Return برگشت

لذت فوتبال ۲ 

آخرین فوتبال وقتی زنگ ورزش بود . کلاس اول بودیم . یکی از بچه ها توپ را موقع پنالتی به اوت زد . بقیه بچه ها که نگاه می کردم . فکر کردند که هدف توپ به اوت زدن و خارج هست . بعد یکی توپ را به گل زد. و دروازه . نمی دونم . دقیق من هم گل زدم . البته دقیق نمی دونستم . یادم با توپ والیبال که میکاسا بود . فوتبال بازی می کردیم . 

من ۲ تا شلوار توی زمستان می پوشیدم یک شلوار جین و یک شلوار گرم کن . کارتون فوتبالیست ها می داد . من روی زانو یا اون موقع اون کارتون را نمی داد . روی زانو خودم را انداختم . ۲ شلوار روی سیمان سابیده شد . زانوم زخم شد . خدا رحم کرد ... 

۲ شلوار پام بود. فوتبال روی سیمان ... روی زانو چرا عمدا خودم را انداختم درس عبرتی شد .  

 The joy of football 2

The last football was when the bell was a sport. We were in the first class. One of the children hit the ball during the penalty. I was watching the rest of the children. They thought that the goal of the ball is to hit the out and out. Then someone kicked the ball into the goal. and the gate I do not know . Exactly, I also scored. Of course, I did not know exactly. I remember it was Mikasa with the volleyball ball. We used to play football.

I used to wear 2 pairs of pants in winter, one pair of jeans and one pair of warm pants. He used to show cartoons of football players. I was on my knees or he didn't give cartoons at that time. I fell on my knees. 2 pants were rubbed on the cement. My knee hurt. God have mercy...

There were 2 pants. Football on the cement... on my knees, why did I deliberately throw myself, became a lesson.

اگر اهل ریسک و خطر نیستید . چیزی هم یاد نمی گیرید . 

باید چند بار پیر می شدیم . چند بار زندگی به پایان می رسید . چند بار با حافظه قبلی بر می گشیتم . تا زندگی را بهتری برای خود می ساختیم . 

We must have grown old many times. How many times does life end? How many times I come back with the previous memory. To make life better for ourselves

کسری نوشتاری تمام شد . 

The writing deficit is over.