تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

تعویض وضعیت با زندگیـBattle with self and lifeـنبرد با خود و زندگیـ Exchange status with life

برای من مثل همیشه اس این را انجام می داده ای من دارم برای شما می نویسم بدون ترس برای خودم این کار را انجام می دهم بدون ترس فقط با عنصر تمرکز می خواهم این کار رو انجام بدهم . من می توانم . بدون هیچ ترسی به خاطر اینکه می خواهم زندگی بهتری داشته باشم . اگر بنویسم زندگی بهتری خواهم داشت . کد و دستورهای بهتری به مغزم راه می دهم . سریع تصمیم می گیریم . راه های بهتری به ذهن من میاد . به دلیل اینکه زندگی به خاطر من و دلیل اینکه این چطوری می توانم زندگی ام را بهتر کنم . به دلیل مادر . به دلیل پدر . به دلیل اینکه باید زندگی بهتری داشته باشم .اینجا زندگی به دلیل مرد عنکبوتی کوچک که در ذهن من هست . به دلیل زندگی بالاتر . به دلیل این می نویسم . راحتر بخوانم . راحتر دلیل کم کاری های زندگی ام را درک کنم . با خودم راحتر کنار بیاییم . زندگی ام را شیرین تر اداره کنم . به راحتی می شود در هر زمینه ای رشد کرد کافی هست بیخیال براین اینکه می خواستم این کار را انجام بدهم . خیلی هیجان داشتم .خودت را یک گوشه زندانی کن . این نشان دهنده چیست . در زندگی به این فکر می کنی . کمر درد داشتی به خاطر اینکه دائم داشتی تایپ می کردی . یک چیزی غیر قابل قبول بوده توی زندگی ات . این احساس که می نوشتم به خاطر اینکه سانسور کنم این مطالب را همه چیز را داشتم قایم می کردم . از خودم آیا ممکن بوده یک عمر داشتم به خودم دروغ می گفته ام . این ۳ صفحه در ذهن من این طور بیان کرده بود . من دائم دارم کار می کنم . برای اینکه یک سری دروغ را پشت سر هم تایپ کنم . به خودم بگم  . نگاه کن من یک عمر در این مرحله از زندگی درجا زدم . به خاطر این بود . من فکر می کردم می توانم . از تایپ کردن پول خوبی در بیارم . بعد فهمیدم . این ها همه چیز بوده به غیر از این چیزی که من فکر می کردم . فکر می کردم . همه فکر می کنند . من عمل می کنم . راه بهتری وجود نداشت . من اشتباه فکر می کردم . خجالتی تر از آن بودم . قصه ای بنویسم . به خاطر چیزهای که در سرم حمل می کردم . باور های که داشتم . نتوانسته ام به خوبی فکر کنم . راه این بود . مشکلاتش این بود . حالا دست اندازهاش این بود . دست انداز عملی فردی هم وجود داشتند برای مسخره کردند . از همه بدتر . این که باید کسی شما را تایید کند . نیازی به تایید دیگران و مهر اینکه کسی شما را تایید کند . حالا دیگر آن دوره تحقیر آمیز قبل به سر رسیده است . دیگر آن چیز ها واستعمارهای قبل وجود ندارد. خیلی راحت برای خودم بدون هیچ مانعی کار کنم . این که این نوشته ها باید از چه موانع و فیلترهای درونی می گذشتند . تا به این جا می رسیدند . این بهترین کار بود . من به خاطر خودم شروع به انجام کار کردم . این وقتی بود . من این کار را انجام نداده بود . این از آن جملاتی بود . باید خودم را دوست داشته باشم . با تمام جملات تکراری با تمام اشتباهات اینکه باید . روانتر کار کنم . این نظر خوبی هست . به خاطر این راه جدیدی پیدا می کنی . راحتر از قبل انجام می دهی . چندین بار کار می کنی . این نوشته ها بدون هیچ مانعی نوشته شوند . اشتباهات را هم باید تصحیح کرد . یک کابوس وجود دارد . بقیه این نوشته ها را چه کسی تایپ می کند .من که نمی توانم این کار را انجام بدهم. این به خاطر چه موضوعی هست . باید اینجا یک نفعی من می بردم . یک نفعی شما می بردی . همه نفع می بریم به شرطی که اصلن کاری قابل انجام باشد . این یک کار غیر ممکن هست . من بیشتر از این نمی توانم به خاطر خودم هم شده باید یک استراحتی به خودم داده می شد . اینجا چه راهی برای من وجود دارد . حتما یک نقطه ای برای فرار کردن من از کار باید وجود داشته باشد . من فکر نمی کردم . اینجای کار بلنگد . فکر می کردم . اینجا نقطه قوت من باشد . در حالی که من واقعا نیاز به کمک نیروی کمکی داشتم . نیرویی کمکی که هیچ وقت از راه نمی رسد . من را تنها گذاشته من را به حال خودم رها کرده است . من به خاطر فکر کمک اینجا مانده ام . اینجا نیاز هست کمی تنفس کنم . کمی به فکر این باشم . این چه مرحله ای از زندگی ام . هست فقط با خودکار می شود نوشت . من نمی توانم تایپ کنم . من برای این کار ساخته نشده ام . من خیلی برای این کار پیر یا جوان هستم من این جمله ها را در کتاب اشتباه نکنم فکر بزرگ خوانده بودم آنجا یک بخش داشت . برای سن و سال من آن سن مناسب برای این کار را ندارم . وقتی به خودم نگاه می کنم . به خاطر این دلیل ها و مشکلاتی که داشتم . به خاطر این دلایل و اینکه باید شما استخدام شوید . بعد آن قسمت خبره می شوید . بعد کار یاد می گیرید . بعد زندگی برای شما آسان تر از گذشته خواهد شد . از نقطه جاهای خوبی استفاده نمی شود . برای من این یک کابوس هست . این جملات خود به خود اینجا آغاز و پایانی ندارند . برای چه من این جا هستم . جای که می توانستم . زندگی ام را بهتر بسازم . یا زندگی برای من مرحله ای جدید را رغم بزند . به این فکر می کنم . باید این کار را انجام می دادم . باید وقت خودم را تلف می کردم . این نیاز به یک سادگی داشت . به خاطر چه چیزی به خاطر این وضعیت گیج کننده این