تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

ترس از حمله گرگ (قصه کارتونی )

قصه کارتونی

Once upon a time

ابر باران اسم گوسفندی است ، برادری دارد به نام پشمک دوستان آنها هم ابر آتش و شال گردن نام دارند . اسم گرگ هم تیز دندان است .

در قصه قبلی تیز دندان وارد اتاق تازه ساخته شده ابر باران شد .

بدون ترس از گرگ او را چهار گوسفند او را گرفتند . حسابی کتک زدند و از خانه بیرون انداختند .

در این قصه .

ابر باران از ترس فریاد می زند . وای گرگ .

گوسفند ها از ترس جیغ می زنند .

پشمک از ترس بیهوش می شود . 

ابر باران هم به گوشه اتاق می رود از ترس به خودش می لرزد .

تیز دندان آرام ، آرام به ابر باران نزدیک می شود . قصد خوردن او را دارد.

ناگهان تیز دندان نقش زمین می شود . بیهوش روی زمین می افتد .

پشمک  از پشت او را می زند . تیزدندان باز هم فریب خورد .

یک گوسفند شجاع وانمود به ترسو بودن ، از ترس بیهوش شدن کرده بود .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.