ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با این شروع کردی ؟ خوب شروع نکردی ؟باز فشار کاری رفته بالا؟ چرا ؟ چیزی به اسم کار کردن وجود ندارد ؟ یک کم می خواهی ؟ یک چیزی را باز و بسته کنی ؟ همه اش اینجا فراری می شوی ؟ یا دیگر توان کاری خودم را از دست می دهم ؟ هیچ موضوع تازه ای نیست ؟ وقتی می خواهی ؟ کار انجام بدهی ؟ خودت را توجیح می کنی ؟ دیگر خیلی زحمت کشیده ام ؟ هر کاری کنم ؟ باز همه چیز برعکس می شود ؟ یعنی به جای این چیزی به دست بیاورم ؟ چیزی از دست می دهم ؟ یعنی چی ؟ همه اش شده این برنامه ریزی ؟ توان کاری نداری ؟ یعنی همین دیگر اعصاب زود تحلیل : به معنی : حل شدن این : مستهلک چه ربطی به تحلیل داشت ؟ حل می شوند ؟ به هم اصطکاک پیدا می کنند ؟ می افتند یا می افتم ؟ زحمت ؟ مشکل جابه جایی نیست ؟ مشکل درد گرفتن هست ؟ همان حس درد ؟ یا ؟ خجالت یا پاسخ گو و جوابگو بودن ؟ به خودم یا دیگری باز دوباره پیش می آید ؟ چرا باید دوباره توضیح بدهم ؟ برای خودم چه چیزی را می خواهم ؟ توضیح بدهم ؟ واقعی به این فکر کردی ؟ هر کاری می کنی ؟ داری خسته می شوی ؟ وقتی خسته می شوی ؟ به خودت فکر کن ؟ چه چیزی می خواهی ؟ از این ...هیچ موضوعی یک داستانی پیدا کنی ؟ الان خودم این کار را انجام ندادم ؟ باید چند بار و توی چندتا بسته به درد نخور چرا این جا از همه جا سخت تر هست ؟ واقعی توضیح داری ؟ برای توضیح هیچ چیزی اتفاق نی افتاده ؟ فقط یک کمی ؟ نمی دانم ؟ چطوری کار می کنم ؟ ها ؟ این باعث شدت ضعیف بیش از حد هست ؟ بعد از این همه کتاب نخواندن باید این اتفاق می افتاد ؟ یعنی هنوز کسی به خودش غلبه یا کنترلی ندارد ؟ چطوری خوب کار می کند ؟ عادت های بد و خوبم چی هست ؟ چرا ؟ غیر متعارف کار می کنم ؟ دلایلی پیدا کرده ام ؟ به خاطر چه چیزی ؟ این واقعیت انگار یک جای یک پازلی یک چیزی از این واقعیت کم کرده ای ؟ توان کار نداری ؟ یعنی کار کردن راحت نیست ؟ وقتی هم راحت نیست ؟ یعنی توان کاری ندارم ؟ چه زمانی وارد شدی ؟ مچت را گرفتم ؟ این اشتباه بزرگی هست ؟ چقدر بنویسی ؟ هیچ تایمری یعنی شروع به کار می کردی ؟ باید ساعت را یک نگاه می انداختی الان تا 0 پیش بروم یا 5 ساعت کوچکترین رقم یکان آن را می گویم ؟ چه کار کنم ؟ یعنی ذهنم دوباره ؟ چیز خاصی نیست ؟ وقتی یک چیزی را تا آخر ادامه نمی دهی ؟ باید یک زمان بندی داشته باشی ؟ وقتی توانی نداری ؟ ادامه دار هست ؟ وقتی نیازی به خواندن این مطلب نداری ؟ وقتی همه چیز را داری از دست می دهی ؟ یعنی چی را از دست می دهی ؟ همه چیز یعنی زمان را داری از دست می دهی ؟ به نظر من باید یک فکر کنم ؟ یا دکمه انتشار را بزنم ؟ یا نزنمش ؟ هر کدام ؟ احساس می کنی ؟ این نوشته ها ارزش خاصی ندارند ؟ بین 100 تا یک دانه شاید یک خط به درد بخور پیدا نمی کنی ؟ احساس می کنی ؟ اگر فیلم نگاه می کردم ؟ اگر کتاب بیشتری می خواندم ؟ اگر استراحت بهتری داشتم ؟ زندگی بهتر بود ؟ فقط زمان تو را از بین می برد ؟ نوشتن ؟ فقط زمان را از بین می برد ؟ این زمان را باید صرف یک کار درست حسابی می کردی ؟ نه یک کار ؟ تخصصی نداری ؟ ها:درک نکردن ؟ همین ؟ یک نکته ای وقتی همه چیز درست هست ؟ چرا ؟ روتین یک حمله داری ؟ دوباره چیزها را دکمه ها را چک کنم ؟ چرا ؟ ممکن هست ؟ دکمه ای چیز ؟ گزینه اشتباه را نشان دهد ؟ همه چیز درست ؟ مشکل شاید درست بودن هست ؟ بعضی وقت ها نیاز داری ؟ یک چیزی درست کار نکند ؟ از بس اذیت شده ای ؟ روتین عادت داری ؟ یک چیزی را عمدن ؟ قصدی ؟ از بیماری خراب کنی ؟ برای آن اعصابت را خورد کنی ؟ چرا ؟ احساس می کنم ؟ کل فکر ؟ خراب هست ؟ یعنی احساس تداوم نداری ؟ طبیعی هست ؟ الان درک می کنم ؟ تا همه چیز یا گزینه های مهم به طور کل احساس ترس داری ؟ حتی اگر همه چیز خوب باشد ؟ توانایی دانش ؟ خواندن ؟ برنامه ای نداشتن ؟ کوتاه نگاه کردن ؟ از امروز به بعد این کار را انجام بدهم ؟ کاری ندارم ؟ فعل : الان : حال نزدیک ؟ فقط این را می بینی ؟
ادامه مطلب ...