عصبانیت بی مورد Unnecessary anger

مطلب زیر خالی از اشتباه تایپی و خالی از اشتباهات مفهومی نیست ... اگر فرضی هست آن را انجام ندهید فقط تلاش ناپیوسته بود و اشتباهاتی صورت گرفت را نادیده بگیرید .... هشدار با احتیاط بخوانید ...

The following article is not free of typographical errors and conceptual errors... if it is hypothetical, don't do it, just ignore the fact that it was a disjointed effort and mistakes were made.... read the warning carefully...

حالا فکر می کنم که جای کیبرد زیادی پایین بود.. آرنج ها می افتاد و ... زیادی تمرین می کنم یا اینکه کارهای دیروز و اینکه استاد کامپیوتر سالها قبل گفت : این قسمت .... طبق بدن شما این جای کیبرد اشتباه هست تا کیبرد دیده شود ... طبق عکس آرنج هام هم دسته صندلی وقتی راست می نشینم پوشش نمی دهد و اینکه وزن دستهایم روی شانه ام مدتها باقی می ماند اینطوری شاید بهتر باشد و این جور کار کنم ببینم چی می شود ... درس اول را مرور می کنم پس ... بیخیال ... 

موضوع بعدی اینکه واقعن شانه درد و گردن درد گرفتم از تمرین ها و کارهای دیروز .... این هم درد با وجود صاف نشستن و کامل نشستن غیر طبیعی هست .... 

من عاشق مسابقه هستم زود رفتم سراغ تایپ ریسر ولی اینجا نرم افزار می گوید برای این کاراکتر ها 16 wpm سرعت داشتی مرحله اول هم پاس نکردی .... 

حالا wpm شد صفر خوب به چه درد می خورد این کاراکترهای عجیب و غریب را بزنم یا نزنم .... ؟

بیخیال فکر کنم خیلی خسته تر از قبل شده باشم و این بار خیلی باختم حوصله ندارم ... باید یکم عصبانی تر از قبل می شدم تا مبارزه کنم تا اینقدر نبازم ولی باز و بیشتر و خیلی بیشتر دائم باختم تا اینکه حوصله ام سر رفت خیلی باختم و اینکه وقتی با واقعیت روبرو می شوی ... خیلی حرص می خوری خیلی هم در کاری که دائم انجامش می دادی خیلی حرفه ای نیستی و دائم در حال کم کردن سرعت هستی .... پس به خاطر همین مشکلات بود که خیلی خوب پیشرفت نکردم و در این قسمت قفل شده ام واقعن گردن درد و سر دردی که از این کار گرفتم خیلی بیش از آن چیزی بود که احساس می کردم و تمرکزم را برای بقیه مشکلات زندگی از بین برد ... پس سعی کردم با ورزش مشکلم را بر طرف کردم تا وقتی ورزش می کردم ... خوب بود اما دوباره وقتی شروع به کار کردم دوباره مشکلات شروع شد ... 

مجبور شدم دوباره از کِش ورزشی استفاده کنم ... تا یکم دردش کمتر شود پس... 

پس یعنی چی ؟ یعنی اینکه من هیچ چیزی برای گفتن ندارم ... ؟ 

احساس می کنم تا اینجا بس هست ... فعلن ... 

دوست دارم میانگین کاری کارهای که می توانم انجام دهم را بیشتر و بالاتر ببرم بدون اینکه از زمینه این که اذیت شوم کارم را انجام دهم اگر در این زمینه پیشرفتی داشته باشم خیلی بهتر از قبل می توانم کارهایم را انجام دهم من به این قدر کار کردن واقعن عادت ندارم ... چرا ؟ علتهای خودش را دارد .. 

دوست داشتم کمتر کار کنم اگر ورزش نمی کردم مثل کسی که داشتم زیر فشار خورد و له می شدم و چرا همیشه وقت کم می آورم را درک نمی کنم ... 

چرا وقتی منتظر هستم این صفحات اینترنت دیر باز می شوند ... 

منتظر هستم شاید این صفحه باز شود شروع کنم به تمرین کردنم ... باز نمی شود ... 

