ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
Once upon a time
قصه کارتونیا
نهنگ در گل گیر افتاده بود ، ناگهان پسری کوچک متوجه نهنگ شد چون خیلی کوچک بود . جلو رفت شروع به هل دادن نهنگ کرد .
نهنگ فقط از هل دادن پسرک حس قلقلک و خنده به او دست داد امیدی نداشت.
با این هل دادن جا به جا شود. ناگهان پسر به قسمت عمیق آب رفت آب پسر را با خود برد .
نهنگ تنها کسی بود که فریاد کمک پسر را می شنید.نهنگ که تلاشی برای بیرون کشیدن خود از گل نمی کرد.
حالا خیلی به جنب جوش افتاد.چند بار خودش را با تکان های محکم از زمین جدا کرد .از گل خودش را بیرون کشید.
پسر بچه را نجات داد.