تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

هیچ چیز برای نوشتن ـدعوا با خود برای مسئول بودن ـFight with yourself to be responsibleـNothing to write

۳ صفحه کاربرگ نوشتن در نرم افزار ورد ...پس همدیگر را تحمل کنیم تا همه بتوانیم کار کنیم و ... احتمال دارد اشتباهات معنایی و اینکه جمله قبلی به جمله بعدی ارتباط ندارد فقط صبور باشید صبر نکنید منظور و مفهوم جملاتی که قابل فهم نیستند درک کنید فقط عبور کنید و جملات بعدی را بخوانید .

هیچ چیز برای نوشتن ندارم همین زمان سریع دارد حرکت می کند واقعا نیاز ندارم به این چه حالتی می گویند خستگی و نا امیدی شاید هیچ چیز در جریان نیست و هیچ چیز برای شما قابل اندازه گیری نیست حالا از هیچ چه چیزی می شود ساخت واقعا باید این کار را انجام می دادم من این کار را نمی توانم به پایان برسانم حتی یک ساعت هم کار نکردم این تمام باید بهانه ای باشد از خشم و اشتباهات گذشته اگر به جای غر زدن اینجا یک جای با این سبک نوشتن به هیچ جایی نخواهد رسید بدون نیاز شما نمی توانید واقعا چرا احساس نیاز نمی کنید باید احساس نیاز به یاد گرفتن داشته باشید من باید خودم را هل بدهم بیشتر اشتباه کنم واقعا به چه کاری خودم را ترغیب می کنم توسط دیگران چه قضاوتی در مورد من صورت خواهد گرفت من باید اینجا به خاطر کس دیگری کار کنم نه من به خاطر خودم می خواستم بگویم هنوز نتوانسته ام خودم را مجبور کنم یاد بگیرم و کتابی را بخوانم این که شما داری کار می کنی ؟‌من دارم به شما حسادت می کنم . شما داری ؟‌پول در می آوری من به شما حسادت می کنم ؟‌هیچ حس نسبت به دنیا ندارم فقط دارم خودم را خسته می کنم ؟‌نقاشی نمی کنم ؟‌ دوباره ورقه های خالی را نگاه می کنم ؟‌احساس می کنم این ورق ها خودشان خودشان را پر خواهند کرد ؟‌این فایل نباید اجرا می شد باید به جای این کار کار بهتری انجام می شد . باید یک – خط فاصله برای دیگران و بهتر خواندن آنها قرار داده می شد . نباید حرف زده می شد . باید دیگران را به حال خودت رها کنی واقعا به خاطر این کار من خسته شدم ای کاش کار بهتری انجام می دادم واقعا خودم را دست نمی انداختم خودم را دست انداختم این دست اینجا چه معنی می دهد . خودم را بازی  دادم تا کار خوب را انجام ندهم .کاری که روی میز مانده بود را به پایان نرسانده ام باید ۳ صفحه نوشته می شد واقعن کم آورده ام اگر این قضاوت ها باید خودم را به جلو هول می دادم . واژه ها درست نبودند به خاطر خسته بودن هست به خودم حق می دهم این حق دادن ها باعث می شود شما را به گوشه ای بکشد تا هیچ کاری انجام نشود من توان و عضله انجام کار دهم پس من خودم را باید اینجا خسته کنم تا زمانی که خودم را خسته نکنم شاید از لحاظ روانی خودم را راضی می کنم اینجا کار درستی انجام داده ام این عادت بدی هست نوشتن و نوشتن من توان نوشتن این قسمت ندارم بدون اینکه حرفی داشته باشم کار می کنم این که از روز ۶۰ به چه چیزی می رسم نمی دونم روز ۵۰ یا روز ۳۰ کارهای را که برای دیگران قرار می دهی خودت انجام نمی دهی . من نمی توانم خودم را به جلو هول بدهم من هیچ علتی ندارم این پست را به پایان برسانم