نه قبلن خیلی زودتر باز می شد ... شاید به خاطر این هست چند صفحه را همزمان باز کرده ام ... 

در حال اذیت شدن هستم ... همزمان هم باید بخوانم هم بنویسم ... عجب چیزی هست کور کورانه یک کد نوشتن احساس خوبی و با ارزشی به من نمی دهد چرا ؟ 

فکر کن به قول دارن هاردی ؟ داری یک کار با ارزش می کنی ؟ چرایی وقتی بچه ات ... مثال تخته که بین دو ساختمان بلند قرار گرفته است ؟ و پول و پاداش چقدر پول به شما می دهم از این تخته باریک عبور کنید ؟ اما وقتی بچه شما آن طرف باشد شما دیگر هیچ علتی نمی خواهید تا این کار را به سرعت انجام دهید ؟ 

باز زمان کم آوردم متنفرم از زمان کم آوردن ... 

2 ساعت دیگر وقت تلف کردم ... خیلی به نمایشگر نزدیک شده ام به چی فکر می کنی ؟ 

از زیر مسئولیت فرار می کنم ... چرا با خودکار کار نمی کنی و یاد گرفتی از زیر کار در بروی ... 

حجم زیادی نوشتم ... حدود ... 

نتیجه گیری : 

واقعن نوشتن کار پر دردسری هست ... چه با خودکار چه با قلم و چه با هرچیز دیگری چه عجله ای برای این نوع سبک کاری دارم پس دارم با مشکلاتی که برای خودم درست کرده بودم ... سردرد داشتم راضی نیستم از این کار باید یک مقدار بنویسم و نتیجه گیری کنم وقتی ورزش می کردم خیلی بیشتر از خودم راضی تر از الان بودم و ... وقتی نقاشی می کردم راضی تر بودم ... یک مقدار هم ذهنم را هم درگیر کرده و اینکه وقتم را گرفته الان باید به این مسائل فکر نکنم باید چی کار کنم و چی از این بهتر که یک موضوع دارم که به آن فکر کنم واقعن یک مشکلات بزرگی اینجا هست ... 

چرا واقعیت را نمی گویم و کار را پنهان می کنم ... هیچ خاصیت خوبی برای من نداشته و اینکه نتوانسته آینده من را زیر و رو کند بدون هیچ پشتوانه ای کار را پیش ببرم و این مسائل و آینده ای را که این طوری می خواهم برای خودم بسازم و این چقدر برای من مفید خواهد بود هر دقیقه اش ممکن هست ... وقتی خسته هستی حتمن به استراحت کردن نیاز داری و این معنی زندگی هست این یعنی باید یکم به خودت وقت بدهی من می توانم این زندگی را تغییر خواهم داد ... اگر تلاش کنم به خاطر آن هیچ چیز خاصی ندارم راست بشین و بنویس این شده این ... 

فکرم تحلیل نمی تواند کند برو کدهایت را بنویس اینجا جای تو نیست اینجا فقط باید یک کار انجام دهی منتظر هستم خودت  هم به این کار نمره چند می دهی به امروز من دائم دارم از کار کردن فرار می کنم اینجا کار بی ارزش انجام می دهم الان دفترچه یادداشتی ندارم ... مبلغ 5 هزار تومان مشخص نکردم آخر 5 هزار تومان چی هست ... ارزش 5 هزار تومان در روز یعنی اینکه 5 ضربدر 30 روز یعنی چقدر یعنی ماهی 150 هزار تومان ارزش برای خودت درست کرده ای .... پس چرا می گویی 150 هزار تومان هیچ قدرتی ندارد واقعن دست کم می گیری این مبلغ را این 5 هزار تومان مبلغ مشخصی هست ....

