کنار آمدنtaming the lion

حقیقت داشتن اینکه دارم کار می کنم.... بدون تمرکز بدون اینکه نکته که خودم می دانم را رعایت کنم . نتیجه این می شود باز بعد از یک مدتی بر می گردم خیلی همه چیز از قبل فرق کرده اما من باز دارم سر مسائل خیلی اولیه تلاش می کنم... پایه ها خیلی مهم هستند...

مثال شیر و صندلی و رام کننده شیر که دارن هاردی را جستجو کنید ... قضیه از این قرار هست ... حالا فرض بگیرید ... شما را برای کار کردن می خواهید از یک گوشی استفاده کنید خوب این گوشی شاید هزار کار دیگر می تواند انجام دهد ... در ضمن با شما راه نمیاد و هر سری یک طوری جملات را تایپ می کنید ... وسواس می گیرید و عصبانی می شوید ... همه چیز غیر ممکن می شود ... به شما قول می دهم ... حسابی عصبانی می کند ... با خودت می گویی ... خوب قرار بود از امروز شروع کنم به کار کردن ... تمرین هایی که انجام نداده ای کارهای عقب افتاده تو از تو زرنگ تر عمل می کند ... از همه چیز عجیب تر رفتار بد تو که قرار بود دیگر از چیزی که دوست نداری و تو را به این روز انداخته استفاده نکنی خدایا چطوری استفاده نکنم من به استفاده کردن از  این چیز اشتباه اعتیاد پیدا کردم.... تازه می فهمی تمام کارهایت اشتباه بودا قرار نیست دنیا به تو رحم کند من کاربر وسایلی ضعیف تر شوم حالا با این....

این .... نقطه ها که میزنم یعنی وقفه پشت سر هم نمی توانم بنویسم قید کار کردن را بزنم

چطوری خودتان را با این موقعیت جدید دنیا کنار آورده اید  Having the truth that I am working.... without focusing, without following the point that I know myself. The result is that I will come back after a while, everything has changed a lot, but I am still working on very basic issues... the foundations are very important...

For example, look for Darren Hardy's lion, chair, and lion tamer... It goes like this... Now let's assume... you want to use a phone to work, well, this phone can do a thousand other things... meanwhile, it doesn't work with you and you type sentences one after the other... you get obsessed and angry... everything becomes impossible... I promise you... it makes you angry... you say to yourself... well, I was supposed to start working from today... the exercises you haven't done You are retarded, you are smarter than you... The strangest thing is your bad behavior that you were supposed to stop using something you don't like and that brought you to this day. God, how can I not use it? I got addicted to using this wrong thing.

This.... the dots that I put mean that I can't write, I put the adverb of working

How have you coped with this new situation in the world?