به خاطر من یک راه بود . من نتوانستم . خودم را پیدا کنم . باید خودم را سریعتر از این پیدا می کردم . حتی فکرش را هم برای من غیر ممکن بود . این راهش نبود . به خاطر چه چیزی شده است . این نظر من نیست . من نتوانستم . این راه پیدا کنم . به خاطر چه مسئله ای بود . به خاطر دیگران بود . به خاطر خودم بود . به خاطر پول بود . به خاطر لذت بردن بود . چه حسی از این کار می گرفتی . اگر می فهمیدی این کار می توانست . کنترل دردت را بهتر از قبل کند . این نشانه بود . برای این که دلیل و حواس پرتی کمتری داشته باشی . در زندگی فقط سرعت داشته باشی . سرعت اینکه می توانی موانع زندگی ات را خودت از پای خودت برداری و به کسی نیاز نداشته باشی . به دلیل تنهایی به دلیل اینکه زندگی شروع به پیچیده تر شدن کرده بود. دلیل این نمی شد . برای خودت کار می کردی . به هیچ راهی نمی رسیدی صدایی بارش و صدایی دیگر در زندگی ات بود . صدای زندگی به خاطر خودت هم شده حواست را جمع کن . این زندگی برای همیشه ادامه دارد . به موانع آن فکر نمی کند . راه حلی پیدا می کند . برای این که زندگی راه خودش را پیش می گیرد . به این روش شروع به دوباره انجام دادن می کند . به خاطر خودت شروع کن . به خاطر خودت دوباره تمرکز کن زمان کمتر و کمتر می شود . امید به فکری دوباره کمتر می شود . این نیاز داری به فکر که راه و نزدیک به سرمایه ای بهتر باشد .بازی با جملات نباشد . این فکر به خاطر من اینجاست  . نیاز من این بوده و من اینطور فکر می کردم . این زندگی برای من مرحله ای جدید را رقم زده است . همه اش شده این راه به نزدیک ترین نوع خودش دارد . پیش می رود . باور نکردنی هست . این نزدیک به گم کردن راه است . برای چی این نوشته ها نوشته شدند . نشان دهند . این کاغذ دارد به پایان می رسد . شروع می کنی به خسته شدن و انجام ندادن من زندگی به این نتیجه رسیده ایم . با هم وارد . گود جدید شویم . با هم وارد نبرد شویم . با هم زور آزمایی کنیم . زندگی به هیچ کس پاداش کم نمی دهم . زندگی اگر قدم اشتباهی برداشته باشی . تنبیه خوبی می کند . زندگی به خاطر کسی . لحظه ای درنگ نمی کند . سرنوشت خودت را در روزهای زندگی بساز کار کن . بنویس این زندگی پاداش مفت به کسی نمی دهد . زندگی دارد آماده می شود . برای روز های بهتر برای هر فصلی نقشه ای دارد . شروع به چرخیدن می کند . باز و دوباره دارد . تکرار می شود . زندگی به من نگاه می کند . لبخند می زند . این را می گوید . من آماده هستم .وقتی تو آماده باشی . یا نباشی من آماده هستم . به خاطر این چه چیزی را می دهی . به خاطر آن جه بهایی می پردازی . چیزهای را رایگان به تو خواهم داد . من از تو قوی تر هستم . من نیازی به تو یا امسال تو ندارم . باشی یا نباشی من راه خودم را خواهم رفت . سعی کن چیزهای را از من بگیری . سعی کن خودت را به من برسانی . سعی و تلاش تو جای نتیجه می دهد . جای نتیجه برعکس می دهد . جای به خاطر خودت باید  تلاش کنی . جایی برای دیگران باید این تلاش خودت را بیشتر کنی . ولی دست آخر کسی دلسرد نمی شود . به خاطر خودت تلاش کرده نه به خاطر دیگران تمام سعی ات را انجام بده . من اینجا هستم . به تو کمک می کنم . تو هم به من کمک می کنی . هر دو این دلایل را بررسی می کنیم . زندگی دوباره و دوباره بهتر از گذشته می شود . به خاطر خودت یکبار دیگر سعی کن زندگی با کسی شوخی ندارد . زندگی برای تو دوباره شروع به مرحله جدیدی می کند . داری . اشتباه فکر می کنی . فکر می کنی . می توانی از این مرحله عبور کنی . اما من برای تو مرحله های تازه دارم . از اینجا باید بگذری . من دوباره به تو شانس می دهم . سعی نکن به خاطر این که از این جا فرار کنی . من را دور بزنی . من با تو شوخی ندارم . من با تو وارد نبردی خواهم شد . تو می توانی تا حدی به من دروغ بگویی تا حدی از من فاصله بگیری . تا حدی می توانی از من فرار کنی . من آماده نبرد هستم . در حالی تو در حال فرار کردن هستی . من دائم دارم . با تو مبارزه می کنم . در حالی که تو فرار می کنی . من شروع به این می کنم . تو باید آماده باشی . من اصلا کاری به کار این حرف ها ندارم فقط دارم . کار خودم را انجام می دهم . ولی این مبارز بارها و بارها مبارزهای مثل من را شکست داده بارها حواس همه را پرت کرده . در زمان خودش ضربه خودش را زده این به معنی این نیست . من می توانم این کار را برای او راحت تر یا سخت تر کنم . مبارزه در همه حال در حال انجام هست . در حالی که من خسته هستم . در حال استراحت کردن هستم . او در حال تفکر هست . دوباره با من چه کار کند . من هم در حال طراحی روش های تازه هستم . هزاران ماهیچه به کار می گیرد . تا من را از پای در بیاورد . من هم بارها با او درگیر شده ام . بارها او به من حمله می کند . شاید این اشتباه من هست . اصلا کاری به کار هیچ کسی ندارد . فقط فضایی شخصی سازی من اینطوری طراحی شده . آن کنده درخت یا شاخه درخت نمی دانست . سر راه چه کسی هست . آنجا باید می افتاد پس افتاد و دیگر همین . به خاطر اینکه باید این کار را تا انتها انجام بدهی از روش های جدید استفاده می کنی . روش های مثل اینکه من باید برای تو کار کنم . در ازای آن به خاطر من تا انتهای این کار را انجام شده آن را بدان نیست . فقط باید در ازای این کار فقط