تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

ایمان داشتن believe

شگفت زده خواهی شد .... اگر بدانی چقدر نزدیک بود موفق شوم اما یکباره همه چیز تغییر کرد .......l

چه چیزی تغییر کرده من همان موجود قبلی هستم در حال فکر کردن هستم . می خواهم کاری کنم . اما ایده ای به ذهنم نمی رسد . مجبور شدم باز هم تجدید قوا کنم دوباره مثل قبل کار نمی کنم . خیلی زمان خواستم بخرم اما موفق نشدم . می خواستم یک تکه کارهایم را انجام بدهم . اما کارهایم را تکه تکه انجام ندادم نیاز داشتم به اینکه فکر کنم . کارهایم را خورد کردم . دست آخر ناقص شد این تکه ها که به هم چسباندم مثل توپ چهل تکه شد . خوب همین جور پیش می رفتم و می نوشتم . باز شبکه اجتماعی را باز کردم . احساس کردم اگر ۲ جمله بخوانم خودم مرا در فضایی کاری خودم نمی بینم این مسئله وقتی بدانی . یک چیز عجیب وجود دارد حرفه ای ها چه دارند که من ندارم من خیلی این مدت نیاز داشتم . کسی باشد به من کمک کند . نیاز داشتم ارتباطی برقرار کنم . این ارتباط برقرار کردن . همه می خواستند این ارتباط را برقرار کنند . من هیچ وقتی صرف این ارتباط برقرار کردن به هر زبانی یا به هر تلاشی را نتوانستم ایجاد کنم . کارم را گم کردم . کاری را که به راحتی انجام می دادم . نیاز داشتم بدون هیچ دستمزدی برای خودم کار کنم . انگار اشتباه کار می کردم . تا کی بدون هیچ پولی اینطور می توانی کار کنی  . برای خودت جریمه و هزینه این کار بیشتر هست . انگار این که دنیا به کارهای ناقص هیچ احترامی قائل نمی شود . چرا باید به پایان برسانی به هر قیمتی این کارها را به خاطر چه کسی می خواهی درک کنی . دنیا دارد به طور دستور می دهد . من می خواهم به تو یک درس بزرگ بدهم . درسی که می خواستی . اگر سوادی نداشتی . اگر می خواستی با من و خودت این راه را قدم برداری می توانستی حتی از دور این کار را مدیریت کنی می خواستی آرامش داشته باشی می خواستی بدانی این قدرت را داری . این قدرت را داشتی اما ایمان و اعتقاد را نداشتی که می توانی از پس حرفهای منفی دیگران بر می آیی پس اگر نداشتی چرا باعث شدی خودت به خودت احترام بگذاری اگر به خودم احترام نمی گذاشتم . امروز اینجا نبودم فقط به خاطر دل خودم این چیزها را بنویسم . که دل خودم خوشحال باشد .   You will be surprised....if you know how close I was to succeed but suddenly everything changed.......l

What has changed? I am the same as before. I am thinking. I want to do something. But I can't think of an idea. I had to renew my strength again, I can't work like before. I wanted to buy it for a long time, but I didn't succeed. I wanted to do a piece of my work. But I didn't do my work piece by piece, I needed to think. I ate my work. The last hand was incomplete. When I glued these pieces together, they became forty pieces like a ball. Well, I went on and wrote like this. I opened the social network again. I felt that if I read 2 sentences, I don't see myself in my own work environment. There is a strange thing that professionals have that I don't have. I needed it for a long time. Someone help me. I needed to communicate. make this connection Everyone wanted to establish this connection. I have never been able to make this connection in any language or with any effort. I lost my job. What I used to do easily. I needed to work for myself without any salary. It seems I was doing something wrong. How long can you work like this without any money? The fine and cost of this work is more for you. It seems that the world does not respect imperfect works. Why do you have to finish these things at any cost, for whom do you want to understand? The world is giving orders. I want to teach you a big lesson. The lesson you wanted. If you are not literate If you wanted to walk this path with me and yourself, you could manage this even from a distance, you wanted to have peace, you wanted to know that you have this power. You had this power, but you didn't have the faith and belief that you can overcome the negative words of others, so if you didn't have it, why did you make yourself respect yourself if I didn't respect myself. I was not here today to write these things just for my own sake. That my heart is happy.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.