باور نکردنی هست . انرژی اینجا قرار می دادم . 3 جای دیگر هم منتقل کردم . نتیجه ای گرفتم فوق العاده عجیب بود . بازدید کننده هام . چیزی حدود 44 یا 40 % شد . بعد آن بخش های تازه هم بازدید نداشتند . به آن صورت . یعنی زور من را هم گرفت . بعد این جا خیلی از نیروی من را هدر داد . اما چرا ؟ انگار دنیا سنسور دارد . و نمی توانی . مرتب از چیزی نتیجه ای بگیری ؟ فکر من هم به جای نمی رسد . چطوری یعنی چه عاملی باعث می شود . شما با یک رقیب تازه نتوانید مبارزه کنید . در حالی مدیر یک چیز قدیمی هستی . نمی توانی شعبه های جدیدی داشته باشی . خیلی فرق می کند . چرا توان و قدرت خودم را نتوانستم . منظم انرژی به جاهای مختلفی پمپاژ کنم . در حالی چیزی راکد می شود . بدون استفاده کارایی آن خیلی با حال کم و کمتر شده است . تا حدی نمی توانی . خودت را از نردبان بالا ببری. یک چیزی را بیای با تمام وجود بیایی اعتراف کنی . حالا کیبرد سریع یا داخل کارتن را چند روز بسته ام می خواهی . خرگوش را بیاورم . بیرون . همان کیبرد سریع بیسم را بیاور بیرون آن زمان حالیت می کنم . یک من ماس چقدر کره دارد . آماده باش . برای من هم عجیب هست . اما باید به نوعی . به کیبرد دکمه ای پر سر و صدای خودم وابسته باشم . من نمی توانم . خودم را کنترل کنم . باید این را نشان من بدهی . حتی از تایمر هم نمی توانی استفاده کنی . یعنی تمام انرژی خودم را بگذارم اینجا داری . خودت را خسته می کنی . فقط به میزان یک ربع . کیبرد وحشی و خرگوش نشانت می دهم . چقدر تند تر از این پیر خسته با سیم . دکمه هاش مثل یک ابو قراضه صدا می دهد . امیدوارم . یک خرگوش با یک دکمه خراب ال ان یا M هم خراب هست . برو بابا همه اش . خسته کننده است . فقط داری خودت را خسته می کنی . راست می گویی : برو سراغ کار اصلی دوستش داری . می خواهی . برای من خرگوش از کلاه یا کارتن یا کمد در بیاورد .
از الان خرگوش :
واقعیت این هست . این سریعتر نیست . داخل سایت تایپ ریسر قبل تست کرده بودم . کیبرد قدیمی خیلی سریعتر تایپ می کردم . فقط فرق این هست . خیلی خستگی کمتری دارد . این هم جا مناسب ندارد . مجبورم بگذارمش روی پام . البته شانه هام را خیلی باید دست جمع تایپ کنم . فکر می کنم . کوچکتر کیبرد بر اساس بدن هر کس باید تنظیم شود . یک چیزی فکرش را نمی کنم . نمی خواهم . بیخود . حرف های تند بی معنی بزنم . حوصله تایپ ندارم . چرا ؟ من فکرش را می کردم . یک روز بلاخره فکر کنم . کارها یا رویاهای مثل مانع در زندگی یا فکرم پرورش می دادم . خیلی پیر شدند . شاید 9 یا 10 سال طول کشید . تا فکر کردم . فقط دارم . بیخودی خیال بافی می کنم . یک دنیا دیگر و رویایی در درون ذهنم . ساخته ام . دارم . عقده بزرگ می کند . بهتر بود . این خیال بافی را حباب آن را می ترکاندم . یعنی حقیقت در دنیای واقعی اگر ضرری به حریم شخصی کسی تجاوز نکنی . فکرت را با یک آدم در میان بگذاری . حتی به آن مرحله نمی رسد . 100 به چند درصد . احساس می کنی ؟ دیوانه شده ای . یعنی چی ؟ خود من هم می دانم . این خیال بافی . یک حماقت هست . چرا ؟ به این بیماری خیال بافی یا خیال یا چیزی بی خود دامن زده ام بزرگش کرده ام . دامن زده ام . شاید یک شغل بوده شاید . بیزنس یعنی عادت . یعنی چیزی بیشتر در حال انجام آن هستی . تا تجارت . یعنی وابستگی این جا زبان عادت داری . از آن . از چه آچاری بیشتر دم دستی . شماست . ای داد . دوباره افتادم . در چرخه خورد شدن . دارم تلاش بیخود می کنم . گوش هام داغ شده است . از شدت خستگی چرا ؟ این چیزهای احمقانه از کجا می آیند ؟ اگر فرصتی برای تایپ کردن . فکرش را کن . چرا می گویند ؟ ما داریم . تیمی تلاش می کنیم . حتی اگر کسی در این کار نقشی ندارد . عده ای غیر مستقیم در تهیه همه چیز جا اینترنت برق آب غذا جامعه همسایه استفاده کننده ها منبع الهام . کارایی سخت افزار پیچ گوشتی همه و پول و انرژی همه دارند . بیش از حد به شما کمک می کنند . یعنی داری ؟ خودت را آماده می کنی . تا بیشترین تلاش خودت را انجام بدهی ؟ چرا ؟ بیشتر به این کار ادامه داده ام . الان هیچ چیز اما بدون هوش مصنوعی کل انرژی ام گرفته شده است . بدون کتاب های فارسی همه اش شده لاتین خیلی یا انگلیسی خیلی نمی فهمم تا کجا دارم . با این وضعیت پیش بروم . یعنی می فهمم اما نمی فهمم . بفهمی نفهمی . دارم . زیر فشار و لذت نبردن از این اوضاع خورد می شود . چرا در زاویه و نوشتن با این 90 درجه چرخیده ام . زیر چشمی مجبور بودم . آزادی در خستگی در کردن . پاها و بقیه قسمت های بدن دارد . چرا ؟ باید 10 انگشتی تایپ کنی . ای کاش یک کاری . چرا؟ فکر می کنم . هر زمانی این کار را انجام ندهی . آن روز را به سمت خاموش شدن . فکر می کردم . چیزی به سرم برخورد می کند یا اتفاقی می افتد . بلاخره تایپ کردن . در اینجا را بس می کنم .میروم . سراغ کد نویسی یا قصه ای پر از چیزهای می نویسم . حتی یک نفر به جز خودم نتواند . جملات آن را یا ماجرا را متوجه نشود . خودش حرکت خیلی با حال می تواند .باشد . دیگر بقیه ماجرا را بای داز چیزی بس هست . امیدوارم . بخش هوش مصنوعی را برای خودم هم شده است اعمال کنم . سر چشمه گرفته . از کار شکنی های داشتم . باید چیزی را امتحان کنم . خود من هم موافق هستم . اگر پیشرفت خاصی را در زندگی ام . نداشته باشم . یا پول یا احساس امنیتی نداشته باشم . بیشتر برای این کارم پول خرج نکنم . درآمد غیر مستقیم یا رشد و پیشرفت نداشته باشم . از اینجا به بعد می ریزم . بد جور در خودم فرو می روم . می شکنم . ناراحت و غمگین می شوم . مثل 10 سال پیش بلاخره این کار را شروع کردم . بعدش هم این کار را ترک کرده ام . اگر پول را از این کار وصل کنی . باید به شخصیت و هویت خودت این کار را وصل کنی . اگر موفق شوی . یک جوش قوی و پر قدرت و اتصال داشته باشی . جای در قلب خودت . به جای قوی کردن نوشته ها سعی کنی . سعی کن . خودت را قوی کنی . مشکل آمار داری . اگر کسی خوشش بیاد . اگر کسی خوشش نیاد . اگر دوست داشته باشند . خوشش : دوست داشتنی باشد . خوش به حالش : حسادت . خوش به حالم . اگر خوب بنویسم . مشکل اینجاست . دیگر از کجا بیاورم . تکرارش کنم . خوش به حالم . یعنی . هر چیزی از صفر شروع می شود . پر از اشتباهات هست . لنگام میرود . هوا لیز می خورم . به پشت می افتم . تمام می میریم . این جمله آخر یک جمله نفرینی هست . حیف می شم .