این کار را انجام بدهی . به خودت نگاهی بی انداز و ببین چقدر خنده دار به نظر می رسی . در حالی که دیگران خیلی از تو پیشی گرفته اند . تو هنوز در گیر کوچکترین مسائل و ریزه کاری ها هستی . این تو نیستی . این من هستم . به جلو پیش می روم . انگار بازی زندگی دیوانه وار در حال پیش روی هست . همه درحال کار کردن هستند . تو در حال عقب گرد هستی . این ها برای این هست . به تو نشان داده شود . زندگی راه خود را برای پیش برد حرفها به دست می آورد . حتی تو با گذشته اصلن قابل مقایسه نیستی . مثل قبل کار نمی کنی . راه تازه ای یاد گرفته ای حالا این راه چقدر به دیگران و چقدر به خودت ضربه یا سود می رساند خیلی از قبل فاصله گرفته ای بیخیال من یکی شو... به خاطر من این قدر زمان صرف نکن به فکر خودت باش به سمت جلو پیش برو . همه روزه این قدم ها را درحال برداشتن هستی . این من هستم . این تو هستی . من تو را می شناسم . می خواهم من را نشناسی من دوست ندارم شناخته شوم تو درحال حرف زدن هستی . من به فکر این هستم . چطوری می توانم از دست تو خلاص شوم تو به فکر این هستی من را شکست دهی . من می خواهم از دست این کار هم مثل کارهای قبلی فرار کنم . این که نشد . کار ـ کار من کاری هست . بهتر از این کار خیلی راحتر از این کار خیلی تمیز تر و پر درآمد تر از این کار بیهوده تو فقط از جنس حرف اضافه می نویسی و می زنی . من حرف حساب می زنم . حتی اگر هزاران لغت هم بنویسی . هزاران بار تلاش کنی . هیچ راهی به غیر از این نداری . که روزی شکست بخوری و نابود شوی . بهتر ست که یک ترسو باقی بمانی تا تلاش کنی و امید داشته باشی . می خواهی با من چه کنی . من دارم تلاش نمی کنم . من گوشه ای خزیده ام . تو داری می نویسی . از من کار بیشتر می خواهی در حالی که همه دارند . استراحت می کنند .این وقتی هست . داری انجام می دهی . من می خواهم خودم را از دست تو سر کارگر بی رحم خلاص کنم . تو از من بیشتر و بیشتر می خواهی حتی اگر ۳ صفحه امروز تمام شود . فردا از من کار بیشتری می خواهی امروز بود . کن ۳ صفحه صبح به تو تحویل دادم الان داری دوباره ۳ صفحه بیشتر از گذشته داری می گیری . نیاز تو بیشتر و بیشتر شده . تو بی خیال نمی شوی از من بیشتر می خواهی تو هیچ حس سیری نداری گرسنه تر از قبل شده ای . این من را می ترساند . داری بیشتر کار می کنی . این یعنی داری بیدار می شوی . صدات تغییر کرده همه چیز تو نیاز شده . این کاری هست داری با من و دیگران می کنی . تو داری طغیان می کنی . دائم از من بیشتر می خواهی . من کلماتی دارم که برای سیر کردن تو کافی نیست . حتی از تمام توانم استفاده کرده ام تو دائم درحال پیشرفت کردن و بزرگتر شدن و سریعتر شدن هستی . من دارم کنترلم را از دست می دهم . تو درحال بزرگتر شدن هستی . این من را می ترساند . درحال صرف کردن وقت من هستی . داری وقت می سوزانی این معنی این را می دهد . من دارم ضعیف و ضعیف تر می شوم . این کلام من نیست . تو معلوم نیست . از چه چیزی و چه جنسی هستی . داری از من تغذیه می کنی . داری به من القا می کنی . که من از من نیست . من دارم به هزاران رنگ و هزاران حالت در می آیم . من با قدرت ترین حالت خودم را برای مقابله با تو میدان فرستاده ام ولی سنگین ترین شکستم را از دست همان قویترین حالتم خورده ام باز ناامید نیستم اما تو دوباره حس می کنی باید به من حمله کنی . این حس تو را من نمی فهمم این درحالی هست . که من فکر می کردم . بعد از این زور آزمایی سنگین هم من خسته تر باشم . هم تو نابود شده باشی . زندگی اما درحالی هست . می بینم .هردوی ما داریم از اول هم سخت تر با هم مبارزه می کنیم . ضربات محکم تری به هم می زنیم . این نشانه عجیبی هست . اصلا حس خستگی از هیچ کدام از ما دو نفر دیده نمی شود . زندگی باز هم برای مبارزه با من آماده می شود . من هم دوباره با او می جنگم . این نشان دهنده چیز عجیبی هست . دوباره با همدیگر هستیم اما اینبار خیلی از دفعه های قبل همه چیز عوض شده است  نگاه ما به هردوی ما عوض شده بعد از مبارزه کنار هم هستیم . هیچ کدام فحش یا حرف ناسزا به دیگری نمی گوید . هرکدام در حال انجام دادن کارهای خود هستند . من در حال استراحت کردن هم کار می کنم و خسته تا اینکه گوشه ای به خواب می روم او که اصلا خوابی ندارد . در حال خندیدن به من نیست مشغول کارهای خودش هست . او با یک نفر مبارزه نمی کند با هیچ کس نمی جنگد قوانین خود را دارد مثل همیشه ناعادلانه هست . برای عده ای مثل بهشت هست .به کسانی که او را دیده اند لبخند می زند نگاه می کند و می خندد در حال رد شدن از همه چیز هست نگاه می کند کارمندانی دارد خاک آب و آتش و هوا و همه چیز سنگ و کوه و دریا و زمین و زمان همه برای او هستند شاید اصلا نیست فقط با همدیگر یک شخص را تشکیل می دهند . این نگاه من بوده من به خاطر خودم دارم کار می کنم او هم به خاطر خودش در حال انجام وظیفه هایش هست هر دو یک نفر هستیم بعضی وقتها با هم می جنگیم بعضی وقت ها در صلح هستیم بعضی وقت ها انرژی های متفاوتی داریم این نگاه به زندگی خنده داری نمی شود . فقط یک دیدگاه هست . به خاطر زمین زدن من فکر می کردم زندگی تمام تلاش خودش را  می کند در حال اشتباه کردن بوده ام فقط باید بهتر تلاش می کردم باید با او در یک زمینه توافق می کردم باید تمام انرژی ام را به یک سمت می بردم شوخی می کند باید شوخی می کردم می خندد باید می خندیدم و همه چیز او را می دیدم باید با او همراه شوم همسفر من هست . با من کار می کند . با من می خندد با خودم فکر می کردم . این زندگی من باید راه بیشتری از این به من نشان می داد من هم سخت در پی آن نبوده ام این راه من بوده است . باید بیشتر به خاطر آن نگاه های عمیق تری می داشتم . باید نگاه می کردم . به خودم به همه چیز به این و به آن سمت . به آن گوشه و به سمت بالا و این راه من بود بایست بهتر می بود اما نشد و بیخیال شدم از هرچی زندگی تکمیل و خواسته و راه و روش و این که چه چیزهای را می خواهم این خواسته های من باید به راه می رفت . اما نرفت من اینجا ماندم تنها در حالی که زندگی ام از من جلو تر رفت من از اینجا متوجه شده ام شخصی تند تر از من رود در حالی که من جا ماندم پس یک حس جا ماندگی داشتم در حالی که جا نمانده بودم چون سریعتر رفته بودم گم شدم فکرش را نمی کردم من زودتر از زندگی بروم من راهم را با اوجدا کنم این چه وضعیت عجیبی بود بلاخره روزی این راه را پیدا می کنم می خواهم پیدات کنم و دنبال تو راه می روم تا اینکه به این حالت و روز رسیدیم کار بیشتری انجام دادیم با هم ملاقات نکردیم فقط کار کردیم همین به این روز می گویند روز عجیب و غریب روزی که قرار نبود این حالت را داشته باشد و اینطوری شد که از حد نرمال بیشتر کار شد به خاطر این بود نیاز زندگی روز به روز بیشتر از گذشته شد هر طروی هم می نوشتم اون طور دیگری درخواست می کرد من خسته شدم به خودم گفتم دیگر بازی نمی کنم ولی اون فقط خندید به من به همه چیز گفت تمامش یک بازی هست حتی کسی هم که بازی نمی کند دائم باید بازی کند هرکسی یک دست دیگر بازی نکند بازنده هست حتی بازنده ها هم در حال بازی هستند فقط بازی کن با من این یک بازی بی پایان هست زندگی یک بازی بی پایان هست فقط این که نبینیم مشکل را حل نمی کند دائم من و تو در حال بازی کردن هستیم ما دوتا بازیگر قوی این بازی هستیم من در حال انتقام گرفتن از تو نیستم یا می بری یا می بازی من می خواهم به تو نشان دهم برای این کار چه چیزهای داشتی این باید به تو نشان دهد سالهاست این قدرت نوشتن را داشتی من به تو نشان ندادم من آن را از تو گرفتم این دست تو نیست این تماما فکر من و زندگی بود این زندگی بود من را به این راه آورد من قصد نوشتن نداشتم باز نوشتیم و فکر کردیم چطوری می توانیم مخاطب جذب کنیم فکرها به جای نرسید فقط دوباره با هم بازی کردیم این شد اینطوری شد این صفحه در حال پر شدن بود من دیگر حتی نمی توانستم بخندم اون با من در حال صحبت کردن نبود به هم نگاه می کردیم و ارتباط نزدیک می گرفتیم وقتی ارتباط من و آن با هم قطع می شود این مشکلات به وجود می آید زمان می ایستد و گیر می کند من او با هم می جنگیم همه چیز درحال عصبانیت پیش می رود زندگی به هم فشرده می شود یک جایی دوباره از هم فاصله می گیریم دوباره بارها و سالها طول باید بکشد تا وقتی به من بدهد تا دوباره بنویسم نوشتن به من قدرت دوباره خواهد داد یا این قدرت را از من خواهد گرفت این دوباره روی یک خط ادامه خواهد داشت گاهی فرصتی به دست می آورم شروع می کنم به نوشتن همین اینجا در حال فکر کردن هستی پر قدرت ترین لحظه من خواهد بود برای ارتباط قوی روی یک مدار و روی یک سیم این نزدیک ترین لحظه من خواهد بود برای کار دوباره این نگاه من نیست . نگاه ما دوتا هست . این زندگی به این جا رسیده که دوباره از من چیز جدیدی بسازد که درحال رشد کردن هست . این نوشته به خاطر چه چیزی در حال بزرگتر شدن هست برای اینکه این صفحه هم پر شود به خاطر هر دو تای ما به خاطر حس مسئولیت من شاید اینطوری شده من ای کاش زودتر به این فکر رسیده بودم خسته نبودم و پر انرژی داشتم کارم را ادامه می دادم من دارم فکر می کنم با این صفحه خالی چه کنم و چند خط دیگر توان دارم با این کیبرد بجنگم برای نوشتن خط بعدی چقدر باید استقامت به خرج بدهم اصلن حس جنگندگی در من به پایان رسیده فقط دارم کار می کنم تا تمام خط های خالی پر شود . بلاخره این خط هم نوشته خواهد شد . شروع می کنم به استراحت کردن این نوشته های من به خاطر این نوشته می شوند چون تا آخرش ایستادم و خسته نشدم باز هم نوشتم تا اینکه بلاخره خط پایانی فرا رسد آن خط پایانی برای من شاید شیرین ترین لحظه از این تلاش باشد وقتی نصف صفحه بود به خودم می گفتم می توانم امروز به جای چند صفحه چند صفحه بیشتر بنویسم اینطوری شد که شروع کردم به بیشتر نوشتن نوشتن و نوشتن شاید اینطور می توانستم نتیجه ای بهتر بگیریم اینطوری راه من از دیگران جدا شد من خسته نبودم این بار خیلی عجیب تر از همیشه بود واقعا راه عجیبی بود برای ادامه دادن و اینکه باید این جملات را بارگزاری کنم از همیشه خنده دار تر هست . به چه روزی افتاده ام اینقدر پر حرفی کنم این حرف ها بایست در چنین روزی زده می شد . من خسته نشدم باید انجام می شد . حالا می شود لطف کنی و این صفحه را تمام کنی . خیلی از لطف ات ممنون دقیقن همان جای که فکرش را می کردم پایان پذیرفت . پایان همراه با کمی خستگی داشتم . طبق معمول این جملات مربوط به هیچ دسته و گروه خاصی نیست فقط یک تسویه حساب شخصی با خودم هست . هیچ جمله قبلی با جمله بعدی ارتباط ندارد  