تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

بی معنی گراییMeaninglessness

اگر یک اشتباه انجام بدهم... یک فکر اشتباه  داشته باشم و روی اشتباهم پایدار ایستادگی داشته باشم به هیچ چیز نرسم ... به دادم می رسی بلاخره می خواهی این کار را دوباره و دباره اشتباهت را تکرار کنی . به چه دردی می خورم وقتی که درآمدی نداشته باشم . فقط می توانم چیزهای را سرهم بندی کنم . پول بیشتری به دست می آوری . چه کار می توانی انجام دهی برای این ساخته شوی . کارهای را انجام بدهی می توانی انجام بدهی بدون اینکه دیگران بتوانند این چیزها را حتی به فکرشان خطاب کنند به خاطر اینکه اشتباه داری فکر می کنی دیدگاهت اشتباه هست . پس چیزها و کارهای که انجام می داده ای ندانی این مسیر به کجا ختم می شود . به جای خوبی ختم نشود این فکر کردن ها بسیار و بسیار مشتری نداشته باشی انتظار داشته باشی به جایی برسی پس و پس دوباره همان چرخه ها تکرار می شود من می خواستم به شما چیزی را نشان دهم واقعن یک کارمندی داری که پرونده ها و مشکلات روز اول کاریش را دوباره دارد تکرار می کند . هیچ کسی راه نداده ای که به تو کمک کند دوباره می خواهی این را نشان دهی من دارم می رسم اما تو نمی توانی این کار را انجام دهی من باید این بحران را اینجاد می کردم . نشان دهنده این موضوع هست یا نیست به خاطر چه چیزی بوده این واقعن هدف من بوده که هیچ کسی نتوانسته مشکلات من و بقیه را حل کند .همه می خواستند این موضوع را نشان دهند خوب به من کمک کن این به خاطر من می خواهم تو را نشان دهم که این جا جایست که نیاز هست . دوباره کار کنی . من نمی خواهم دیگرسیگنال دهم که دارم می فهمم یا درک می کنم . من به چه دردی می خوردم وقتی به دردی نمی خوردم . پس خدا به چه علت من را به وجود آورد . من چرا اینجا باید دوباره به خودم و به دنیایی خودم فکر می کردم به خاطر کسی که داری به خاطر خودش و خودت مشکل درست می کند . من سد راه موفقیت خودم و خودش شده ام من به خاطر این مشکلات عجیب و غریب مشکلات بیهوده و مشکلاتی که وجود ندارند را دوباره بیشتر کرده ام تا جایی که این معنی ها را به خاطر خودم می خواهم هیچ کسی به غیر از خودم نمی تواند به من کمک کند این معنی ها را دوباره به خاطر خودم عوض کند شاید در کل طور دیگری می خواهی به این راه بروی من توان نوشتن را ندارم من حوصله خودم را ندارم . این به خاطر چه چیزی بی معنی شده .

  If I make a mistake... I have a wrong thought and stand firm on my mistake, I don't achieve anything... you will get to me, finally you will want to do this again and repeat your mistake again. What is the point of pain when I have no income? I can only mess things up. You earn more money. What can you do to be made for this? You can do the things you can do without others being able to address these things even in their thoughts because you are wrong, you think your point of view is wrong. So the things and things you are doing, you don't know where this path will end. Don't end up in a good place, these thoughts don't have many, many clients, you expect to get somewhere, so and so, the same cycles are repeated again. First, he repeats his work again. You didn't let anyone help you, you want to show this again, I'm coming but you can't do it, I should have brought this crisis here. Does it show this issue or not? What was the reason for this? It was really my goal that no one could solve my problems and the rest. Everyone wanted to show this issue. Well, help me. It's because of me that I want you. Show that this is the place where it is needed. work again I don't want to signal anymore that I understand. What was the point of my pain when I was not in pain? So why did God create me? Why did I have to think about myself and my world again because of the person you have who is creating problems for himself and yourself. I have become an obstacle to my own and his own success. Because of these strange problems, I have increased useless problems and problems that don't exist, until I want these meanings for myself, no one but me can. I want him to help me change these meanings again for my sake, maybe you want to go this way in a different way, I can't write, I don't have the patience. Why is this meaningless?

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.