اگر مرد هستی روزی 5 هزار تومان درآمد ایجاد کن ... همان مبلغ مشخصی که ناپلئون هیل می گوید چرا اینجا فارسی راحت برای من تایپ می شود ... فقط توی این کار مانده ام ... چرا زبان مادریم را خیلی راحت کار می کنم ... اما در زبان انگلیسی این قدر مشکل دارم برای تایپ کردن فینگلیش تایپ کنم همین مونده این دیگر آخرش می شود .... چرا باید کار کنم .... چرا؟ 

به خاطر مسئله تخته دارن هاردی البته منبعی ندارم ... اصل این مطلب مال چه کسی هست ... اما می دانم که در کتاب اثر مرکب این مسئله اشاره شده است.... ؟ 

چرا؟ کار می کنی ؟ به خاطر اینکه می خواهم با تمام وجود تلاش کنم ؟ اما واقعن به این فکر می کردم ... یک جایی باید از دست این تلاش فرار کنم ... دلیلش را نمی دانم ... چرا ؟ واقعن من اینطور فکر نمی کنم راه حلی ارائه نداده ام ... ؟ پس بیخیال کار شود فقط 10 دقیقه نمی توانم تحمل کنم وقت من را نخور این وقت خوردن داری وقت می دزدی .... چرا وزنه زدن برای تو این قدر سخت شده چرا از تمرین های ورزشی که باید انجام می شد ... دزدیده ای .... ؟ دیگر نمی خواهی وقت صرف کنی ؟ 

تحمل کار کردن را نداری ؟ می خواهی با خودت و اینکه دیگران اجازه می دهی برای تو تعیین و تکلیف کنند ؟ به زندگی اجازه می دهی به تو زور بگوید ؟ 

همه چی رفته به فنا ؟ زندگی و چیزهای را که دوست داشته ای از دست داده ای دیگر کنترلی روی هیچ چیز نداری می خواهی فقط یک راه حل کوتاه مدت داری و اینکه چیزی نداری که تو را از این زندگی نجات دهد ما به چه کسی تکیه کنیم به خودمان تکیه کنیم به دردهایمان تکیه کنیم ... پس چه راه حلی داری تو از پس این مشکل بر نمی آیی ؟ نمی توانی کاری برای خودت انجام دهی من از حل کردن مشکلات زندگی خودم بر نمیام فکر می کنم اعتماده به نفس پایینی داشته باشم مثل جیک دوسی نتوانسته ام کارهایم را روی برنامه و نوشته هایم را روی یک فکر درست پیاده کنم به خاطر خودم خیلی ناپیوسته روی کارهایم کار می کنم 

