If it was ............... I would have uploaded this article. This question in my mind, what is the use of the university, the professors there said, for example: I bought good lipstick for my wife. I had to use Arajif and the books of .......... accounting standards ....... .......... If I could have been .............. If .............. I had not gone to university. If I had a driver's license .......... I would be working now. If I wrote for my site ........... I would have money now.
بی خیالی بزرگترین دشمن شماست ؟ در عوض باید بدانید از چه کسی باید سوال کنید .
مکث نکن و بنویس پر واضح اگر به من پول بدهید ، من حاضرم در ازای مقداری پول برای شما بنویسم . سابقا مجلات موفقیت می خوندم ، عاشق پیشرفت و موفقیت بودم .
علت اش چیه ؟ که می خوندم . الان هم یک آدم به اصطلاح شغل ثابت ندارم ، شاید الهامات و صداهای که در گوش من نجوا می شد . خیلی زیاد بودند . بلاخره شبی از این شبها که می خواستم ، به اصلاح بی خوابی و خواندن یک جمله من رو بیدار کرد . بی خیال نباش ، بنویس همیشه می تونستی بنویس خیلی صنعتی می تونی بنویسی و کاری برای خودت پیدا کنی ، یک نویسنده باش .
که می نویسه ، آزاد و رها از هر چیزی دیگری مثل پرستو آزاد باش ، اسیر هیچ مشکلی و کلیشه ای نباش ،
از چه کسی سوال کنم ، از چه کسی سوال کنم ، چطوری یک نمایشنامه بنویسم ، که اسپایدر منی جدید یا ابر قهرمان جدید خلق کنم . دائما از این فکر مسائل مالی برای و یک کاری بودن جلوی کار کردن شما را می گیرید ، هیچ کس نمی تواند تضمین دهد که شما در این راه موفق می شوید . این بزرگترین عیب نویسنده شدن . و بی علت نوشتن است .
هی پسر بی خیال نباش ، به جای فکر کردن به مشکلاتت بنویس . من یک شب تا صبح با خودکاری که رنگ نداشت ، ژورنال می نوشتم . که چطوری خودم رو بهتر کنم . شاید دیوانه بودم . این که فردا مورد شماتت قرار گرفتم . هی امشب باید می خوابیدی و خوابیدم و دیر بیدار شدم . و دوباره مورد شماتت و قرار گرفتم .
همه چیز درهم و برهم شده بود. این وسط من می خواستم ، ماهی بگیریم . می خندیدیم و کارهای اشتباه انجام می دادم ، به خاطر بی تجربه گی ام . خوشبختانه اشتباهاتم ، ضرر های کمی به من زده اند . که امشب در حال نوشتن هستم . این یک شخصیت برای من شخصیت انتقام جو و به دنبال راهی برای آرام کردن خودش که الان داره می نویسد . چون همه جا ساکت تر است . خوب انتخاب خوبی نیست . ولی می خوام بنویسم . ای کاش من می توانستم ،از قید بند بی خیالی و درآمد زایی حتما رها باشم ، حتما خیلی کار می توانستم ،انجام بدهم . حتما یک نمایشنامه در مورد مگا من می نوشتم . چطور مگا من می تونه کارهای بهتری انجام دهد و آپشن های بهتری دارد برای کار کردن . مثلا با مشت اش تبدیل به یک صلاح می شود . خوب قبلا هم اینطوری بوده .
می خواستم ، بیان کنم نسبت به چیزهای که دوست دارید ، بی تفاوت نباشید ، نسبت به زبان یاد گرفتن کتاب نوشتن یاد گرفتن ، کوهنوردی کردن ، کد نویسی و یا هر چیزی که دوست دارید ، علت داشته باشید ، بی خیال رفتار نکنید . علت اگر در کوهی از مشکلات حل شوید .
فکر کنید ، در کل زندگی ما گمشده ای داریم ، باید آن گمشده خود را پیدا کنید ، شاید برای شما هم اتفاق افتاده است ، هر کدام از ما فیلم های را دیده ایم . که طرف می خواهد از یک کوه بالا برود . کلی سختی می کشد . و دست آخر با سختی از اون کوه بالا می رود . خیلی از ماها حتی زحمت از کوه بالا رفتن رو به خودمون نمی دهیم .
