حرکت به مسیر هدف بعدی Move to the next target path

خودت را به ایستگاه بعدی برسان در ایستگاه بعدی هم همین کار را دنبال کن .

Take yourself to the next station and do the same at the next station.

وقتی ناامیدی در وجودت موج می زند

When you feel despair

وقتی کار کردن سخت تر از قبل می شود وقتی مثل قبل نمی توانی راحتر کار کنم ...چه کار کنم؟ قبلن بیشتر کار می کردی.... حالا چقدر به گذشته نزدیکتر هستی به خاطر اینکه می خواهی؟ چی می خواهی ؟ از من چی می خواهی؟ تغییرات می خواهی؟ وقت و بی وقت می خواهی؟ با ارزش ترین چیزی که می خواهی وقت برای من بخواهی ؟ با هر چیزی که داری با تمام وجود داری کجا و چه زمانی... دوباره به یک مسئله به وجود میاد این حد وقت و بی وقت توی یک کار را بدون تمرکز نمی شه انجام داد انجام دادنش برات سخته.... به خاطر اینکه.... چه چیزی باعث شده تا بنویسی آره خیلی تلاش می کنی ... هرگز تلاش نمی کنی .... فکر می کنی داری کار می کنی... هرگز کار انجام ندادی به این چی... می گویند... سخت تر شکست خوردند... بی ارزش نوشتن حتی خنده دار ترین نوع این حالت نخواهی دست به کار شوی... نمی خواهی اما باید انجام ش بدهی پس چه حالی می دهد .... به تو وقتی نمی خواهی... اما موفق هستی؟ این حالت امکان دارد.... موفق باشی و از موفقیت خودت لذت ببری .... واقعن بقیه بهتر کار می کنند ... تو ضعیف کار می کنی ... انتظار نتیجه بالاتری داری اما باز و باز داری خودت را می بازی به همه چیز و همه کس تو واقعن بیخیالش نشده است.... کم کار شده ای ... آدم چه چیزی را تجربه نخواهد کرد.... وقتی حاضر نیستی خطر کنی ... دائم به خودت می گویی... من هنوز آماده نیستم از دستم در آمد .... من دارم خودم را می بازم... به گذشته ام به الان نگاه می کنی .... چه حالت مسخره ای که حضوری نداری.... به خاطر من ای جوری کار کردن چه تاثیری روی تو می گذاره در واقعه نتوانستی با این نوع کار کردن مواجه بشوی و خودت را حرکت بدهی دائم کار نشدی فقط به همه می گویی ...من نمی توانم انجامش بدهم بدتر از کار کردن ترس داری از کارت می ترسی این ترس هست که با تو زاده شده به دادم برس این سگ هنوز دنبالم هست و می خواهد منو رو گاز بگیره  به من کمک کنید یه سگ هار می خواهد من رو گاز بگیره....

از ترس هایت می ترسی ... از ناتوانی خودت بیزار هستی ؟‌حاضری با همه چیز روبرو شوی ... اما با حقیقت روبرو نشوی ... راحت کار نمی کنی احساست . دروغ می گفته .. همه دروغگو بودند . کتابهای که خواندی را نتوانستی به اجرا در بیاوری ... حتی یک جمله نتوانستی به دیگران یاد بدهی . تسلیم شدن اینکه نباید تسلیم خواسته های می شدی . تسلیم یاس ها و نه آوردن های دیگران شدی برای تو نظر دیگران به خاطر خودت کار کردن و خودت اهمیت نداشتی . اگر اهمیت خودت برای مهم بود . چرا خواسته خودت را دنبال نکردی .

خواسته خودت را دنبال کن . براش وقت صرف کن . بعدن وقتی نگاه می کنی . به کاری که برای خودت انجام دادی . برای خودت ارزش قائل شده بودی . به خودت نگاه می کنی و می گویی من یک آدم با اراده هستم . من موفق شدم این کار را برای خودم به پایان برسانم . به این چیزی که می خواهی اینجا نگاه کنی .