به خاطر من باید چه چیزی تغییر داده شود ... حالا همه چیز را به رنگ غیر متعارفی تغییر داده ای من از عهده کار کردن برای شما و خودم بر نمیام فقط می خواهم دلیل ارائه کنم من از عهده این کار بر نمیام چقدر اشتباه فکر می کنم من دارم ... بین این قضیه و اینکه من برای کار کردن برای شما خیلی حوصله به خرج نمی دهم چرا باید کار کنم به خاطر اینکه من دارم به خودم دروغ می گویم به خودم نگاه می کنم به خاطر چه کسی چه کار کنم به خودم می گویم آره حقیقت این هست ... ؟ شاید اگر بچه هم داشته باشی ؟ برای او تلاش نمی کنی زندگی بهتری انجام دهی فقط عادت هایت تو را کنترل می کند و این که تو را به خودت اعتماد نداری باعث می شود ؟ زندگی پر از تردیدی داشته باشی چرا ؟ به خودت اعتماد داشته باش بلاخره تا اینجا ما را آورده از اینجا به بعد چی کار کنم ؟ کمکم کن قویتر از این باشم که هستم به خودم کمتر دروغ بگویم اینجا دارم تلاش می کنم دست آخر از دست خودم عصبانی می شوم من داشتم اینجا وقتم را هدر می دادم به خودم دروغ می گفتم ؟ به خودم راست نگفتم این همه حجم این کار و داده ها را نتوانستم خوب آنالیز کنم به چه چیزی فکر می کنی ؟ به راه حل فکر می کنی ... نه به راه حل فکر نمی کنم ... احساس می کنم راه حلی ندارم منتظر کسی هستم که مرا نجات دهد کارهایم را انجام دهد به من اعتماد به نفس دهد خودم از عهده تلاش کردن بر نمیام این چه معنی داشت و از همه بدتر چرا خودت را دوست نداری ؟ خوب این من بودم که این همه اشتباه انجام دادم چطوری خودم را ببخشم من نمی توانم خودم را ببخشم و کتابهای که در این زمینه خوانده ای من حوصله ندارم از اینجا به بعد هم کار کنم چون من لایق کار کردن ندارم این کار لیاقت من را ندارد من هیچ راهی ندارم برای اینکه زندگی خودم یا سرنوشتم را در دست بگیریم این همه دیتای نگران کننده این همه حرف زدن این همه اشتباه پشت اشتباه من باید چی کار کنم تا زندگی بهتری برای خودم بسازم و اینکه چه قضیه در کار هست من باید به خودم نگاه می کردم بیشتر و بیشتر کار انجام می دادم به خاطر خودم هم شده باید فکری به حال دیگران  و اطرافیان و خودم و زندگی و همه چیز انجام دهم من چقدر آدم حواس پرتی یا آدمی هستم که برای خودم ارزش قائل نیستم من باید به خودم اهمیت بیشتری بدهم کتاب یک دقیقه از روی برای خودت ارزش قائل شو نمی دانم کتابی از اسپنسر جانسون هست  و این زندگی ادامه دارد به خودم دروغ نمی گویم به خودم راست می گویم من دارم از زیر کار در می روم من باید این کار را انجام ندهم من باید بیشتر تلاش می کردم چه راهی دارم از اینکه ساعت ها خودم را سرزنش کنم من چرا این کار یا آن کار را کم یا زیاد انجام داده ام من نباید این راه را می رفتم ... من کم تلاش کردم من خودم را نمی بخشم من باید بیشتر تلاش می کردم باید نظم بیشتری می داشتم دست آخر به خودم می گویم خوب شد مثلن این چند کار را که انجام داده ام آینده شاید بهتری داشته باشم شاید من از این اوضاع خلاص شوم می توانم خودم یا حتی بقیه را از این سبک نوشتم خلاص کنم من باید چی کار می کردم که انجامش نمی دهم من باید یک برنامه ریزی دقیق انجام می دادم من باید از این چیزی که الان هستم این که قانون 6 برابر بیشتر از قبل کار کنم واقعن این عدد 6 برابر اما من نمی توانم وقت بگذارم من باید 6 برابر سریعتر از این چیزی که یاد می گیریم سرعت یادگیری و بازدهی کارایی کارهایم را افزایش دهم من باید این که واقعن هستم را بهتر کنم من باید به دیگران هم آموزش دهم ولی الان نمی دانم چرا دارم خودم را سرگرم می کنم کتابی خواهم نوشت نه اصلن قصد نوشتن کتاب را ندارم حوصله ای برای انجام دادن چنین چیزی پر از دردسر ندارم شاید بیشتر قبلن دوست داشتم فقط نوشته های مردم را تایپ کنم و دستمزدی بگیریم الان نمی دانم چی کار کنم ... دوست ندارم فکر کنم فکر کردن به چه دردی می خورد اگر پول داشتم یک مینی لودر جدید طراحی می کردم که بتواند از دربهای خانه ها هم عبور کند طوری که این لودر ترکیبی از 2 یا 3 لودر یا چند لودر دیگر شود یعنی این لودر ها را بتوان با همدیگر جمع کرد یعنی از کنار وقتی به هم وصل می شوند پهن تر شوند و هر کدام به تنهایی می توانند همه کار هم انجام دهند اما اگر خواستی با یکی دیگر ترکیب شوند ... فقط ایده ای هست روی کاغد به نظرم غیر ممکن هست چنین چیزی را بتوانی طراحی کنم شاید الان هم وجود داشته باشند وقتی یک ماشین یک یدک کش را می کشد یا چند چیز را پشت سر هم می کشد ... ماشین های یدکش و کشنده های که به کمک وسیله یا کانتینر های چرخ دارد ... یا هر چیزی که فکر آن را کنی به خودم قول داده بودم دیگر این کار حوصله سر بر را انجام ندهم فکر نمی خواهم می خواهم استراحت کنم .... بس است اما این بار فقط حکم یک آزمایش را دارد می خواهم ببینم در این وضعیت از قبل به خاطر دیدن یک عکس دانش من از دیدن این کار چه تغییری کرده حاصل آن شده این نوشته های که می خواهند به دیگران کمک کنند اما فقط دارند هنر زیاد نویسی و اشاره به هیچ چیز خاصی را ترویج یا انتشار می دهند ... پس باید چه کاری را انجام می دادم راه درست چی بود ؟ باید خلاصه نویسی را امتحان کنی این نوشته ها به خودی خود ارزش ندارند تا زمانی که خواننده ای این نوشته ها را بخواند از آن الگوی اشتباه یا اشتباهات من یا کارهای خوب یا بد من را چه نتیجه می توانم بگیرم ... باید بیشتر ورزش کنید این تایپ نباید برای شما تنگی کانال انگشت به ارمغان بیاورد ... عصب چیزی هست که خداوند اشتباه ننویسم در درون استخوان ولی من الان دستم را باز و بسته می کنم تاندون هایم را می بینم ولی انگار انگشتان این طوری هستند داخل آنها تاندون دارند یا بیرون آنها یک اینجور چیز سیگنال انگشت وسط کتابی که خواندم و منبع آن هم یادم نیست اسم نویسنده حتی حرفهای که الان می گویم می گفت انگشت اشاره انگشت تنفر هست وقتی با انگشت شست را با انگشت اشاره می گیرید یعنی تنفر و انگشت وسط وقتی حلقه می کنید یعنی احساس ثروت دست خودتان را روی سرتان بگذارید و بگویید من آدم ثروتمندی هستم 

