ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چقدر شانس داری؟ واقعیتش این هست؟ معجزه دکمه ها؟ برای این دیگر نداریش؟ اگر داشتی باعث تعجب بود ؟ دکمه ها و معجزه ؟کلیدهای صفحه؟ باز یکروز دیگر و دکمه های دیگر جمله های دیگر ؟ آره تمامش بازی با کلمات هست ؟ فقط یک بار انجام می شود ؟ ادامه مطلب ...
پیش به سوی اینکه دیگر اینطور دیدگاه من محکوم به اشتباه و شکست بود من باختم به خاطر اینکه درست پیش بینی نکرده بودم جای که با آن ارتباط داشتم اسیر یک فریب بود به خاطر اینکه زمان بندی من و احساس اینکه چقدر باید این کار را به موقع انجام می دادم را از دست دادم من اسیر زمان بودم به خاطر همین شکست خوردم و نتوانستم کارهایم را به موقع تحویل بدهم اگر اسیر زمان نشده بودم و می دانستم خیلی زود وقتم را از دست می دهم و این بود که نتوانستم چیزی را تهیه کنم از این به بعد دیگر مهم نیست که چقدر به موقع کارهایم را انجام می دهم امروز صبح یک شکست فرضی نبود قرار بود به موقع انجامش بدهم داشتم احساس می کردم الان باید یک کار دیگری باید انجام می دادم دقیقن بزرگترین نقص مشخص شد برای این کار آمادگی نداشتم پس اینطوری شد الان داشتم خودم را جای دیگری فرض می کردم جای مناسب نبودن چرا من مسئول شدم هنوز فکرم بیدار نشده است پس باید چی کار می کردم و این ...الان نمی توانم انجامش بدهم چه یادداشتم این هست این هست که من در این کار شکست خوردم دیگر هرگز به این کار بر نمی گردم از پس و عهده این نوشتن بر نیامدم فقط به خاطر این هست که این پست را دارم می گذارم نشد که منظم روزی یک میزان بنویسم به خاطر همین بود من باختم به دلیل اینکه خیلی راحت این کار را نمی پنداشتم خیلی سخت می پنداشتم ... پنداشتم ... فکر می کردم ..به این معنی چه چیزی فکر می کردم به این معنی که این همه نمی توانستم خلاقیت داشته باشم .چه خلاقیتی و این معنی که من باید کارهایم را به طوری انجام می دادم خودم را با این قضیه هماهنگ می کردم 7 دقیقه وقت دارم من باید کارم را ظرف این 7 دقیقه انجام دهم زمان بندی همه چیز هست پس من از عهده ای کار بر نیامدم دفترچه یادداشتی ندارم شجاعت خوبی ندارم پس کیبرد مقصر هست من هم مقصر هستم من یک تفکر نداشتم چرا نتوانستم حق خودم را از این کار بگیریم حق من دست خودم بود نه کس دیگری پس وقتی خودم به خودم ظلم کردم و پای کار دیگری نشسته بودم این کار کار عاقلانه ای نبود فکر می کردم با انجام کار دیگری رمز کار خودم را پیدا می کنم من هنوز فوت و فن کار کردن را یاد نگرفته ام دیگران وانمود می کردند این کار راحتی هست پس کار راحتی نبود کار سختی بود من فکر می کردم من فکر می کردم که اینجا باید یک چیزی قرار بدهم که اینجا را راحت کنم جای خالی اینجا و عایدی و سودی که می توانستم از این قسمت بگیریم چرا نتوانستم و این راه برای خودم به خودم می توانم پس به خودم و این چیزی می خواهم کنم پس این واقعیت به خودم را به خودم نشان می دهم ...عجله دارم به خودم نیاز دارم و این کار به دلیل این هست من دوست ندارم کارهایم را به خودم می توانم این کار را به خودم نیاز خواهم داشت و این کار را به خودم نیاز داشتم به خودم می خواستم ثابت کنم من از این کار بر نمی آیم من با تمام وجود نخواستم که نتیجه بگیریم این کار به چه درد من نمی خورد ارزش خاصی نداشت حتی یک لحظه شک نکردم که این کار می تواند آینده من را به دست بگیرد با تمام وجود از این کار فاصله گرفتم به خودم می خواهم ثابت کنم این نتیجه من هست این یعنی وقتی تمام وجودم را خیلی کم به کار می گیریم انگار تمام وجود من کمتر از آن چیزی بود که فکر می کردم زمان در حال تمام شدن بود یک دقیقه من من از عهده و سرعت کار عقب مانده ام من تمام چیزی را که می خواستم را