You are doing this for me as always. I am writing for you without fear. I am doing this for myself without fear. I can . Without any fear because I want to live a better life. If I write, I will have a better life. I give better code and instructions to my brain. We decide quickly. I can think of better ways. Because life is for me and because this is how I can make my life better. because of mother because of father Because I have to live a better life. This life is because of the little spider man in my mind. Because of the higher life. I am writing because of this. read more easily It's easier to understand the reason for the shortcomings in my life. Let's deal with myself more easily. Manage my life sweeter. It's easy to grow in any field, it's enough to not worry because I wanted to do this. I was very excited. Lock yourself in a corner. What does this indicate? You think about this in life. You had a backache because you were constantly typing. Something unacceptable happened in your life. I had the feeling that I had everything to censor this content when I was writing it. Is it possible that I have lied to myself for a lifetime? These 3 pages had expressed this in my mind. I am working all the time. To type a series of lies one after the other. tell myself Look, I spent a lifetime at this stage of life. It was because of this. I thought I could. Make good money from typing. Then I understood. These were everything except what I thought. I thought . Everyone thinks. I act There was no better way. I thought wrong. I was more shy than that. write a story Because of the things I was carrying in my head. The beliefs I had. I have not been able to think well. This was the way. His problems were this. Now this was the problem. There were also individual practical bumps to make fun of. worst of all That someone must approve you. No need for approval from others and the seal that someone approves of you. Now that humiliating period is over. Those things and previous colonies no longer exist. It is very easy for me to work without any obstacles. What internal barriers and filters these writings had to go through. They would reach here. This was the best job. I started doing things for myself. This was when I had not done this. This was one of those sentences. I have to love myself. With all the repeated sentences with all the mistakes that it should be. work more smoothly This is a good idea. Because of this, you find a new way. You do it easier than before. You work several times. These writings should be written without any obstacles. Mistakes must also be corrected. There is a nightmare. Who will type the rest of these posts? I can't do this. What is this for? I should have taken a profit here. You win a profit. We all benefit as long as something can be done. This is an impossible task. I can't do it any more because of myself, I should have given myself a break. What is the way for me here? There must be a point for me to escape from work. I did not think Long work here. I thought . This is my strength. While I really needed the help of the auxiliary force. An auxiliary force that never arrives. He left me alone and left me alone. I am here to help. I need to breathe a little here. I will think about this a little. What stage of my life is this? It can only be written with a pen. I can't type. I am not made for this. I am too old or young for this job. I should not mistake these sentences in the book. For my age, I am not the right age for this job. When I look at myself Because of these reasons and the problems I had. Because of these reasons and that you should be hired. After that part, you will become an expert. You will learn later. Then life will be easier for you than before. Good points are not used. This is a nightmare for me. These sentences do not have a beginning or an end by themselves. Why am I here? Where I could make my life better Or life will take a new stage for me. I think about this. I had to do this. I should have wasted my time. This required a simplicity. Because of what, because of this confusing situation, it was a way for me. I could not . find myself I should have found myself faster than this. It was impossible for me to even think about it. This was not the way. What is it for? This is not my opinion. I could not . I will find this way. What was the problem? It was because of others. It was because of