شما اینجا منظور من از شما یا همه جا منظور خودم هست شما خودم هستم یک کار خلاقانه هست شما درک نمی کنید . باید راضی باشید باید دوست داشتنی باشید باید منظم باشید شما کاری می توانی باشی که مختص به خودت باشد این مختص بودن به هیچ کس نمی تواند آسیب برساند نظر دیگرن برای شما هیچ فایده این نخواهد داشت وقتی به شما آسیب می زند اما اگر شما توان خوبی داشته باشید به طور غیر مستقیم باعث شود که اگر شما امیدوار شوی و امید در دل شما بدون دخالت دیگری توان شکوفایی داشته باشد شما یک حس زورگویی داشته باشید عضلات دیگران می توانند در بدن شما وجود داشته باشند این که این جا تک و تنها باشی و دیگران را جلویی خودت هم ببینی از قوه تخیل بر می آید خوب من الان افسرده هستم شما بعدن بیایید من حوصله هیچ کدام از شما ها را ندارم خوب شما که من حوصله شما را ندارم من نمی توانم کم کار کنم من باید زیاد کار کنم من خودم را از پای در بیاورم شما باید درآمد داشته باشید باید عضلات دیگران را قوی کنید این عضله را باید به زور ایجاد کنید . پا شوید و یک حرکت انجام دهید باید بتوانید شما را به جلو هول دهید حتی زورکی شما باید به زور و اجبار دیگران را به جلو هدایت دهید این یک کار استعمار گرانه هست باید از دیگران بهره جویی کنید آنها باید خود و زندگی اطرافیان خود را پر بارتری داشته باشد بلند شوید و خودتان را گرم کنید یک حرکت انجام دهید این حرکت باید حرکت خوبی باشد با افسردگی یا ناامیدی خودت روبرو شوید با غم و قصه خود روبرو شوید هیچ راهی ندارید هیچ پولی وجود ندارد هیچ ترسی وجود ندارد وقتی به این نقطه برسی خودت را می سازی وقتی همه چیز خود را از دست بدهید تمام نگرانی های خود را از دست بدهید واقعا هیچ کس به غیر از خودت شما نمی تواند راه بهتری برای شما باشد پس همه چیز خود را از دست بدهید تمام نگرانی ها تمام ترس ها که این کار بیهوده تایپ کردن روزانه من بلد هستم تایپ کنم من حتی دستور زبان و جمله بندی های خوبی ندارم پس شروع کنید چیزی بنویسید من قدرت این را ندارم برای شما تایپ کنم من دارم درد می کشم واقعا الان دردی نمی کشم ای کاش به این کار اشتغال نداشتم ای کاش به جای این کار داشتم کد نویسی یاد می گرفتم ای کاش کسی بود به من انگیزه می داد و من را شکوفا می کرد ای کاش می توانستم تمام آرزو هایم دست پیدا می کردم من می خواهم خودم را برای زندگی جدید آماده کنم اما فقط دارم خودم را راضی می کنم این کار و این انگیزه برای من وجود ندارد من با خودم این دلیل را می سازم من همه ترس خودم را باید از دست بدهم اما شاید هیچ ترسی وجود ندارد هیچ نیازی وجود ندارد من نمی خواهم این را انجام بدهم من دلیلی ندارم من تلاش و تمرکز درستی ندارم من هیچ چیزی ندارم باید تمام نگرانی های خودم را از دست بدهم من باید ضرب آهنگ را بدست بیاورم من خودم را راضی نگه می دارم وقتی یک برگه را باز می کنم تمام ترس من به این برگه تمام ترس من این هست من این وظیفه را روزانه بخواهم انجام بدهم شما هم با من هم نظر هستی این کار نباید بیش از این انجام شود من خودم می خواهم این روز را برای خودم این جا یک تلاش بزرگ انجام بدهم من دست خودم را به این کار نمی توانم کار کنم باید به خودم اینجا همه فکر های امیدوار کننده از دست رفته هست من نمی توانم ارتباط برقرار کنم نمی توانم نصیحت دیگران و کتاب بخوانم من امید خودم را از دست داده ام من این کار را تا آخر نمی توانم انجام دهم این یک ادعایی بزرگ هست این کار از شما بر نمی آید شما دست خودتان نیست که نمی توانید این کار را انجام دهید شما یک مربی ندارید هزینه ندارید که کسی را استخدام کنید همه ما تقصیری در این نداریم که این سرنوشت را داریم هیچ کس دست خودش نیست که اشتباه کرده است همه بی تقصیر هستیم همه بی گناه هستیم اما انتخاب کرده ایم من کتاب انتخاب را خوانده ام اما من و شما همه بی تقصیر هستیم ما انتخاب می کنیم من انتخاب می کنم این کار را انجام ندهم چون باید یک زمان بزرگ و یک خستگی را پشت سر بگذرانم من تعهدی نسبت به هیچ کس ندارم من به شما خواننده عزیز تعهدی ندارم من مسئول شما نیستم که چطوری موفق می شوی یا موفق نمی شوی خودت مسئول خودت هستی من و شما هرچه منتظر باشیم هیچ تغییری در وضعیت روحی و روانی خود به دست نمی آوریم خود به خود خستگی و رضایت در زندگی ما به وجود نمی آید من اینجا نباید می بودم من بعد از پایان این ۳ صفحه باید خودم را زیر ضربات مشت بگیریم و خودم را له کنم با این نوع نوشتن راه به هیچ راهی نخواهید برد دوباره می خواهم بگویم ما بی تصیر هستیم این واژه را ۳ صفحه می خواهم مثل دریل روی سر شما بگیریم و جنگ بی اندازم اما حالا می گویم دائم در جامعه و در  کتاب ها می خوانیم شما مقصر هستید شما مقصر هستید که این وضعیت را دارید شما تقصیر دارید شما مقصر این اوضاع هستید شما که این حساب بانکی را داری مقصر هستی حالا دو نفری بیایید این واژه کار کنیم که هیچ کس به داد من و شما یعنی من و من یعنی من و خود شما نخواهد رسید این در ذهن من تداعی می شود که من نتوانسته ام این کار را برای اینکه من هیچ تعهدی به شما ندارم من وظیفه ندارم اینجا بنویسم چرا دارم خودم را اصطلاح بدهکار می کنم شما بایستی این کار را انجام می دادی هیچ عجله ای در کار ندارم من خیلی دارم کند کار می کنم من خیلی کند دارم کار می کنم من نباید اجازه می دادم من اهل دعوا کردن با خودم نبوده ام اما شاید اشتباه کرده ام باید اهل دعوا کردن با خودم باشم چون خیلی آهسته دارم این کار را انجام داده ام اگر این نیاز شما با خودم می خواهم شما را برای این کار را انجام بدهم من نخواستم به شما سودی برسانم فقط می خواهم این احساس را داشته باشم واقعن مقصر هستی یا واقعن تاکید می کنم مقصر نیستیم چرا انگیزه نداریم اینجا یک واقعیت برای من نیست ؟ من به خاطر خودم هست اینجا هستم من باید با این کار نیاز داشتم این هست به خاطر خودم من می خواهم روی اینجا برای من نیاز وجود دارد به خاطر شما هیچ راه به خودم نیاز داشتم این کار را انجام بدهم من باید این نیاز به خودم می خواهم کار کنم من باید سریع تر این کار را انجام بدهم باید سریع تر بخوانم باید سریعتر فکر کنم باید سریع تر عمل کنم شما در چه موقعیتی می توانید باشید اگر نتوانم سریعتر فکر کنم سریعتر انجام ش بدهم شما هم نمی توانید سریع این مطالب را بخوانید به چه دردم می خورد که شما ها این مطالب را بخوانید یا نخوانید خیره نگاه کنید یا خیره نگاه نکنید تلویزیون تماشا کنید یا اینکه وب بخوانید نیاز داشته باشید من را بخوانید نیاز نداشته باشید من را بخوانید من به خاطر هیچ تعهدی که نداشته ام این کار را انجام نداده ام تعهد یعنی چی این که به خودت و به کارت تعهد نداشته باشی واقعن به خودم حق می دهم این کار را انجام ندهم تعهد ایجاد کنید شما دارید این کار را برای دیگران و خودتون انجام می دهید شما به خاطر شما نتیجه می گیرند شما داری به کار خودت این کار را برای دیگران و اینکه دیگران از اینکه شما را دوست دارند یا اینکه شما را دوست دارند یا اینکه شما به خاطر خودت داری اینجا می نویسی و اینکه دیگران و اینکه خودت داری سعی می کنی به یکی از ترس هایت غلبه کنی به دیگران چه ربطی دارد و هیچ ربطی به خودت ندارد حتی سعی نمی کنی داری می نویسی اما سعی نمی کنی بنویسی من خودم به خودم نگاه می کنم من دارم اینجا برای خودم کار می کنم اینکه من یک انسان هستم نه یک هوش مصنوعی من بنویسم و یا ننویسم هیچ فرقی به حال خودم ندارد و اینکه من هیج باری در دنیا برای خودم کار کرده ام ولی برای خودم نجنگیده ام من برای خودم نجنگیده ام جنگیدن را یاد نگرفته ام من به خاطر این قضیه الان اینجا نمی نویسم من هیچ کاری نمی کنم دیگران این کارها را به خاطر خودشان انجام می دهند من هم دارم به خاطر خودم می جنگم این یک جنگ تمام عیار باید باشد من به خاطر خودم مقصر هستم به خاطر دیگران که به من این حقیقت را نگفته اند گناهکار هستند اینکه دیگران چرا به من نگفته اند و من را به کار ترغیب نمی کنند چرا به من انگیزه می دهند و انگیزه نمی دهند چرا نمی شود به راحتی صحبت کردند هم فکر کرد هم نوشت و اینکه من می خواهم این کار را برای اینکه من نمی توانم این کار را انجام دهم من به خاطر شما دوست ندارم این کار را انجام بدهم یا ندهم من واقعا به خاطر خودم مقصر بودن خودم این کار یا این اشتباه را دارم انجام می دهم شما به خاطر خودت یا به خاطر اینکه با خودت در حال صلح و جنگ هستی من به خاطر خودم با خودم در حال صلح و جنگ هستم به خاطر اینکه فلان اتفاق برای من افتاده و اینکه من ساعت ها منتظر هستم منتظر فلان اتفاق هستم من منتظر هستم من انتظار می کشم من انتظار ساعت خاصی را برای کار کردن می کشم به خاطر چی انتظار می کشی ؟‌انتظار نکش چرا منتظر آدم های خاصی در زندگی هستی باید منتظر نباشی باید باخودت در حال دعوا کردن باشی شاید انتظارات و تعهدی به خودت یا دیگران نداشته باشی شاید خودت را کم یا زیاد مقصر می دانی این تعهد در وجود من که با خودم نمی جنگم من می دانم دوباره از خودم شکست خورده ام من توان این که با این محدودیت بجنگم را ندارم من یک بدن ضعیف هستم نه من بدن ضعیفی ندارم من یک بدن فوق نیرومند دارم من با بدن خودم نجنگیده ام بدن من به من غلبه کرده است من به بدن خودم خیلی راحتی داده ام من باید به خاطر خواسته هایم با خودم می جنگیده ام من باید این انتظارات را از خودم و دیگران می داشته ام باید باد دیگران بجنگید باید خواسته خودتان را هم از خودتان بخواهید بیشتر از خودتان بخواهید بدون اینکه آسیبی به خودتان بزنید باید سریع از خودتان بخواهید این کار را بخواهید و وقتی نمی توانید از خودتان بخواهید یک فاجعه از خودتان روی داده است باید این کار به خود نشان دهید من این توانایی را دارم من از عهده این وظیفه و این تعهد بر می آیم من توان انجام کار دارم من می توانم این رزومه خوب برای خودم ایجاد کنم من اینجا می توانم خودم را ثابت کنم می توانم از دیگران بخواهم خودشان را بسازند یا اینکه با خودشان بجنگند نگذارند خودشان به خودشان زور بگوید خودشان آنها را در ورطه یا در غلمرو نا امیدی های خودشان زندگی کنند باید این خواسته باید این کار را انجام دهید حتی به زور این کار را باید انجام دهید این کار برای شما باید یک عادت باشد شما می توانید این کار را انجام دهید بدون اینکه دستور زبان یا ویرایش را بلد باشید این که شما به خاطر شما می توانید این کار را انجام دهید می توانید دیگران را دوست داشته باشید و کتاب بخوانید و اینکه دیگران شما را دوست دارند به خاطر اینکه شما تسلیم شرایط سخت نشده اید شما خودکشی نکرده اید استراحت کرده اید به خودتان آسیب نزده اید موقع عصبانیت خودتان را کنترل کرده اید شما ناامید نشده اید شما با خودتان باید بجنگید شما باید این را از خودتان بخواهید شما باید این کار نیاز دارید این تعهد را از خود بخواهید من هیچ تعهدی نسبت به این ندارم چرا باید با خودم با خود شما و با همه و با این شرایط و با این کل همه این چیزها و با اینکه وقت کم و یا زیاد هست این کار برای من نمی تواند ادامه داشته باشد من دوست ندارم من نباید اینجا بجنگم من با خودم نمی جنگم چرا باید این کارها باید این کار را انجام نمی دادم باید این کار را به خاطر خودم انجام دهیم من دارم از خودم شکست می خورم من دارم نا امید می شوم من نمی توانم این کارها را انجام دهم شما به من کمک می کنید شما خود من هست من شما هستم من می توانم شما را بیدار کنم من می توانم با خودم دعوا نکنم من می توانم از خودم این چیزها و این وظایف را نخواهم من می توانم این کارها را به صورت این انجام دهم من به خاطر شما هیچ کاری انجام نداده ام من به خاطر خودم شکست خورده ام من در کاری شکست خورده ام من در بدست آوردن زندگی خودم شاید شکست خورده باشم من در انجام یک وظیفه شکست خورده ام من یک وسیله یا یک ماشین یا یک اعتبار ندارم من در همه حال شکست خورده ام من مقصر هستم من تقصیری ندارم من می خواستم به شما ثابت کنم من قوی هستم من نتوانسته ام به خاطر اینکه من به شما تعهدی ندارم من دستم همه جای بدنم به خاطر این اشتباه و این وبلاگ درد می کند من نمی توانم بیشتر از این تایپ کنم من نیاز به کمک دارم من وسایل مناسب ندارم من روحیه مبارزه ندارم می تواسنم در انجام این مسابقه می توانستم شما را شکست بدهم شما می توانستی به من غلبه کنی من به خاطر اینکه می خواستم شما را به یک کار درست هدایت کنم این کار را انجام داده یا انجام نداده ام به نظر من نتوانسته ام شما را ترغیب کنم من نتوانسته ام شما را به جنگیدن با خودتان ترغیب کنم شما باید وظایف کد نویسی خود را انجام دهید من  دوست داشتم کد نویس می شدم اما حالا دارم تایپ می کنم به خاطر اینکه از این کار فاصله بگیریم این کار می توانست برای من یک کار خیلی درست و خوب و پر درآمد برای من باشد اما من دوست دارم کارها خود به خود انجام شوند یک هوش مصنوعی می توانست به جای من کدنویسی و به جای من وبلاگ نویسی کند اما من یک هوش بیولوژیک هستم من توان مبارزه با آدم های باهوش تر از خودم را ندارم من نمی خواهم خودم را به چالش بکشم من نمی توانم با خودم جنگ و دعوا کنم من باید کارهای انجام دهم که به من مبارزه نمی طلبد من دوست ندارم این وظایف را انجام دهم من  دوست دارم بدون هیچ مسئولیتی این کارها را انجام دهم من دوست دارم همه مطالب و پست هایم را حذف کنم من می خواهم با خودم مدارا کنم من می خواهم بیشتر تایپ کنم این همه اش از یک وظیفه بر می آید من در هیچ مسابقه ای شرکت نکرده ام اینبار موفق می شوی اما در آینده باز شکست خواهی خورد تو نمی توانی خودت را راضی کنی این کارها را انجام دهی تو خودت را به این کار نمی توانی برسانی تو باید شکست بخوری و یک زندگی داشته باشی درست هست عده ای تو را می شناسند تو باید ببازی این کار باید به صورت نرمال باشد نباید یک کار درست و حسابی باید تو خودت را بسازی و این کار به خاطر خودت نیست به خاطر این هست که تو شکست خودت را ثابت کنی نه پیروزی و موفقیت من راضی شدم خوب این وظیفه و تعهد را انجام دادم بعدش که چی من نمی توانم با خودم به تنهایی کنار بیام اگر هم کنار بیام نمی توانم با خودم دعوا کنم خودم را راضی کنم من باید این کار را انجام می داده ام من این دارایی را دارم من توانایی و استعداد رقابت با خودم را ندارم خودم یک موجود باهوش تر هستم خودم را شکست خواهم داد خودم را از این راه که دارم می روم و اشتباه هست خودم را به راه راست می کشانم با خودم فکر می کنم این کار من نیست من توان این کارها را ندارم نمی توانم با این مربی های رایگان یک وظیفه برای خودم ثابت می کنم من این کار را به صورت یک تعهد باقی نمی گذارم من خودم را به این جا متعلق نمی دانم من خودم را به درجه پایین تری سوق می دهم به خاطر این فرقی که دارم باید نتایج پایین تری بگیریم به خاطر فرق کدام فرق این فرق چی هست ؟‌هیچ چیز به خاطر اینکه من درآمد مالی ندارم نمی نویسم این فرق من هست به خاطر اینکه فرق من این هست من وظیفه به انجام این این کار ندارم این به خاطر این این وجود داشته هست من بی تقصیر هستم خودش سوخت تلویزیون یا هرچی ؟‌که بود من باید بازی می کردم من باید فقط نگاه می کردم من بی تقصیر هستم من به خاطر اینکه بی تقصیر هستم بقیه باید به من زور می گفتند خودم باید به خودم زور می گفتم حالا نوبت زورگویی من هست یا این کار را انجام می دهی بعد می روی این کار دیگری این کار لعنتی یک سد هست یک مانع هست یک دیوار هست یک اعتماد به نفس کاذب هست من میخواهم جلب توجه کنم من دچار کمبود توجه هستم من باید بنویسم من تعهدی ندارم که بنویسم من هیچ وظیفه ای ندارم هیچ کس به خاطر این به من هیچ وجه نمی دهم من باید این پول و احساس نیاز را ایجاد کنم حالا که نیاز به پول یا نیاز به هرچیزی دیگر نیاز به پیشرفت داری چرا ؟