کارتون
Once upon a time
2015/10/11
گوسفندی به اسم پشمک ، همراه برادرش زندگی می کرد . این گوسفند 2 دوست داشت ، به نام های : شال گردن ، ابر آتش .
گرگی هم به دنبال شکار آنها بود . اسم گرگ تیز دندان است .
ابر باران قصد داشت ، یک روز متفاوت تجربه کند . پس همه چیز را برنامه ریزی کرد . برای اینکه چهار نفری به کوه بروند . فقط چیز کوچکی را برنامه ریزی نکرده بود .
تیز دندان .
وقتی برای استراحت همه کنار هم نشستند . متوجه شدند .
تیز دندان یک تور روی سر آنها انداخت ، پشمک ، ابر باران ، شال گردن و ابر آتش در تور تیز دندان اسیر شده بودند .
تیز دندان گوشه ای نشست ، با خیال راحت گوسفندها را که به راحتی شکار کرده بود . نگاه می کرد .
ابر باران صدا زد همه هماهنگ به سمت درخت ها بروید .
همه به سمت درخت ها میرفتند . در حالی که به خاطر اینکه تور روی آنها را گرفته بود . خیلی نزدیک هم می دویدند .
تیز دندان در حالی که فکر می کرد ، شکار به پایان رسیده ، سعی می کرد . به آنها برسد . ولی وقتی نزدیک می شد . هیچ کاری نمی توانست انجام دهد . گوسفند ها مثل یک گوسفند خیلی بزرگ شده بودند .
به درخت ها که رسیدند . ابر باران بقیه هدایت می کرد ، به چپ به راست ، خیلی مراقب باشید .
تا اینکه از دست تیز دندان فرار کردند .
این بار تیز دندان موفق به شکار نشد .