بارها من تلاش کرده ام ، اما از این کوه نتوانسته ام بالا بروم چرا ؟ باید بالا بروم ، خیلی ها و هیچ کس من را باز خواست نمی کند . چرا باید انجام اش بدهم ، تازه سطح انتظارات خودم و دیگران بعد از این کار از من بیشتر می شود .
این که فقط شروع مشکل و مشکلات دیگر است ، فقط گیر افتادن در انبوه صفحات کتاب هست . خیلی از سوالات هست . که در زندگی من وجود دارد .
وقتی می خواستم ، نویسنده شوم ، به ملاقات کسی رفتم . که می خواست ، من را نصیحت کند . که نویسنده بهتری شوم . ولی متاسفانه چون تجربه کار نداشتم . فقط به یک نفر اکتفا کردم . منتظر بودم . که دوره شروع شود . چیزی نمی نوشتم .
خوب عجیب ترین چیز در این دنیا حتی این مشکل این اسم نویسنده ویکتور هوگو مو به تن آدم راست می شه . بعد ویکتور هوگو یا نوشته اون استانداردی را داشته باشند .
من اصلا کتاب هاش رو نخوندم . بی خیال اصلا فقط بنویس ، به چه درد می خورد . اگر بیخیال این هدف باشی ، فقط بنویس ، لبخند بزنی و حرف بزنی و کارهای رو که دوست داری انجام بدهی . انجام بدهی از دست خودت خلاص بشی . اینقدر پاچه خودم رو می گیریم .
وقت برای هیچ کاری ندارم . دائم خواب هستم . و خسته هستم . از دست خودم . نمی دونم . به چه دردی می خورم . فقط با همه دچار مشکل می شم . اینقدر در کار این و آن رخنه کرده ام . نمی خواهم فقط حمله کنم . می خواهم ضد حمله هم کنم .
همه اش به خاطر این متن که می خواهم بگم ، چی کار کنم ؟ به خاطر بی پولی آخه مگه امکان دارد ، همه اش بنویسی . هیچ چیزی یاد نگیری فقط از طریق نوشتن ، نوشته های بهتری بنویسی امکان دارد . امکان ندارد . دیگران چه کار کرده اند . فکر می کنید . پایان برای خواندن وجود دارد .
باید پول خرج کنید . دوره ببینید . آخه من که این کارها رو انجام نداده ام ، فقط بی خوابی .... همین این که نمی شه انگیزه بیخیال نباش.
کار کن . این که نشد . کار بی هدف می نویسی . نه بی هدف نمی نویسم .
بیخیال نیستم . پول در آوردن موضوع مهم و عجیبی هست . هزینه ها به درآمد تمام یک شغل را معنی می دهند . اما اگر نتوانم از پس اش بر بیایم . من با تایپ کردن مشکل دارم . این که من دوست ندارم . کارهای دیگران را تایپ کنم . برای خودم کار کنم . علت عجیبی است . برای نوشتن . نه دروغ محض است .
حس بهتر چیز عجیب و غریبی هست . با پول و حساب بانکی قابل اندازه گیری نیست . اما حس برتری چیزی هست . که نیاز دارید برای موفقیت . دیگران فکر می کنند . شما از بقیه حس بدتری دارید . به همون اندازه پول و حساب بانکی شما تحت تاثیر حس و احساسات شما و همه چیز شما تحت تاثیر احساسات شماست . انگار کسانی که موفق هستند . یک رهبر ارکست خیلی خوبی نیز هستند .
استیو جابز یک مرد فوق العاده بود . جای بود . که حتی مرگ هم نمی توانست ، جلوی این رهبر ارکست را بگیرید . او می نواخت وقتی برای این که بهانه بیاورد . و می تواند خیلی راحت تر این کار را انجام دهد . می توانست . مثل خودم بیخیالی طی کند.
