ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای وای چرا همیشه هولناک باقی مانده ، فکر می کردم ، به مرور خیلی راحت با این مسائل کنار میام ، ولی همیشه احساس می کنم ،
هرچقدر من کار می کنم ، ولی انگار کارهام هم هر روز بیشتر و بیشتر می شوند ، انگار من همیشه عقبم ، کارهام دائم دارند ، بیشتر و بیشتر می شوند ،
هرچقدر من دستم ، تند تر می شوند ، انگار روند ، کارهای که باید انجام دهم ، بیشتر و بیشتر می شوند ،
آخر چرا مگر نه اینکه باید ، کار رو تا الان قورت می دادم ، ولی چرا همیشه می بینم ، که کارها هم سخت تر و سخت تر میشوند ، انگار تازه دارم ، می فهمم که بیشتر و بیشتر .
دارم ، ضعیف تر می شوم ، به جای این که قوی تر بشوم ، خوب . همه چیزی که من می دونم ، این چیزهای که در این جا یاد می گیری ، یک روزی می رسد ، که به آدم کمک می کنند .
ولی شاید ، یک روز باعث بشود ، که من دیگر انرژی نداشته باشم ، این کار یا کارهای دیگری رو که انجام می داده ام ، دیگر انجام ندهم ، خوب .
یک جوری نمیشود ، همه آدم ها که قوی نیستند ، من هم ، ضعیف هستم ، ولی ضیعفی که ضعیف که فکر می کند ، ضعیف ترسو است . خوب ، چطوری می شود ، که فکر کند ،
امروز قوی خودم هم می دونم ، اشتباه فکر می کنم ، ولی بلاخره نیاز به چیز دارم ، نیاز دارم ، بلاخره اعتماد به نفسی رو که هرگز در هیچ مرحله ای در زندگی ام ، پیدا نکردم ، رو پیدا کنم ،
شاید ، بلاخره ، مثل کارتون می تی کمون ، که نقش کمون همان آدم پیره وقتی کایکو داشت ، کتک می خورد ، قدرتش کم ، می شد .
دستمال قدرت رو برای کایکو می انداخت ، منم یک روز دستمال قدرت رو پیدا کردم ،
یا مثل کارتون که اسمش یادم نیست ، با چند تا شخصیت متفاوت راه می رفت ، شیری که شجاعت نداشت ، یکی از آنها است ، خوب نمی دونم ، چطوری شخصیتش یادم ، بلاخره . که با اون دختره به جادو گر می رسند ،
جادم گر هم یک تکه گوشت معمولی به شیر می ده.
بعد از اون شیر احساس شجاعت می کند .
یا مثل اون کارتون چینی که تلویزیون داد .
موشی که از گربه می ترسیده ، آرزو می کند ، به ببر تبدیل می شود .
بعد از اینکه موش به ببر تبدیل می شود ، وقتی گربه رو می بیند ، پا به فرار میگذارد ، خوب .
موضوع در مورد من هم صدق کند ،
خوب . حالا با لیست کارهام مواجه می شوم ، فقط راهی ندارم ، جزء انجام آن .
راهی ندارم ، که شجاع بشوم ، شجاع بودن رو یاد بگیریم ، ولی هنوز هم عوامل منفی رو حس می کنم ،
باید به انرژی منفی ،از جمله خستگی و سختی و سر درد و کمر درد ، اعتنا نکنی ، باید کارت رو انجام بدی .
البته زیاده روی هم ، نکنی ، کار زیاد ، بعضی از وقتها آدم نیاز به استراحت دارم ،اگر هم زیاد فشار بیاوریم ، از آن طرف پشت بام می افتیم .