کارتون
Once upon a time
سنجاب شروع به جیغ زدن کرد ، نمی شه > نمی شه > نمی شه > نمی شه >
همسایه اش کلاغ : سرم رو بردی . چی نمی شه .
آنتن تلویزیون درست نمی شه .
کلاغ به کمک سنجاب رفت . کلاغ در وصل کردن سیم های آنتن تخصص داشت .
سیم ها را وصل کرد . بعد تصویر تلویزیون درست شد .
بعد از 5 دقیقه .
دوباره سنجاب شروع کرد .
به گفتن نمی شه > نمی شه > نمی شه .
کلاغ : الان تصویر تلویزیون به این خوبی .
سنجاب اشاره به شاخ و برگ اضافی لانه اش کرد .
کلاغ و سنجاب با کمک هم شاخ و برگ اضافی لانه سنجاب کردند .
بعد از این که کمی از تمام شدن کارها گذشت .
سنجاب شروع کرد . به گفتن
نمی شه > نمی شه > نمی شه > نمی شه >
این بار پوست گردو ها و فندق های کف لانه سنجاب
نمی شه > نمی شه >
این بار باید دیوار لانه سنجاب رنگ زده می شد .
نمی شه > نمی شه >
ماشین لباسشویی باید تراز می شد .
هوا تاریک شد . شب شد .
سنجاب دوباره گفت : نمی شود ، نمی شود .
باید یک جای گفشی درب منزل درست می کردند .
کلاغ گفت : امروز نمی شود . الان شب است . فردا صبح به کمکت می آیم .