بارها به روی این جمله تمرکز می کرد 

هر چیزی روی آن تمرکز کنید بیشتر می شود ... 

بعد یافته های آر ای اس آنتونی رابینز و دارن هاردی که در مثالها فراوان بیان شده وقتی یک ماشین می خواهید بخرید دائم در خیابان آنها را می بینید 

ماشین قرمز و اینکه چند تا ماشین قرمز دیده اید حالا اگر 50 دلار به شما بدهم چند ماشین قرمز می بینید و اینکه هر چه کار می کنید آدم خوش شانس تری می شوید و ... پس یک درجه انحراف کار در راننده هواپیما می تواند شما را در آخر مسیر به مسیری دیگر یا حتی شهری دیگر ببرد ... 

یک چیز تنفر آمیز که نویسنده نباید خودش و شخصیت خودش بنویسد ... 

عذر می خواهم به خاطر جمله فکری بعدی .... 

همه چیزهای که دوست دارید و الان می خواهید و یک عمر آنها را می خواهید به درک می روند ... 

ببخشید عذر می خواهم .. درک جای یا رتبه ای از جهنم هست ... درک یک شهر زیباست در جنوب کشور ایران که غروب خیلی زیبایی دارد ... منبع درستی ندارم اما ... یکبار در یک پست دیدم حالا شاید یک شباهت اسمی هست ... 

من هیچ چی می خواهم خودم را عصبانی کنم ... می گویم این کار من بگذارید همه مخالف های شما همه چیز به درک می روند حالا می روند آن شهر و شهر دیگر یا آن دنیا جهنم یا هر جای دیگر 

هیچ کس به فکر شما و من نیست ... از اطرافیان یا کس دیگر ... 

دیگران به فکر شما هستند ... اما شما در درجه اول وظیفه دارید کار کنید و یادگیری داشته باشید من دیده ام هیچ استادی نمی تواند به شاگرد خودش کمک کند و نقاشی یا چیز دیگری به او آموزش دهد شما باید به فکر خودتان باشید ... 

همه شما را رها می کنند ... شما باید به دیگران هم کمک کنید ... شما و من همه عذر می خواهم به کجا می رویم ... 