me. It was because of money. It was for fun. How did you feel about this? If you understood, you could do this. Control your pain better than before. This was a sign. In order to have less reason and distraction. Just be fast in life. The speed that you can remove the obstacles in your life by yourself and you don't need anyone. Because of loneliness because life was starting to get more complicated. This was not the reason. You were working for yourself. to no purposeOh, you didn't realize there was a sound of rain and another sound in your life. The voice of life has become because of you, concentrate. This life goes on forever. He does not think about its obstacles. He finds a solution. Because life takes its own path. In this way, it starts doing it again. Start for yourself. Refocus for your own sake, time is getting less and less. The hope of thinking again becomes less. You need to think that the way and close to a capital is better. Don't play with sentences. This thought is here because of me. This is what I needed and I thought so. This life has marked a new stage for me. After all, this way is the closest of its kind. goes forward It is unbelievable. This is close to losing the way. Why were these articles written? to show This paper is coming to an end. You start to get tired and not doing life. We have come to this conclusion. enter together Become a new pit. Let's fight together. Let's try together. Life does not reward anyone less. Life if you take a wrong step. It punishes well. Life for someone. He does not hesitate for a moment. Make your own destiny in the days of your life. Write that this life does not give free rewards to anyone. Life is getting ready. It has a plan for better days for every season. It starts spinning. again and again. It is repeated. Life is looking at me. He smiles. He says this. I am ready when you are ready. Or not, I'm ready. What would you give for this? You pay a price for that. I will give you things for free. I am stronger than you. I don't need you or your year. Whether you are or not, I will go my own way. Try to take things from me. Try to reach me. Your effort pays off. It gives the opposite result. You should try for yourself instead. Somewhere for others, you have to increase your efforts. But in the end, no one gets discouraged. Do your best for yourself, not for others. I'm here . I will help you You also help me. We examine both of these reasons. Life gets better again and again than before. Try again for your own sake, life is not a joke with anyone. Life starts a new stage for you. You have . you think mistake . Do you think . You can pass this stage. But I have new steps for you. You have to pass here. I will give you another chance. Do not try to escape from here. bypass me I am not joking with you. I will enter into a battle with you. You can lie to me to some extent and distance yourself from me to some extent. You can run away from me to some extent. I am ready to fight. While you are running away. I always have I fight with you. while you run away I will start this. You must be ready. I have nothing to do with these words, I just have them. I do my own work. But this fighter has defeated fights like me many times and distracted everyone. He struck his own blow in his own time, this does not mean this. I can make it easier or harder for him. The struggle is ongoing. While I am tired. I am resting. He is thinking. What will he do with me again? I am also designing new methods. It uses thousands of muscles. to destroy me I have also been involved with him many times. Many times he attacks me. Maybe this is my mistake. It has nothing to do with anyone. Only my personalization space is designed like this. He did not know whether it was a tree trunk or a tree branch. Who is on the way? It should have fallen there, so it fell and that's it. Because you have to do this until the end, you use new methods. Methods like I have to work for you. In return, this work has been done to the end because of me. You just have to do this in return. Take a look at yourself and see how funny you look. While others have far surpassed you. You are still involved in the smallest issues and trifles. this is not you . This is me . I am moving forward. It seems like the game of life is going crazy. Everyone is working. You are going backwards. These are for this. be shown to you Life finds its way to