از دست داده ام این به خودم نشان داده که من از زمان بندی خیلی ضعیفی برخوردار هستم چرا اینقدر راحت می خوابم باید ناراحت بخوابم باید چیزی را بدست بیاورم چرا به زور به خواب می روم چرا از خودم بیشتر از این انتظار داشته ام پس چرا از دیگران خواسته ام و چرا از خدا نخواسته ام من بیشتر از این می خواهم پس این چیزی که دارم اصلن از من دور نبوده است به خاطر درک نکردن هست درک زمان بندی نداشتن فکرش را کن بعد از این پست دیگر نمی توانی هیچ حرفی بزنی پرونده را بسته ای برای همیشه من می خواستم اما نشد من می خواستم من مقدس من با تمام وجود که شنیده بودم بوی گند من می آید از جعفر مصفا بوی گند من یا من مقدس من باور می کنم و هیچ حد مرزی برای من و غیر ممکنی وجود ندارد جان سی ماکسول برای انسان ها که عکس را امضاء کرده بودند هیچ غیر ممکنی وجود ندارد برای ... یک چیزهایی را تغییر دادم که ذهنم درگیر نشده است اشاره هایی می کنم خالی از دست کاری و یک کلاغ چهل کلاغ نیست فقط اشاره می کنم اصلش باید در ذهنم من تغییر کرده باشد باید به کار دیگری بپردازم چرا نباید این کار را انجام دهم خوب اگر این کار را انجام ندهم خوب باید فکرم خوب من از این کار بر نمی آیم این ذهنم من را درگیر در این کار به آن کار قرار می دهد پس من دارم چه کار می کنم فقط پنج دقیقه دیگر زمان بده دیگر به درد نمی خورد حتی نمی توانی برای همیشه حتی نمی توانی برای خودت فرض بگیری فرض می گیریم ما داریم این کار را انجام می دهیم پس دیگر نمی توانیم از کار دیگری وام بگیریم پس وقتی سیاهه ای نداری و در کاری کار عمیق انجام بدهی چه انتظاری داری پس باید به خاطر این کار باید هزینه ای بیشتری انجام بدهی هزینه ای مثل زمان و این می تواند خودت را به مرحله ای برسانی که می توانی پول بیشتری در بیاوری چطوری می خواهی از طریق این نوشتن خودت را به مرحله جدیدی برسانی از دستم رفته است اندازه های این کار دست من نیست نمی توانم کار شخص دیگری هست که من را مربی گری کند من از عهده این کار بر نمی آیم . پس امکانات و توجهی را که می خواهم داشته باشم را ندارم دیگر وقتی باقی نمانده است من چیزی یاد نگرفته ام من پولی برای این کار نداشته ام من باید توجه خاصی به خودم می کرده ام من مصمم نیستم عصبانی نیستم من هیچ حس خاصی ندارم چطوری می خواهم در این کار انگیزه داشته باشم چیزی که می دانم مرغ از قفس پریده است پس چرا وقتی گفتم من این کار را انجام داده ام و این کار توانسته ام که این کار را یاد بگیریم چرا همه چیز از دست من در رفت و من به این روز و اوضاعی در آمده ام که باید برای یک صفحه نوشتن این قدر به خودم فشار بیاورم این نوشتن دارد من را اذیت می کند باید به مرحله جدیدی در نوشتن در بباید پس په مرحله ای از من می تواند ... باید چه چیزی را یاد می گرفته ام حالا زمان تمام شد. در انتظار معجزه پس چه چیزی را گم کرده ای توان درست و عجولانه تقسیم کردن پس به چه چیزی می توانم به تمام کارهای که خیلی اشتباه انجام شده است پس چند خطی اعتراف می کنی که اشتباه کرده ای اعتراف من به اشتباه کردن و پذیرش مسئولیت نیست مسئول شکست هایت نیستی به خاطر این هست که موفق نشده ای به خاطر اینکه دیگران را مسئول زندگی خودت می دانی و دیگران و کشور و محل و جایی که که هستی و دیگر بهانه ها را می آوری که تا این علت ها را قبول داری ؟ نمی توانی خودت را هم منکر می شوی ... منظورم سهم خودت را در اشتباهات منکر می شوی؟ چرا علت اشتباهات که خودت انجام داده ای دیگران می دانی ... الان نتوانستی درست یا سر تصمیمت بمانی به خاطر اینکه خودت را مسئول نمی دانی . مسئولیت ناپذیری .... عدم شروع به کار در زمان مناسب پاسخگو نبودن هر علتی که دوست داری را بنویس ... ادامه مطلب ...