یک انیمیشن دیگر دیدم باز منبع آن یادم نیست ... وقتی به خواسته های خود در این محل می رسند ... دیگر نمی توانند از خواسته های خود دور شوند و از اینجا خارج شوند پس کلید زندان هم دست زندانی هست ... اما کسی که وارد این محل شده نمی تواند از آن خارج شود با فکر کردن به آن در آن محل به وجود می آید ... 

فقط آن 3 نفر اولین کسانی بودند که از آن زندان(منظور وضعیت حال هست که اسیر عادتی شده اید )  خارج شدند ... چون 3 دوست داشتند ...

که تمام چیزهای را که می خواستند را به آنها و جای خالی این چیزها را پر می کرد... پس بعضی وقت ها ما نمی توانیم از چیزهای که داریم باید خلاص شویم تا خواسته های جدیدی را به دست بیاوریم این نمی تواند واقعیت داشته باشد ... 

من الان این همه حرف زدم اشتباهات بزرگی داشتم فقط داشتم به این فکر می کنم ... 

شما باید جنبه های خوب این حرفها را بگیرید ... همه چیز می گذرد نباید به خاطر چیزی که بعدن فراموش می شود و فردا بعد از خواب یا استراحت شما آرام می شوید زندگی بهتر از امروز و شما پخته تر می شوید ... 

  Now I think that the keyboard space was too low... my elbows were falling and... I practice a lot, or it's yesterday's work and the computer teacher said years ago: this part... according to your body, this keyboard space is wrong so that the keyboard can be seen... according to the photo, my elbows are not covered by the chair handle when I sit straight, and the weight of my hands remains on my shoulders for a long time, so maybe it's better to do it this way and see what happens... first lesson I will review so... don't worry...

The next issue is that I actually got shoulder pain and neck pain from yesterday's exercises and work....this pain is also abnormal despite sitting straight and fully sitting....

I love racing, I quickly went to Type Racer, but here the software says that you had a speed of 16 wpm for these characters, and you did not pass the first stage....

Now wpm is zero, what's the point of typing these strange characters or not....?

I don't care to think that I'm much more tired than before and this time I lost a lot, I'm not bored... I should have been angrier than before to fight so that I wouldn't lose so much, but I lost more and more and more constantly until I got bored. I lost and when you face the reality... you are very greedy, you are not very professional in what you were doing all the time and you are constantly slowing down.... So it was because of these problems that you are very good I didn't progress and I'm locked in this part. In fact, the neck pain and headache I got from this work was much more than what I felt and it destroyed my focus for the rest of life's problems... So I tried to solve my problem with exercise. I fixed it until I was exercising... it was fine, but when I started working again, the problems started again...

I had to use sports cache again... to make it less painful, so...

So what does it mean? Does that mean I have nothing to say?

I feel that this is enough...for now...

I would like to increase the average work of the things I can do more and higher without being bothered to do my work. If I make progress in this field, I can do my work much better than before. I work so much I'm not really used to it... why? It has its own reasons.

I would like to work less. If I didn't exercise, I would be crushed and crushed like the person I was, and I don't understand why I always have less time...

Why do these internet pages open late when I'm waiting...

I'm waiting, maybe this page will open, I'll start practicing... it won't open...

No, it used to open much earlier... maybe that's why I opened several pages at the same time...

I'm getting annoyed... I have to read and write at the same time... Wow, there is something, blindly writing a code doesn't give me a good and valuable feeling, why?

Do you think they promise Hardy? Are you doing something worthwhile? Why is it when your child is like a board that is placed between two tall buildings? And how much money and reward will I give you to cross this narrow board? But when your child is there, you don't want any reason to do it quickly?

I'm running out of time again, I hate running out of time...

I wasted another 2 hours... I'm too close to the screen, what are you thinking?

I run away from responsibility... why don't you work with a pen and learn to get away from work...

I wrote a lot... about...

Conclusion :

Actually, writing is a troublesome task... whether with a pen or a pen or with anything else, I am in a hurry for this type of work, so I have a headache with the problems I had created for myself... I am not satisfied with this work. I should write a little and conclude that when I was doing sports, I was much more satisfied with myself than now, and... I was more satisfied when I was painting... It has taken up my time and now I have to I don't think about these issues, what should I do, and what's better than that I have an issue to think about, there are really big problems here...

