تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

توان دنبال کردن ability to follow

خنده دار هست .... 

ما پیشرفت کرده ایم امیدواریم این اسباب بازی ها ما را یاری کنند ... نسل آینده مغز ما ضد مرگ کند یا اینکه دیگر انسانی نمیرد بعید نیست ... که بشر به این دانش دست پیدا کرده باشد اما برای دیگران فاش نمی کند .... 

We have progressed, we hope these toys will help us... The future generation of our brains will be anti-death, or that humans will not die anymore... It is not unlikely that mankind has achieved this knowledge but does not reveal it to others.. ..توان ... نوشتن دیگر ندارم .... نقطه ای هستم .... که می خواهم دیگر کار نکنم ننویسم ... توی بلاگ اسکای می خواستم مثلا ....مثلن ....  بروم .... قسمت رایگان دیگری کار کنم ... خیلی یک جوری خسته شدم از همه چیز .....

یک چیزی وجود دارد به اسم خشک شدن محیط کاری و خشک شدن انرژی و انعطاف بدنی ... تمام کرده ام من می توانم خیلی بنویسم ... بی معنی چون تندتر از آنچه تصور می کنم بیا من بازدید می خواهم ... باید خلاصه بنویسم ... می خواهم ... بیا ... خودم را احساس می کنم ... کنار رودخانه ای نه کنار دریا که پیاده آمده ام اینجا حالا دارم لی لی می کنم با پاهام چون سرعت لی لی پاهام زیاد شده حالا دم پایی ام افتاده چطوری برگردم .... 

درهم برهم و خط خطی هستم .... 

چرا ادعا می کنید پیشرفت کرده ایم در علم ثابت می کنم ... هنوز قدمی برنداشته ای خوب با خودم فکر کردم ... این همه ادعا چرا با یک بشکن اگر من صدمه ببینم ... نمی توانید سرما خوردگی من را خوب کنید ... 

چرا ؟ هنوز واکسن نساخته اید که اگر آسیب می بینید ... مرگ مغزی نشوید ... چرا نمی توانید بدن کس دیگری را هنوز کنترل کنید .... 

این قسمت جنبه ی بدی دارد ... چرا هنوز علم پزشکی مجبور هست ...این قسمت نیاز به این دارد فیلم های عملی و تخیلی زیاد دیده باشید ... یکم یک جوری قبول دارم ... 

انیشتین می گوید : خیال کردن یا فکر کردن همه چیز خدایا چیز خوبی ... یک اینجور چیزی .... 

از اعضای بدن دیگران برای پیوند باید استفاده کنیم ... نمی دانم یا اطلاع ندارم تخصص ندارم ... مغز قسمت گوش ها تا 24 ساعت می شنود .... بعد از مرگ .... 

این جا دیگر غیر قابل تصور هست ... چرا در زمان نمی توانید صفر کنید ... یا مرده ها را بعد از مدت چند روز نمی توانید زنده کنید .... 

چرا واکسن ها یا جهش ها نتوانسته اید طوری کنید که بدن انسان .....این قسمت را کتاب معروف فرانکشتاین دزدیده باشم ... اما اینجا قفل می شویم .... 

دچار گره می شویم .... این ها را بیخیال شویم ... 

چرا ابزاری نیست که دست کس دیگری یا بدن کسی را کنترل کنیم ... خوب کامپیوتر ایلان ماسک قدم های را برداشته .... من با تراشه در مغز مشکل دارم ... 

با چشم هم کار ندارم .... 

منظورم این هست ...وقتی تخصص ندارید چرا باید با مشکل روبرو می شویم نمی توانیم .... حتی درست فکر کنیم ... وقتی به مرگ می رسیم یا مشکل تازه می فهمیم چقدر ضعیف هستیم ... 

پس هنوز بشر به طور جمعی نتوانسته است ... با بزرگترین مشکل خودش یا پیر شدن مبارزه کند ... با فکر اینکه مرگ یک پل هست مشغول هستیم .... بیشترین پول و قدرت به دست کسی می آید که پیشرفت در پیوند اعصاب و علم پزشکی داشته باشد ... اگر محدودیت ها و مشکلات برداشته می شد ... حاضر بودی دوباره تحصیل کنی و  برای پزشکی درس بخوانی ...

حالا می رسیم به دمپایی های من که افتاده اند توی دریا و من باید پیاده تا منزل بروم .... 

حالا باید شیرجه بزنم دمپایی هایم را پیدا کنم یا هدف خودم شنا کنم ... فرض بگیرید هیچ کس هم نیست ... اما موج ها دم پایی من را برده اند .... 

فرض کنید من ماشین زمان دارم و می خواهم خودم را برگردانم به 10 سال پیش حالا چه تصمیمی می گرفتم .... 

ای کاش می توانستیم خودمان را هم با مشت بزنیم یا با خودمان ملاقات می کردیم ... کجا می روی پسر ؟ حتمن جواب می داد نمی دانم .... یا قصد ندارم به جایی بروم .... 

  It's funny...


I don't have the ability to write anymore... I'm at a point where I want to stop working and not write anymore... In Blog Sky I wanted to go for example... for example... free episode Do something else... I'm so tired of everything...


There is a thing called the drying up of the work environment and the drying up of energy and physical flexibility... I'm done, I can write a lot... It's pointless because it's faster than I imagine. Come, I want a visit... I have to summarize. I want to write... come... I feel myself... by a river, not by the sea. I came here on foot. Now I am kicking my feet because the speed of my legs has increased. I fell, how can I get back....


I am confused and scribbled....


Why do you claim that we have progressed, I will prove it in science... You haven't taken a good step yet, I thought to myself... why all these claims, if I get hurt... you can't cure my cold. ..


Why ? You still haven't made a vaccine so that if you get hurt...don't become brain dead...why can't you control someone else's body yet....


This part has a bad side... Why is medical science still necessary... This part requires that you have seen many practical and imaginative films... I agree in a way...


Einstein says: imagining or thinking everything is a good thing... something like this...


We have to use other people's body parts for transplantation... I don't know or I don't know, I don't have expertise... The brain in the ear can hear for up to 24 hours.... After death....


This place is unimaginable... why can't you make time zero... or you can't revive the dead after a few days....


Why vaccines or mutations have not been able to make the human body.....I stole this part from the famous Frankenstein book...but we are locked here....


We get tangled.... Let's ignore these...


Why isn't there a tool to control someone else's hand or body... Well, Elon Musk's computer has taken the steps.... I have a problem with the chip in the brain...


I don't have anything to do with my eyes...


I mean...when you don't have expertise, why should we face the problem, we can't....even think straight...when we get to death or new problem, we realize how weak we are...


So still humanity collectively has not been able to fight against its biggest problem or aging. We are busy thinking that death is a bridge. and have medical science... if the restrictions and problems were removed... you would be willing to study again and study for medicine...


Now we come to my slippers that have fallen into the sea and I have to walk home....


Now I have to dive to find my flip flops or swim for my own purpose... suppose there is no one... but the waves have taken my tail....


Suppose I have a time machine and I want to go back to 10 years ago, what would I do now....


I wish we could punch each other or meet each other... where are you going boy? He would have answered, I don't know... or I don't plan to go anywhere...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.