advance words. Even you are not comparable to the past. You don't work like before. You have learned a new way. Now how much will this way hurt or benefit others and how much will it benefit you? You have distanced yourself a long time ago. Don't worry about me. Don't spend so much time thinking about yourself. Move forward. Go . You are taking these steps every day. This is me . Is this you . I know you . I want you not to recognize me. I don't like to be recognized. You are talking. I am thinking about this. How can I get rid of you? You are thinking of defeating me. I want to escape from this job like the previous jobs. It didn't happen. My work is work. Better than this job, much easier than this job, much cleaner and more profitable than this useless job, you only write and use prepositions. I count. Even if you write thousands of words. Try thousands of times. You have no other way. that one day you will fail and be destroyed. Better QTo remain a coward to try and have hope. what do you want to do with me I am not trying. I crawled in a corner. you are writing You want more work from me when everyone has it. They rest. This is the time. you are doing I want to free myself from you cruel worker. You want more and more from me even if 3 pages end today. You want more work from me tomorrow, it was today. Ken, I gave you 3 pages in the morning, now you are getting 3 more pages than before. Your need is more and more. You don't care, you want more from me, you don't feel full, you are hungrier than before. This scares me. You are working more. This means you are waking up. Your voice has changed, everything is needed in you. This is what you are doing to me and others. You are rebelling. You always want more from me. I have words that are not enough to satisfy you. I have even used all my strength, you are constantly improving and getting bigger and faster. I'm losing control. You are getting older. This scares me. You are wasting my time. You are wasting time, it means this. I am getting weaker and weaker. This is not my word. You are not known. What are you from and what gender are you? You are feeding me. You are inducing me. that I am not mine I am changing into thousands of colors and thousands of moods. I have sent myself into the field with the strongest state to face you, but I have suffered my heaviest defeat at the hands of my strongest state. Again, I am not disappointed, but you feel that you have to attack me again. I do not understand this feeling of yours. That I thought. After this heavy test, I will be more tired. You are also destroyed. But life is like that. I see, both of us are fighting harder than before. We hit each other harder. This is a strange sign. Neither of us can be seen feeling tired at all. Life is preparing to fight me again. I will fight with him again. This indicates something strange. We are together again, but this time everything has changed a lot from the previous times, our view of both of us has changed, we are together after the fight. No one swears or insults the other. Everyone is doing their work. I'm working while resting and I'm tired until I fall asleep in a corner, he doesn't sleep at all. He is not laughing at me, he is busy with his own work. He doesn't fight with one person, he doesn't fight with anyone, he has his own rules, he is unfair as always. For some people, it is like heaven. It smiles and laughs at those who have seen it. It is passing by everything. And earth and time are all for him, maybe not at all, they just form one person together. This is my view, I am working for myself, he is doing his duties for himself, we are both one, sometimes we fight each other, sometimes we are at peace, sometimes we have different energies. Life is not funny. There is only one point of view. Because of the fall I thought life was doing its best I was wrong I just had to try harder I had to agree with him on one thing I had to put all my energy in one direction He's kidding I was joking, he laughs, I should have laughed and I saw everything about him, I should go with him, he is my companion. It works with me. He laughs with me, I thought to myself. This life of mine should have shown me a way more than this, I have not been looking hard for it, this has been my way. I should have looked more deeply because of that. I had to look. To myself, to everything here and there. To that corner and