It's unbelievable. I put energy here. I transferred it to 3 other places. I got a result that was incredibly strange. My visitors. It was about 44 or 40%. Then those new sections didn't have any visitors either. That way. I mean, it took my strength. Then it wasted a lot of my energy here. But why? It's like the world has sensors. And you can't. Regularly draw conclusions from something? My mind doesn't get to where it is either. How do you mean, what factor causes it? You can't fight a new competitor. While you are the manager of an old thing. You can't have new branches. It's very different. Why couldn't I use my strength and power. Regularly pump energy to different places. While something stagnates. Without use, its efficiency has become very low and low. To some extent, you can't. Move yourself up the ladder. Come and confess something with all your heart. Now, you want the fast keyboard or the one inside the carton for a few days. I'll bring the rabbit. Out. Bring the same fast wireless keyboard out. I'll fix you then. How much butter does a man-mas have. Be prepared. It's strange for me too. But I have to somehow. Depend on my noisy button keyboard. I can't. Control myself. You have to show me this. You can't even use the timer. I mean, I put all my energy here. You're tiring yourself. Just by a quarter. I'll show you the wild and rabbit keyboard. How much faster than this tired old man with the wire. Its buttons sound like a scrap metal. I hope. A rabbit with a broken Ln or M button is broken too. Go, dad, all of it. It's boring. You're just tiring yourself. You're telling the truth: go to the main thing you love. You want. For me, a rabbit can pull a rabbit out of a hat or a box or a closet.
From now on, a rabbit:
The truth is this. This is not faster. I had tested it on the TypeRacer site before. I typed much faster on the old keyboard. The only difference is this. It is much less tiring. This one also does not have the right place. I have to put it on my foot. Of course, I have to type with my shoulders folded together. I think. The smaller the keyboard, the more it should be adjusted based on each person's body. I don't think about one thing. I don't want to. I don't want to. I don't want to. I don't want to. I don't want to type. Why? I thought about it. One day I finally thought about it. I was cultivating things or dreams like obstacles in my life or my thoughts. They got very old. It took me maybe 9 or 10 years. Until I thought about it. I just have it. I'm daydreaming in vain. Another world and a dream inside my mind. I have created it. I have it. It makes me feel complicated. It would have been better. I would have burst this fantasy bubble. That is, the truth in the real world, if you don't violate anyone's privacy. Share your thoughts with one person. It doesn't even reach that stage. 100 to what percent. Do you feel it? You've gone crazy. What does that mean? I know it myself. This fantasy. It's stupid. Why? I've fueled this disease of fantasy or fantasy or something without self-control. I've grown it. I've fueled it. Maybe it was a job, maybe. Business means habit. It means you're doing something more. Than business. It means dependence. Here, you're used to the language. Than that. What wrench is more handy. It's you. Oh my. I fell again. In the cycle of being crushed. I'm trying in vain. My ears are hot. Why from extreme fatigue? Where do these stupid things come from? If I have a chance to type. Think about it. Why do they say it? We have. We are a team. Even if no one has a role in this. Some indirectly provide everything. Internet, electricity, water, food, community, neighbors, users, source of inspiration. Hardware efficiency, screwdrivers, everyone has money and energy. They help you too much. I mean, do you have it? Do you prepare yourself. To do your best? Why? I have continued to do this more. Now nothing, but without artificial intelligence, all my energy has been taken. Without Persian books, it's all gone. Latin is too much or English is too much. I don't understand how far I have. To move forward with this situation. I mean, I understand but I don't understand. Whether you understand or not. I have. Under pressure and not enjoying this situation, it crumbles. Why have I turned this 90 degrees in angle and writing. I had to. Freedom to get out of fatigue. My legs and the rest of my body have it. Why? You have to type with 10 fingers. I wish I had something to do. Why? I think. Whenever you don't do this. That day is about to turn off. I thought. Something will hit me or something will happen. Finally, typing. I'll stop here. I'll go. I'll start coding or writing a story full of things. Not even one person except me can. Understand its sentences or the story. The movement itself can be very cool. It's enough. The rest of the story is enough. I hope. I've applied the artificial intelligence part to myself. I'm tired of the work I've been doing. I have to try something. I agree. If I don't have any special progress in my life. Or I don't have money or a sense of security. I won't spend more money on this work. I don't have indirect income or growth and development. From here on, I'll pour. I'll sink into myself badly. I'll break. I'll get sad and upset. Like 10 years ago I finally started this. Then I left this job. If you connect money from this job. You have to connect this job to your personality and identity. If you succeed. Have a strong and powerful connection. A place in your heart. Instead of making the writings strong, try. Try. Make yourself strong. You have a problem with statistics. If someone likes it. If someone
And it doesn't come. If they like it. It's like: to be loved. It's happy: jealousy. I'm happy. If I write well. The problem is here. Where else can I get it? Repeat it. I'm happy. That is. Everything starts from scratch. It's full of mistakes. I'm speechless. I slip in the air. I fall on my back. We're all dead. This last sentence is a curse sentence. I feel sorry for it.
