کارتون
Once upon a time
قایقی روی دیوار بود . نه قایق واقعی این قایق یک تابلوی نقاشی بود . ولی چند مرغ دریایی کنار این قایق بودند . این عکس یک تصویر به خصوص بود . مرغ های عکس حواسشان به آدم های اتاق بود .
وقتی همه از خانه بیرون می رفتند .
این سه مرغ از تابلو وارد اتاق می شدند . مرغها به اسم تامی ، استفان و مایکل بودند .
این سه مرغ دوری در اتاق می زدند . البته اندازه آنها بزرگتر از عکسشان روی تابلو نمی شد . ولی جای مرغ های دریایی خالی می ماند .
بلاخره هر مرغ دریایی که ، چندین ساعت معلق آن هم روی هوا خیلی عضلات بدن را خشک می کند .
تامی مسئول این بود ، نگهبانی بدهد . ولی یک لحظه نگاهش به برنامه تلویزیون دوخته شد . استفان و مایکل مشغول تماشای تلویزیون بودند ناگهان پسری وارد اتاق شد . به اسم محسن تامی فریاد زد ، آمدند .
مرغ های دریایی غافلگیر شده بودند .
جلوی چشم پسر وارد تابلو شدند .
محسن هر قدر برای پدر و مادرش توضیح داد چه دیده ولی هیچ کس حرفهای او را باور نکرد .