اما کاری کرد . که زندگی ساده ما آدم ها خیلی پیچیده تر بهتر و بدتر شود. جای که گوشی های هوشمند شده اند ، یک پای مشکل برای ما به علت قیمت های سر سام آور برای کشورهای که آن ها را تولید می کنند . برای مصرف کننده ها شدند . هزینه و خیلی از مشکلات را برای ما به بار آورند .
مشکلات مثل اینکه از طریق صدا و پیغام های بلاگر و کتاب های خوب و بد و روش ها و فرصت های که من به بار می آورم ، شما را خوشبخت یا بدبخت کنم . شما پشت سر من راه می افتید . که من چه کار کرده ام .
که اینطوری خوشبخت یا خوشحال شده ام . این حس و احساس بدتر استیو جابزی من یا شما باعث می شود . که یک بسته تولید کنید . و خیلی با انگیزه شروع کنید . به تولید چیزها و اراجیفی که ادعا می کنید .
با خواندن آن شما را پولدار تر می کند . خوب باید به خود من و شما این نوید را بدهم . که هیچ کدام را ارائه نمی دهم ، بعد از خواندن این کتاب فقط به شما توصیه می کنم .
نخرید و نخرید و نخرید و نخرید و نخرید . نه بسته من نه بسته هیچ کس دیگری را چون علاقه دارم .
شما همان چیزی که هستید . بدتر خواهید شد ، اصلا می خواهم بگم ، من و شما به سوی همان چیزی که هستید . آرامش پیدا کنید . نمی خواهم تلاش کنید . دقیقه های بعدی را بخوانید . خود من هم نمی دانم ، با چه چیزی و چه هدف دارم . می نویسم . لطفا گوسفند نباشید .
هی من نمی خواهم بنویسم . من مجبورم بنویسم . من دوست دارم ، خواب باشم ، دوست دارم ، یک شغل داشته باشم ، که کار مثل شغل کارمندی باشد . ولی همیشه با این موضوع دست به گریبان بوده ام .
من چرا اینقدر بیخیال هستم ، چرا تلاش نمی کنم ؟ برای بهتر شدن خودم یا بهتر شدن بقیه چرا مثل تونی رابینز کاری نکرده ام ، ؟
من که می خواستم ، مثل تونی رابنیز باشم ، من که در کمپین 90 روزه خودم قصد داشتم ، 30 کتاب بخوانم ولی با خوندن 2 یا 3 کتاب تصمیم گرفتم ، ادامه ندهم ، بروم سراغ کار نان و آب دار تری این کارهای نان و آب دار و دنبال کردن قیمت ها و چارت ها و نظم و ترتیب من حدود 3 سال است .
که قیمت ها چارت ها را دنبال می کنم ، تازه فهمیده ام ، که خط روند و کانال را دنبال نمی کنم ، خیلی ، این اولین باری نیست ، که کتاب می نویسم ، پروژه می نویسم . یا پایان نامه تمام می کنم ، و ادعا می کنم .
هی راز جاودانگی بشر یا نوشتن و باقی ماندن فکر هایم را در دنیا بازی می کنم ، آخرین بار هم نخواهد بود . بیخیال نباش .
چرا بی خیالی کار خوبیه ، همه جور دارم ، چرا این جمله اینقدر داره من رو اذیت می کنه . و برای من اهمیت داره . چرا می تونه کاربرد من رو عوض کنه ، علت کارهایم را بدانم . این که من دارم بیشتر تلاش می کنم . برنامه هام و حتی نحوه آروم کردن خودم را به این گونه و این نوع انجام می دهم . جملات ام پر از اشتباه و محمل هستند .فقط دارند یک لفظ رو حمل می کنند . حمل کننده کلمات چه کنم ، لطفا کلمات رو یا من باید تو رو به یک نحو آروم می کردم . که این کار رو انجام می دادی فرض کن اون کار رو انجام داده ای چه تغییری توی زندگیت انجام شد .
حالا احساس می کنم ، یک چیز مسخره که نمی دونم ، چی هست رو ندارم ، واقعا ندارم اش. من فرق بین واقعیت رو دروغ و رویا را نمی دونم . بیخیال نباش .