Why don't I tell the truth and hide the work... It has no good qualities for me and that it could not undermine my future without any support to carry on the work and these issues and the future that I want like this. I will make it for myself and how useful it will be for me. Every minute is possible... When you are tired, you definitely need to rest and this is the meaning of life. This means that you should give yourself some time. I can change this life. ... if I try, I have nothing special because of that, sit straight and write this, this is it...

I don't think analysis can slow down. Go write your codes. This is not your place. You only have to do one thing. I'm waiting. How would you rate this work? Today, I'm constantly running away from work. Here, I'm doing worthless work. I don't have a notebook... I didn't specify the amount of 5 thousand tomans, what is the last 5 thousand tomans... The value of 5 thousand tomans per day means that 5 times 30 days means how much, that is, 150 thousand tomans a month, you have created a value for yourself.... So why do you say that 150 thousand tomans has no power, you are actually underestimating this amount, this 5 thousand tomans is a specific amount....

If you are a man, make an income of 5 thousand tomans a day... the exact amount that Napoleon Hill says, why is it easy for me to type Farsi here... I just stayed in this job... why is it so easy to use my mother tongue I do... but I have so much trouble in English to type Finglish, that's it, it's the end.... Why do I have to work.... Why?

Because of M

Darren Hardy's board question, of course, I don't have a source... Whose original is this article... But I know that this issue is mentioned in the book of the composite work....?

Why? Do you work ? Because I want to try with all my heart? But I was really thinking about this... somewhere I have to escape from this effort... I don't know the reason... why? Actually, I don't think so, I haven't provided a solution...? So don't worry about the work, I can't stand it for only 10 minutes, don't eat my time, you are stealing time by eating.... Why is it so hard for you to lift weights, why are you stealing from the exercises that should have been done... ....? Don't you want to waste time?

Can't bear to work? Do you want to decide with yourself and let others decide for you? Do you let life force you?

Is everything gone? You have lost your life and the things you loved. You have no control over anything. You only want a short-term solution and you have nothing to save you from this life. Who do we rely on? We rely on ourselves. Let's rely on our pains... so what solution do you have, you can't handle this problem? You can't do anything for yourself. I can't stop solving the problems in my life. I think I have low self-confidence like Jake Dossey. I do my work

What should be changed because of me... now you have changed everything to an unconventional color I can't afford to work for you and myself I just want to give a reason I can't afford it how wrong you think I do, I have... between this case and the fact that I don't have much patience to work for you, why should I work because I'm lying to myself, I'm looking at myself, for whose sake what should I do? I say to myself, yes, is this the truth...? Maybe if you have children? You don't try to lead a better life for him, only your habits control you and the fact that you don't trust yourself makes you? Have a life full of doubts, why? Trust yourself, finally, he brought us here, what should I do from here on? Help me to be stronger than I am, to lie to myself less, I'm trying here, I'm getting angry with myself, I was wasting my time here, was I lying to myself? I didn't tell myself the truth, I couldn't analyze all this volume of work and data well, what are you thinking? Do you think of a solution... No I don't think of a solution... I feel like I don't have a solution I'm waiting for someone to save me Do my work Give me confidence I can't handle trying this What did it mean and worst of all, why don't you love yourself? Well, it was me who did so many mistakes, how can I forgive myself, I can't forgive myself, and the books you read on this subject, I don't have the patience to work from now on, because I don't deserve to work, this job doesn't deserve me I have no way to take control of my life or my destiny, all this disturbing data, all this talk, all this mistake after mistake, what should I do to make a better life for myself and what is the matter, I have to ask myself I was looking at it, I was doing more and more work because of myself. I have to think about others, people around me, myself, life and everything. I am such a distracted person or a person who does not value myself. give me more book value yourself for a minute i don't know there is a book by spencer johnson and this life goes on i'm not lying to myself i'm telling myself the truth i'm falling apart i shouldn't do this i I should have tried harder, what is my way of blaming myself for hours, why have I done this or that thing too little or too much? I should have tried harder, I should have been more disciplined. In the end, I say to myself that it was good. Like the few things I have done, maybe I will have a better future. Maybe I can get rid of this situation. I can write myself or even the others in this style. What should I have done that I am not doing? I should have made a detailed plan. I should have worked 6 times more than before, from what I am now. In fact, this number is 6 times, but I cannot spare time. I need to increase the speed of learning and the efficiency of my work 6 times faster than what we learn. I need to improve the reality of who I am. I need to teach others, but now I don't know why I am entertaining myself. I want a book. He wrote, "No, I don't really intend to write a book. I don't have the patience to do such a troublesome thing. Maybe before I just wanted to type people's writings and get paid. Now I don't know what to do... I don't like to think about What would it hurt if I had money, I would design a new mini loader that can pass through the doors of houses so that this loader can be a combination of 2 or 3 loaders or several other loaders, that is, these loaders can be assembled together, that is, from When they are connected, they become wider and each of them can do everything on their own, but if you want, they can be combined with one another... It's just an idea on paper. Maybe they still exist when a car