اصلن چیزی خواسته ای دائم با دیگران و خودت کلنجار رفته ای .. تمامش کن . به آخر برسانش یا شروعش کن تا جایی برسانش حتی تا ایستگاه بعدی .  When it becomes harder to work than before, when you can't work as easily as before...what should I do? You used to work more... How much closer are you to the past now because you want to? what do you want ? what do you want from me? Do you want changes? Do you want time and no time? The most valuable thing you want to ask for time for me? With everything you have, where and when are you with all your heart... It comes back to the same problem. You can't do this amount of time and no time in a task without concentration. It's hard for you to do it... because .... what made you write, yes, you try hard... you never try.... you think you are working... you have never done work, what is this called... They failed harder... worthless writing, even the funniest kind of this situation, you don't want to do it... you don't want to, but you have to do it, so what does it give you when you don't want it... But are you successful? This situation is possible.... be successful and enjoy your success.... in fact, others are doing better... you are working poorly... you expect a higher result, but you keep playing yourself You really don't care about everything and everyone.... you are underworked... what a person will not experience.... when you are not ready to take risks... you constantly say to yourself... I I'm not ready yet, it's out of my hands.... I'm opening myself up... you look at my past and now.... what a ridiculous situation you don't have a presence.... because of me, you work like this What effect does it have on you? In fact, you couldn't face this kind of work and move yourself. You can't work all the time. You just tell everyone...I can't do it. It's worse than working. You're afraid of your card. This is fear. who was born with you, give me the brush, this dog is still following me and wants to bite me, help me, a rabid dog wants to bite me....

Are you afraid of your fears... Are you disgusted by your own inability? Are you willing to face everything... but don't face the truth... You don't feel comfortable working. He was lying.. everyone was a liar. You couldn't implement the books you read... you couldn't teach others even a single sentence. Surrendering that you shouldn't have surrendered to the demands. You gave in to the despair and naysayers of others. You didn't care about other people's opinions. You worked for yourself and you didn't care. If your importance was important. Why didn't you follow your desire?

Follow your desire. Spend time on it. Later when you look To what you did for yourself. You valued yourself. You look at yourself and say that I am a strong-willed person. I managed to finish this work for myself. Look at what you want here.

Actually, you have always wanted something and you have quarreled with others.. finish it. Make it to the end or start it to make it somewhere even to the next station.

وقتی از ورزش صحبت می کنی ... می بینی بقیه پر کار تر بودند . یک دکتری فیزیوتراپی یا مربی گری گرفته اند و تو هیچ مدرکی نداری . فقط باعث شده ای مشتری بقیه بیشتر شود . خودت هیچ چیزی گیرت نیامده است . در تنهایی های خودت قرق هستی . حتی حوصله نداری . چیزی بنویسی . کاری انجام بدهی . قبلن بقیه مشغول کار کردن و ماهی گرفتن بوده اند . فقط خودت را به ایستگاه بعدی برسان .

When you talk about sports... you see that others were more busy. They have received a doctorate in physiotherapy or coaching and you have no degree. You just made the other customers more. You have not caught anything yourself. You are drowning in your loneliness. You are not even bored. write something do something Previously, the others were busy working and fishing. Just get yourself to the next station.

خوب ایستگاه بعدی هم چیزی نیست . هیچ پایانی در کار نیست . دوباره به هیچ می رسی . من طاقت به پایان رسیده . از این ایستگاه هم خودت را به ایستگاه بعدی برسان ....

Well, the next station is nothing. There is no end in sight. You will reach nothing again. I have run out of patience. From this station, take yourself to the next station....

حالا چی ؟ دوباره ایستگاه بعدی و ایستگاه بعدی و ایستگاه بعدی و تکرار بعدی

now what ? Again the next station and the next station and the next station and the next repeat