خیلی ممنونم هستم ، لطف کرده اید . من بی خیال نیستم ، به پایش که برسه ، همه کار انجام می دهم . ولی حتما باید اوضاع ما درهم برهم بشه ، داد بکشیم ، فریاد بکشی و انجام اش بدهی . همه اش مثل یک صدا در گوش وز وز می کنه . هی امروز هم انجام اش نداده ای .
آشغال عوضی این یک دیرکرد بزرگ است . این فحش بود.
چه بد دهن ، خیلی بی ادبانه ،،،
ادامه می دهد ، چنین رویکردی ما را به سمت جایی می برد ، که اسم اش هیچ جا هست .
هیچ نوشته ای نداری ،
وقتی وارد عرصه نوشتن شده ای ، هیچ خلاقیتی مثل قبلا نداری با پاره ای چیزهای و فکرهای که سالیان سال و عمری به فکرت خطور نکرده اند مواجه می شوی از جمله آشغال های که این جا تلنبار شده اند . خیلی ، خیلی بوی گندی می دهند .
این کار بدی که هم بنویسی شون و هم ننویسی شون .
صدا های فکر مثل دونده ای هر شب دنبال ام می کنند . بارها به روش های عجیب و غریبی از دست آنها گریخته ام ولی انگار هر لحظه نزدیک و نزدیک تر و صدای آنها عجیب و غریب تر می شوند.
تو را به خدا از من فاصله بگیرید .
هی هی ه یو هو هو این صدا وهووهو ههه صدا مسخره بازی من است ، چون هرگز این صدا را نشنیده ام ، مثل کودکی که از واسطه ذهن خود نیاز به دروغ های دارد که به مقاصد خودش برسد . من هم برای بیان ترس از هی هی ه یو هو هو ههه استفاده کرده ام .
صدای ترس رهایم نمی کند . این حاصل بی آرامش است .
نوشته های خط به خط از صفحات موفقیت این جمله روی یک دفترچه یادداشت
بی خیالی بزرگترین دشمن شماست ؟
دارم می نویسم ، پس بیخیال نیستم ، گردن درد ، درد ، دست درد ، پا درد ، صبح ها خواب بودن ، شب ها بی خواب بودن ، حاصل چه چیزی است ، کارایی پایین ، نوع از شخصیت بی کار بودن . آیا من دارم فرار می کنم . از کار کردن . آیا دارم ، به حاشیه میرم .
این یک دروغ است ، مسلما توضیح نمی دهم .
من نقاط کور شما را دیده ام ،آدم ها دیوانه ها گاهی از شما ها عاقل تر هستند . شما تعریف می کنید . جامعه عاقل ها دروغ ها حاشیه رفتن ها ، اسم خود را بگذارید ، زرنگی ، اسم اش را بگذارید .
پیشرفت در کار کردن تر و خشک سوختن گاهی پیش می آید . اما تاب نیاوردن و قرار نداشتن ، در کار را چه معنی می کنید . متاسفانه بی سوادی یکی از بزرگترین مشکلات من است ، یا کتاب نخواندن اتفاقا ندانستن مشکل است و دانستن هم مشکلی بزرگتر ... فهم فهمیدن درک درک کردن هم سخت است .
طبقه بندی و مشکلات بزرگ دیگری تا کجا ادامه دادن این کتاب می تواند پایانی نداشته باشد .مشکل بزرگی است .
مجموعه بسته ، نه کجاش بسته از بس قرار داد می کنید . اسم این مجموعه این باشد ، مجموعه A و مجموعه شامل 1 و 2 و 3 مجموعه B شامل 3 و 4 و 5 هست .
که بین این دو مجموع 3 اشتراک دارند . اگر با هم اجتماع داشته باشند 1 و 2 و 3 و 4 و 5 همه آنها مجموع بزرگتر را تشکیل می دهند .
مجموعه مرجع تمام چیز های که در دنیا وجود دارد به غیر از این چیزها متمم و مجموعه که در اون هیچ چیز نداریم .
این چیزها به چه دردی می خوردند واقعا
چرا تهی و خالی بودن به دنبال بیخیالی اصلی ترین رکن موفقیت است . اگر به هیچ چیز هم نرسی ، اگر حتی موفق هم نشی حس خوبی داری ، واقعا این حس خوب داشتن که موفقیت تعادل رو بر هم زدن این همون دیوانگی است . که پاره از دانشمند ها این چیزها به چه درد ما می خورد .
اگر موفق بشی این جور حسی را در خود پیدا کنید . تشخیص این که دیوانه شده اید ، یا مشکل دارید . برای دیگران حتی خودتان هم مشکل می شود .
شما باید درد داشته باشید . و از درد هایتان که می کشید ، به دنبال بهتر کردن خودتان باشید و راه روش های خود تا پیشرفت حاصل کنید .
صرفا یک ویدیو 5 دقیقه ای از گردن درد و تایپ کردن پر فروش تر شده ، کسانی که خیلی خوب حرف می زنند ، پولدار تر از کسانی می شوند .
که خیلی خوب می نویسند ، دیل کارنگی ، وارن بافت و این دوستان کمک بزرگی به آنان کرده اند ، که خیلی خوب می فروشند .
شما عضو خوبی از خانواده های وبلاگ مسخره گردی ، طرز زندگی من به دنبال عقده های حقارت ، عقده همان کی بود ، فروید ....
بی خیال عقده اونجور زندگی به دنبال عقده یک جور منش ، عجیب بودن هست . هیچی نخرید .
شاید به خاطر این هست که من می توانم ، این چیزها رو به راحتی در اختبار داشته باشم ،
بی خیال نباش ، به خودت بیا چیزی برای پیشرفت کردن داشته باش ، کاری داشته باش، بیخیال نباش؟
فقط لبخند زدن و ادای آدم های ساده لو و حق به جانب و قربانی در آوردن ، هی پسر دل ام برات می سوزه عجب زندگی مسخره ای داری .
شاید تمام عمر دنبال این کامنت توی زندگی ام ، بوده ام ، به هزار راه زده ام ام البته نمی دونم ، علتش چیه ؟ شاید آره شاید نه .
ولی بی تفاوت شده ام ، فرقش رو درک نمی کنم .
شاید به خاطر ضعف علم روانشناسی هست ، که این همه داریم ، عمر و حرص و تلاش می کنیم ، برای به دست آوردن کار و زندگی بهتر و پیشرفت نکردن ، به خاطر پیشرفت نکردن . دست از قربانی بودن بر دار ....
توانایی های تو خیلی بیشتر از این چیزهاست که ادا در میاوری ، خیلی هنرمندتر از این حرفها هستی ، ؟ که از این چیزهای مسخره بخواهی زندگی ات رو طوری تنظیم کنی ؟
که قربانی بوده ای ، اصلا طوری ، که در زمینه کاری برنامه ریزی می کنند ؟ ریسک گریز ها که وقتی کار رکود شد ؟
دچار مشکل شد ؟
می گویند ؟ دیدی ،؟
خدا لعنت ات کند . در واقع طرف پول گرفته است در بازی وسطی ، امتیاز گرفته است .
اگر می خواست پیش بینی خوبی کند . شاید موقعیت 100000 به 1 بود الان شده 15 به 0 به نفع منفی اندیشی
پس طرف راه جز بدبختی و گریه و قصه ندارد .
شاید بزرگترین سرمایه هم وقت باشد ، اون هم تا دلت بخواهد داریم و نداریم ؟ اگر درست استفاده کنید ، تصمیمات درست بگیرید .
خجالت بکش ، بی خیال نباش ، مکث نکن ، تو فکر هم نرو داشتی ؟ صحبت می کردی ؟ خوب عزیزم دیگر چه فکری داری ؟ بگو بیشتر بنویس ؟
هر چند چرند و دری وری باشه ، هیچ عیبی نداره ، اصلا واقعا قالبا من دیده ام در وبلاگ نویسی . این چیزها و این کارها از طرف نویسندگان و وبلاگ نویسان پولدار و سرمایه دار و حراف باش . حرف بزن چرند بگو
بقیه رو وابسته خودت کن . بقیه به تو دری وری های تو نیاز دارند .