Who pulls the tow truck or pulls several things in a row... tow trucks and tractors with the help of equipment or wheeled containers... or whatever you can think of, I promised myself. I don't want to do this work, I'm bored, I don't think I want to, I want to rest.... That's enough, but this time it's just an experiment, I want to see what happens in this situation, because of seeing a picture in advance, my knowledge of seeing this work There has been a change as a result of these writings that want to help others, but they are only promoting or publishing the art of writing too much and referring to nothing in particular... so what should I have done, what was the right way? You should try summarizing, these writings are not worth in themselves until a reader reads these writings, what can I conclude from that pattern of mistakes or my mistakes or my good or bad deeds... you should exercise more This typing shouldn't bring you finger canal narrowing... the nerve is something that God doesn't write wrongly inside the bone, but now I open and close my hand, I can see my tendons, but it seems like the fingers are like this, do they have tendons inside them? Outside of them, there is something like the middle finger signal from a book I read and I don't remember the source of it, the author's name, even the words I am saying now, he said that the index finger is the finger of hatred when you touch the thumb with the index finger, it means hatred, and the middle finger when it circles To feel rich means to put your hand on your head and say I am a rich person

He focused on this sentence many times

Whatever you focus on becomes more...

Then the findings of RES Anthony Robbins and Darren Hardy, which are expressed in many examples, when you want to buy a car, you always see them on the street.

Red car and how many red cars you have seen. Now if I give you 50 dollars, how many red cars will you see and that the more you work, the luckier you become and... So one degree of deviation in the work of an airplane driver can make you at the end of the journey, take it to another path or even another city...

A hateful thing that the author should not write himself and his character...

I apologize for the next sentence...

All the things you love and want now and want them for a lifetime will be understood...

Excuse me, I apologize.. Derek is a place or rank from hell... Derek is a beautiful city in the south of Iran, which has a very beautiful sunset... I don't have the right source, but... I saw it once in a post, now maybe it's a name similarity LT is ...

I don't want anything to anger myself... I say this is my work, let all your opponents understand everything, now they will go to that city and another city or that world, hell or anywhere else

No one cares about you and me... from the people around or anyone else...

Others think about you... but you have the duty to work and learn first. I have seen that no teacher can help his student and teach him painting or something else. You have to think about yourself.. .

Everyone will leave you... You should help others too... You and I are all sorry, where are we going...

I saw another animation, but I don't remember its source... When they get what they want in this place... they can no longer get away from their desires and leave here, so the key to the prison is also in the prisoner's hand... but One who has entered this place cannot leave it, by thinking about it, it arises in that place...

Only those 3 people were the first to get out of that prison (meaning the current situation where you have become a prisoner of habit)... because they had 3 friends...

which gave them all the things they wanted and filled the voids of these things... so sometimes we can't get rid of the things we have to get new desires this can't be true ...

I just said so much, I made big mistakes, I was just thinking about this...

You have to take the good side of these words... everything passes, it should not be because of something that will be forgotten later and tomorrow after sleep or rest you will calm down, life will be better than today and you will be more mature...