upwards and this was my way, it should have been better but it didn't happen and I was careless about everything in life, my desires, ways and methods and what I want, these desires of mine should be followed. But he didn't go. I stayed here alone while my life moved ahead of me. I have noticed from here that someone is going faster than me while I stayed behind, so I had a feeling of being left behind while I wasn't left behind because I had gone faster. I'm lost, I didn't think about it, I'll leave sooner than life, I'll find my way with Ojja, what a strange situation it was, finally one day I'll find this way, I want to find you and I'll follow you until we reach this state and day, more work We did it, we didn't meet each other, we just worked, this is what they call a strange day, a day that wasn't supposed to be like this, and it happened that we worked more than normal because of this, the need to live day by day is more than before. No matter how I wrote it, he asked in a different way. I got tired, I told myself that I won't play anymore, but he just laughed at me and told me that everything is a game, even those who don't play must play all the time. Don't play anymore, there are losers, even losers are playing, just play with me, it's an endless game, life is an endless game, only that no This doesn't solve the problem. You and I are always playing. We are two strong players in this game. I am not taking revenge on you. Either you go or you play. I want to show you what you had for this job. It should show you that you had this writing power for years, I didn't show youI took it from you, this is not your hand, this was all my thoughts and life, this was life, it brought me to this path, I did not intend to write, we rewrote and thought how we can attract an audience. This is how it happened. This page was filling up. I couldn't even laugh anymore. He wasn't talking to me. We were looking at each other and we were having a close relationship. When we lose contact with each other, these problems arise. Time will stop and get stuck, he and I, we will fight each other, everything will go on furiously, life will be compressed, somewhere we will be separated again, it will take many years and years until he gives me the time to write again. Writing will give me power again or take it away from me this will continue on the same line sometimes i get a chance i start writing right here you are thinking it will be my most powerful moment to communicate Strong on a circuit and on a wire, this will be my closest moment to work again, this is not my look. We have two views. This life has come to make me something new that is growing. Why is this writing getting bigger, so that this page can be filled, for the sake of both of us, because of my sense of responsibility, maybe it happened like this, I wish I had come to this idea earlier, I wasn't tired and I was full of energy to continue my work. I was thinking about what to do with this blank page and how many more lines can I fight with this keyboard. How much endurance do I have to spend to write the next line? Actually, the sense of fighting in me is over, I'm just working until all the lines fill in the blank Finally, this line will be written. I'm starting to rest, my writings are written because of this, because I stood until the end and didn't get tired, I wrote again until the final line finally came, that final line is perhaps the sweetest moment of this effort for me, when it was half a page. I was telling myself that I could write a few more pages instead of a few pages today, so I started to write more, write and write, maybe this way I could get a better result, this is how my path separated from others, I wasn't tired, this time it's much more strange than It was always really a strange way to continue and the fact that I have to upload these sentences is more funny than ever. What day have I come to talk so much, these words should have been said on such a day. I didn't get tired, it had to be done. Now you can please and finish this page. Thank you very much for your kindness, it ended exactly where I thought it would. I ended up feeling a little tired. As usual, these sentences are not related to any special category or group, it is just a personal settlement with me. No previous sentence is related to the next sentence.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.