پول های اونها باید صرف کتابی شود ، اون کتاب ، کتاب توست ، کتاب پر از حرفهای مفت امید های تو خالی و اراده های آهنین که بی توجه به هیچ درد و آر و ننگی که استادانه مشت میزنی به اراده های ضعیف آنها ها را خورد و خمیر می کنی .
و در کوره داغ حرفهایت می ریزی دوباره درقالب می ریزی محکم ضربه می زنی ، فکر کردی ، دهن تو از کجا باز می شود ، یا این که قبل از این دهان باز شود ، این حرفها را چه کسی در آن قرار می دهد . بعد قالب را که مثل آهن مذاب بود . با پتک حرف هایت بر سر باور های گذاخته آنها می کوبی ، بنده خدا این دیگه چه بی رحمی است و مثالی خلاصه همه دست آخر مثل شمشیر ژاپنی می شوند . به جنگ با مشکلات زندگی می روند . تیز و براق و نیرومند . و در مواجه با یک آهن سخت تر لبه های باورهای آنها می شکند و خم می شود . به شرط اینکه انعطاف نداشته باشند . یا داشته باشند .
حرفهایم هرچند شباهتی مثل یک کتاب نداشته باشند .جریان و جیه بعد جمله ، اما شاید
بی خیال نباش ، از بدنت کار بکش ، اما اگر از بدنم نتوانم کار بکشم ، چی ؟ اگر خودم رو مجبور کرده باشم ، که کار کنم ، چی ؟ اگر عصبانی باشم ، اگر طبعات این عصبانی بودن ، ضرر کردن باشد . چی ؟
اگر از حال برم چی ؟ سوالات مزخرف از خودم بپرسم ؟ چی ؟ افسرده باشم ؟ چی ؟ پژمرده باشم ؟ چی ؟ هیچی ؟ هیچی ؟
فقط بیخیال نباش.
در اویل هم اشاره کرده بودم ، ذهن پر از چرند و پرند نیاز دارد ؟ به نوشتن شاید این وسط ها پر از آت و آشغال و خاک رو به باشد . باید به دیگران قدرت بدهید . برای کار کردن . برای مقابله شدن با خودشان ، در اینجا ذکر می کنم .
مثل ارسطو ذهن مثل اسب است ، یک چیز می گفت : مثل چند اسب است ، نمی دونم ... شما هرچقدر ذهن رام داشته باشید . که موقع خواب آرام باشد . وفرمان بردار موفق تر هستید .
اگر ذهن سرکشی داشته باشید . حتی خودتان نتوانید ، خودتان رام و فرمان بردار کنید. دچار مشکلات بزرگتری هم هستید . خلاصه کتاب خواندن هزار و یک فایده دارد . ببنید که من با خواندن 3 کتاب و سابقه نوشتن چقدر روان دارم می نویسم به غیر از مواقع که مجبور به زور لگد و حرف های طعنه آمیز به جور اجبار که مدت 7 یا 8 ماه تلقین زیرپوستی مجبور به نوشتن شده ام که البته اولین شب حمله به هدف نیست ، یک شب دیگر هم مطالبی نوشته از اشتراک به عموم خیلی خوشحال نیستم . فقط چون باید بنویسم ،
حرف های ناسزا گفتن به خود چه جنبه مثبتی دارد . .... فقط محکم تر دوباره تکرار می کنم . بیخیال نباش...
واقعا باید این متن ها پر از مشکل است ، باید نقد شود ، باید قبل از نوشته ها یک کارشناس مشکل شوید بارها این مطالب را خوانده و .....
این نوشته ها را خوب بخوانی فقط محور این قضیه مشکل بزرگ خود هستی ، مشکلات خودت آخه به بقیه چه ارتباطی به دیگران دارد .
