تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

courage شجاعت

کمترین چیزی که به فکر میرسد.بیکاری برای خودت یک جور درد سر درست می کنی. امتحان کردن با ترس یا اینکه ندای وظیفه خوب الان در حال نوشتن هستم. می دانم اشتباه می کنم برای هر چیزی دلیلی باید داشته باشم. به هر حال فقط راحتر شده اینجا فکر کنم . هیچ فکر از پیش تعیین شده ای نداری . چرا میای اینجا برای تداوم بیخیالی تفکر نادرست از درست هیچ چیز نداشتم. به خاطر این داشتم . دنبال دلیل می گشتم.تداوم کار ضعیف .نداشتم .شجاعت نداشتم. کاری کنم. به خاطر نداشتن . شجاعت و ترس زیاد بعد فکر می کنم . برای من کاری ندارد اینطور کار .انجام دادن. کار نوشته شد موقع فکر کردن و وقت تلف کردن ندارم .سریع تمامش کن باید تند انجام شود .بیخیال همه وقت های که هدر شد.شجاعت پریدن از سمتی به سمت دیگر سخت شده.

  The least thing that comes to mind. Unemployment creates a kind of headache for yourself.  Trying with fear or calling good duty I am writing now.  I know I'm wrong, I have to have a reason for everything.  Anyway, it's just easier to think here.  You have no preconceived ideas.  Why do you come here to perpetuate the carelessness of wrong thinking, I had nothing right.  I had it because of this.  I was looking for a reason. The continuation of poor work. I didn't have it. I didn't have the courage.  do something  for not having  A lot of courage and fear, I think later.  It has nothing to do with me.  The work is written, I don't have time to think and waste time. Finish it quickly, it must be done quickly. Don't worry about all the wasted time. It's hard to have the courage to jump from one side to the other.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد