تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

موشی که ببر شد ، ولی از گربه ترسید

ای وای چرا همیشه هولناک باقی مانده ، فکر می کردم ، به مرور خیلی راحت با این مسائل کنار میام ، ولی همیشه احساس می کنم ،

هرچقدر من کار می کنم ، ولی انگار کارهام هم هر روز بیشتر و بیشتر می شوند ، انگار من همیشه عقبم ، کارهام دائم دارند ، بیشتر و بیشتر می شوند ،

هرچقدر من دستم ، تند تر می شوند ، انگار روند ، کارهای که باید انجام دهم ، بیشتر و بیشتر می شوند ،

آخر چرا مگر نه اینکه باید ، کار رو تا الان قورت می دادم ، ولی چرا همیشه می بینم ، که کارها هم سخت تر و سخت تر میشوند ، انگار تازه دارم ، می فهمم که بیشتر و بیشتر .

دارم ، ضعیف تر می شوم ، به جای این که قوی تر بشوم ، خوب . همه چیزی که من می دونم ، این چیزهای که در این جا یاد می گیری ، یک روزی می رسد ، که به آدم کمک می کنند .

ولی شاید ، یک روز باعث بشود ، که من دیگر انرژی نداشته باشم ، این کار یا کارهای دیگری رو که انجام می داده ام ، دیگر انجام ندهم ، خوب .

یک جوری نمیشود ، همه آدم ها که قوی نیستند ، من هم ، ضعیف هستم ، ولی ضیعفی که ضعیف که فکر می کند ، ضعیف ترسو است . خوب ، چطوری می شود ، که فکر کند ،

امروز قوی خودم هم می دونم ، اشتباه فکر می کنم ، ولی بلاخره نیاز به چیز دارم ، نیاز دارم ، بلاخره اعتماد به نفسی رو که هرگز در هیچ مرحله ای در زندگی ام ، پیدا نکردم ، رو پیدا کنم ،

شاید ، بلاخره ، مثل کارتون می تی کمون ، که نقش کمون همان آدم پیره وقتی کایکو داشت ، کتک می خورد ، قدرتش کم ، می شد .

دستمال قدرت رو برای کایکو می انداخت ، منم یک روز دستمال قدرت رو پیدا کردم ،

یا مثل کارتون  که اسمش یادم نیست ، با چند تا شخصیت متفاوت راه می رفت ، شیری که شجاعت نداشت ، یکی از آنها است ، خوب نمی دونم ، چطوری شخصیتش یادم ، بلاخره . که با اون دختره به جادو گر می رسند ،

جادم گر هم یک تکه گوشت معمولی به شیر می ده.

بعد از اون شیر احساس شجاعت می کند .

یا مثل اون کارتون چینی که تلویزیون داد .

موشی که از گربه می ترسیده ، آرزو می کند ، به ببر تبدیل می شود .

بعد از اینکه موش به ببر تبدیل می شود ، وقتی گربه رو می بیند ، پا به فرار میگذارد ، خوب .

موضوع در مورد من هم صدق کند ،

خوب . حالا با لیست کارهام مواجه می شوم ، فقط راهی ندارم ، جزء انجام آن .

راهی ندارم ، که شجاع بشوم ، شجاع بودن رو یاد بگیریم ، ولی هنوز هم عوامل منفی رو حس می کنم ،

باید به انرژی منفی ،از جمله خستگی و سختی و سر درد و کمر درد ، اعتنا نکنی ، باید کارت رو انجام بدی .

البته زیاده روی هم ، نکنی ، کار زیاد ، بعضی از وقتها آدم نیاز به استراحت دارم ،اگر هم زیاد فشار بیاوریم ، از آن طرف پشت بام می افتیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.