بی خیال نباش ، از خودت کار بکش ، من موفقیت های بزرگی دارم ، من شخصا آدم موفقی هستم ، توانسته ام ، همه را سرکار بگذارم ، هر کسی خواسته از من کار بکشد ، او را نا امید کرده ام ، من ذهن نیرومندی دارم ، فقط می خواهم با همه بازی کنم ، از بازی کردن با خودم خسته شده ام ، حریف ضعیفی هستم ، نمی تواند من را رام کند ، من کلی سرکش و نیرومند و باهوش سر زنده نیرومند و فعال هستم . من ذهن تو هستم این حرف بزرگی است ، که بگویید می توانید . از ذهن خود کار بکشید این جا بلند و واضح از طرف ذهن بقیه هم اعلام می کنم . بقیه هم نمی توانند خیلی راحت از ذهن خود استفاده کنند .
ما طوری طراحی شده ایم ، که خیلی کار نکنیم . در حالت استندبای و استراحت قرار داریم ، ،فقط در مواقع سختی و اضطراری به کار می افتیم . اون هم گه گاهی بعد دوباره به سراغ کارهای تکراری و از پیش تعیین شده و .... راحت طلبی بر می گردیم .....
تو بیخیالی از همه چیز صرف نظر می کنی ، کاری انجام نمی دهی ، پول و دارایی نداری .... فکر می کنی ، قربانی هستی ؟
منتظری که موقع مناسب از راه می رسد . فرصت ها ساخته می شوند . ذهن خسته می شه . کاری نمی کنه . گه گاهی کاری انجام می دهی . علت اش رو نمی دونی ، فقط بیخیال نباش. انجام اش بده . آخه چرا ؟
صدای ضربه های پوتک در سر من ، صدای ضربه های پتک بر روی آهن چیزی که گذاخته شده و می خواهد به شمشیر تبدیل شود هر چقدر داغ اش کنی و به اون ضربه بزنی فولاد بهتری خواهی داشت . دوباره داغ اش کن دوباره نمی دونم مراحل اش دقیق چیه دوباره درون آب می ره شاید بعد دوباره چکش می خوره ....
مسیر رو مشخص کن ... چی کار می کنی ، این که نشد ، کار رو برای خودت انجام بده ، این کارها رو باید انجام بدهی . بیخیال نباش انجام اش بده . اگر اینجا می تونستم ، گریه کنم . اما ننویسم ، حتما گریه می کردم . این کار باید به چه نحوی انجام بشه . که احساس بهتری و حس انسان بهتری شدن و کار کردن و چه کار انجام دادن رو به من می دهد . در تمام وقایع فقط نوشتن نمی تونه این رو بهتر کنه .
در واقع به خاطر این هست ، که بین کار شخصیت ات چکش نخورده است . چکش خوردن توسط و صدای آهن که به هم می خورد ، کسی نمی تواند ، ادعا کند .
چه سرمایه ای را از دست داده ای وقتی نمی دانی ، حتی چه ارزش و چه جای را خواهی داشت . اگر خودت نبودی احساس می کنی . و قدرت انتخاب داشتی به چه کسی خودت را تبدیل می کردی ، انسان ضعیف و و یا انسان ترسو چه نوع کاراکتری و یا شخصیتی داشتی . هر روز یک سری کارهای غیر الهام بخش رو انجام می دادی . از یک سری مردم ضربه می خوردی و نقش یک قربانی رو بازی می کردی ، یا اینکه نقش یک هیولا رو بازی می کردی . که اصلا احساساتی در مورد خودش و زندگی اش نداشته و این کارها باعث می شد .
لحظه به لحظه پیشرفت کنه .و موفق تر از دیگران عمل می کنه . پول به دست بیاره یا دست نیاره حس خوب یا آرامش اصلا قابل دستیابی هست . یا یک آرزو یا شاید هم یک کالا ست . چقدر باید بابت اون هزینه کنیم . یا فرش قرمز برای ما پهن کرده اند . چرا ؟ این جور گمشده ای مثل این که می خواهی راه را پیدا کنی ؟ اما حقیقت داره آره ما گمشده ایم ، گمشده ای نداریم . خود ما در این بازی گمشده ایم ، چه چیزی رو و چه راهی را پیدا خواهی کرد .
