ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کارتون
Once upon a time
کلاغ های پشت سر هم می رفتند و می آمدند . کلاغی به اسم ، تیک و کلاغی به اسم تاک .
تیک و تاک دو برادر بودند .
دسته کلاغ ها همیشه باهم و گروهی برای پیدا کردن غذا به جستجو می پرداخت . در درون دسته این دو برادر از همیشه به هم نزدیک تر بودند .
مشکل پیش بینی نشده ای در راه بود .
تیک و تاک همراه با هم روی شاخه های درخت گردو بودند .
ناگهان ابر های سیاه همراه با چند گردباد با به سمت جنگل حرکت می کردند .
گردباد ها باعث شده بود ، کلاغ ها به دردسر بی افتند .
تیک سریع باید جایی پیدا می کرد ، تا بقیه گروه را هدایت کند .
تیک متوجه یک تونل در زمین شد . سریع همه داخل این تونل رفتند .
بیرون اوضاع خوب نبود . حتی درخت های تنومند هم به راحتی گردباد به آنها صدمه می زد .
ناگهان صاحب تونل متوجه شد .
30 کلاغ وارد تونل ها 10 موش کور شده بودند .
موش ها شروع به اعتراض کردند .
تیک و تاک توضیح دادند ، هوای بیرون اصلا خوب نیست ، هر موجودی بیرون باشد ، احتمال آسیب ندیدنش خیلی کم است .
موش ها قانع شدند تا پایان توفان کلاغ ها در این تونل بمانند .
توفان تمام شد . ولی آن بیرون همه چیز به هم ریخته بود . حیوانات جنگل نیاز به کمک داشتند .
درخت ها نیاز به چندین سال وقت نیاز داشتند ، تا اوضاع مثل قبل شود .