‌اینقدر بی انگیزه بی حال و بی حرکت و دل مرده و پژمرده و بی حال و با درد و بدون حرکت یخ زده و ... هستی تو چرا اینطوری هستی ؟‌چرا این اسم را داری ؟‌چرا اینطوری هستی چرا جنگنده نیستی ؟‌چرا پذیرنده هستی ؟‌چرا این طور و چرا آن طور هستی ؟‌چرا نمی توانی؟‌ چرا یاد نمی گیریی  ؟‌  چرا درس نمی گیری؟‌ چرا نمی جنگی ؟‌ چرا وقت را به دست نمی آوری ؟‌ چرا سعی نمی کنی ؟‌ چرا به درد نمی خوری ؟‌ چرا به تمام این دلایل نمی جنگی ؟‌ چرا به خودت سخت نمی گیری؟ چرا به خودت ثابت نمی کنی که استحقاق این کار نمی خوری ؟ چرا به خودت نگاه نمی کنی ؟ چرا بیشتر از خودت نمی خواهی ؟ چرا بیشتر از خودت کار نمی کشی ؟ چرا به خودت کم نگاه می کنی ؟ چرا نیاز نداری ؟ چرا احساس وظیفه نمی کنی ؟ چرا نمی جنگی ؟‌چرا به دلیل اینکه نمی خواهی به خودت فشار بیاوری احساس دلمردگی در خودت می گیری ؟  تو یک مبارز بوده ای چرا ؟ تو یک مبارز نیستی ؟ تو نمی توانی اینجا باشی نمی خواهی این کارها را سر و سامان بدهی همه چیز همه جا به صورت تلی از خاکستر و زباله در همه جا نیاز می دانی این کار برای تو می خواهی به خودت ایمان داشته باشی ولی این کار به خودت می خواهی به خودت نیاز داری به خودت باید ثابت کنی تو یک چیز خاص می خواهی این احساس خاص بودن هست یک طلا و یک ثروت و یک رقم نیست احساس یک جنگاور بودن هست تو یک جنگاور نیستی تو تعهد های خودت را نادیده گرفته هیچ تعهدی به دیگران نداری به خودت هیچ تعهدی نداری این بی تعهد یا بی مسئولیت بودنت واقعا خنده دار هست به خاطر اینکه بی وظیفه هستی این مشکلات را داری من باید این دعوا نکردن با خودت ناشی از بی مسئولیتی و بی انگیزه بودن هست این دعوا نکردن با خودت هست که کارها را اینقدر زمان داده که کارها سرد و بی رمق شوند بی مسئولیت شوند این نشان می دهد که تو نمی توانی کارها را به اتمام برسانی این نشاند می دهد داری این کارها را به خاطر خودت بی مسئولیت گونه انجام می دهی این نشان دهنده چی هست ؟‌این بی انگیزه بودن بی حس بودن و بی روحیه بودن نشان دهنده چی هست ؟‌به خاطر خودت بوده به خاطر این بوده هیچ چیز وجود نداشته این هیچ چیز وجود نداشتن هیج روزی فرا نمی رسد ؟‌ فقط اینکه منتظر باشی باید آماده باشی ؟‌باید آماده باشی ؟‌آماده حمله کردن باشی اینکه من نمی توانم این کار را انجام دهم من دوست ندارم من هیچ تعهدی ندارم از اینکه به زور به شما احساس بدهم شما می توانید با خودتان دعوا کنید این نوشته های هیچ منبع عملی ندارند به هیچ گروه و دسته خاصی قصد نداشت توهین کند فقط یک تسویه حساب شخصی و ایجاد تعهد بود و اینکه هیچ آزمایشی صورت نگرفته که این روش ها می تواند چه آسیب هایی به چه نوع آدم های بزند اینکه فقط نبردی بود برای نوشته شدن و تولید ۳ صفحه کاربرگ نوشتن در نرم افزار ورد ...پس همدیگر را تحمل کنیم تا همه بتوانیم کار کنیم و ... احتمال دارد اشتباهات معنایی و اینکه جمله قبلی به جمله بعدی ارتباط ندارد فقط صبور باشید صبر نکنید منظور و مفهوم جملاتی که قابل فهم نیستند درک کنید فقط عبور کنید و جملات بعدی را بخوانید .

 

ادامه مطلب ...