وقتی که می خواهی خودت رو پیدا کنی سر راه به چه کارهای دست می زنی ،
این بار می دونی به پای خودم می افتم ، و التماس می کنم ، وای تو رو خدا کمک کم کن ، من تحمل ندارم ، یک راه جلوی من بگذار من دارم ، درب و داغون و دیونه می شم . تو چطوری با این وضعیت سرپایی من دیگه به اینجام رسیده ، دقیقا کجا ؟
جای که تحملی دیگر برایم ، باقی نمانده است ؟ تماما تمام شده است ، صبر و همه چیز که یک آدم معمولی داره در این موضوع بس کن کاری بکن .
مگه انصاف نداری . این چه وضعیتی هست ، برای کار کردن ، راهی پیدا کن ، این بار شکست نخورم . خلاصه می بینی ، خودت هم خودت رو تنها می گذاری این ، همون طرف نبود . که به من دلگرمی می داد ، انجام اش می ده . به خودت که میای می بینی خودت هم خودت رو نمی شنانسی . خودت هم خودت رو تنها می گذاری .
اون موقع است که از تعجب شاخ در میاری ، می بینی این دیگه کی بود . زندگی ام رو خراب کرد . یک عمر سرکار می گذاره .
نوشته های تازه کارها و کسانی که ننوشته اند ، پر از مشکلات عجیب و غریب است ، خلاصه چیزی شسته رفته تمیز بدون نقص میره سر میز مشتری .
به طوری که تا به حال اصل دست نوشته های هیچ کاریکاتور کشی به دست کسی نرسیده بود . به خاطر این بود . که فقط تمام چیز های که می کشیدم ، به شخصیت های کارتونی لوک خوش شانس شباهات داشت ، حالا هم اینجوری می نویسی . .
نور میره و میاد دو تا سامورایی به هم با شمشیر ضربه می زنند بعد شمشیر ها به هم می خورند و صدای شمشیر با یک دستگیره در حال فشار دادن چند دکمه اید که یک میزنید یا می خورید .
اگر خورده باشید ، در حال درد کشیدن هستید . اگر برنده شده باشید در حال لذت بردن
فکر کرده اید ، چرا بقیه رو می آورند ، به سیگار یا مواد مخدر چون ضعف دارند .
حس خوبی ندارند ، تغییر حس یک چیز خوب هست . مواد چیز مزخرفی هست ؟ ها جاده یک طرف برگشت داره ، اما
هزار و یک اما اگر داره ، کلوب معتادان من یک معتاد هستم .
من یک معتاد هستم به ....... من معتاد هستم ، به خراب کردن یک عمر به خاطر ضعف شخصیت و وضعیت های بد و حس هی بدی که داشته ام و ........
نتوانسته ام کار بزرگی انجام بدهم ، به خاطر همین این مشکل را برگزیده ام ، تا اعتماد به نفس بهتری داشته باشم . بتوانم کار بهتری انجام بدهم و.... هزار تا نقطه ای دیگر ......
با موتیویشن این که این شب انجام اش می دهم ، تا صبح این کار رو و این که زندگی ام بهتر می شه ، حس بهتری خواهم داشت . ......
اگر جای ........ رو داشتم الان وضعم خیلی خوب بود . از تمام حرفهای گذشته ......... بگذر اگر زن داشتم ، اگر پدر و مادرم ........... و اگر فیلم های ............... وجود نداشت . من عاقل بودم .
اگر ............... بود من این مطلب رو بار می گذاشتم . این سوال در ذهن من دانشگاه به چه درد می خورد اونجا استاد ها مثلا می گفت : من برای خانم ام رژ لب خوب می خریدم . مجبور بودم اراجیف و کتاب های .......... استانداردهای ........ حسابداری به درد من نمی خوردند . .......... اگر شاید بودم .............. اگر .............. دانشگاه نرفته بودم . اگر گواهینامه راننده داشتم .......... الان کار داشتم . اگر برای سایتم می نوشتم ........... الان پول داشتم .