ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قصه کارتونی
Once upon a time
ابر باران اسم گوسفندی است ، برادری دارد به نام پشمک دوستان آنها هم ابر آتش و شال گردن نام دارند . اسم گرگ هم تیز دندان است .
در قصه قبلی تیز دندان وارد اتاق تازه ساخته شده ابر باران شد .
بدون ترس از گرگ او را چهار گوسفند او را گرفتند . حسابی کتک زدند و از خانه بیرون انداختند .
در این قصه .
ابر باران از ترس فریاد می زند . وای گرگ .
گوسفند ها از ترس جیغ می زنند .
پشمک از ترس بیهوش می شود .
ابر باران هم به گوشه اتاق می رود از ترس به خودش می لرزد .
تیز دندان آرام ، آرام به ابر باران نزدیک می شود . قصد خوردن او را دارد.
ناگهان تیز دندان نقش زمین می شود . بیهوش روی زمین می افتد .
پشمک از پشت او را می زند . تیزدندان باز هم فریب خورد .
یک گوسفند شجاع وانمود به ترسو بودن ، از ترس بیهوش شدن کرده بود .