ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خودت را به ایستگاه بعدی برسان در ایستگاه بعدی هم همین کار را دنبال کن .
Take yourself to the next station and do the same at the next station.
وقتی ناامیدی در وجودت موج می زند
When you feel despair
وقتی کار کردن سخت تر از قبل می شود وقتی مثل قبل نمی توانی راحتر کار کنم ...چه کار کنم؟ قبلن بیشتر کار می کردی.... حالا چقدر به گذشته نزدیکتر هستی به خاطر اینکه می خواهی؟ چی می خواهی ؟ از من چی می خواهی؟ تغییرات می خواهی؟ وقت و بی وقت می خواهی؟ با ارزش ترین چیزی که می خواهی وقت برای من بخواهی ؟ با هر چیزی که داری با تمام وجود داری کجا و چه زمانی... دوباره به یک مسئله به وجود میاد این حد وقت و بی وقت توی یک کار را بدون تمرکز نمی شه انجام داد انجام دادنش برات سخته.... به خاطر اینکه.... چه چیزی باعث شده تا بنویسی آره خیلی تلاش می کنی ... هرگز تلاش نمی کنی .... فکر می کنی داری کار می کنی... هرگز کار انجام ندادی به این چی... می گویند... سخت تر شکست خوردند... بی ارزش نوشتن حتی خنده دار ترین نوع این حالت نخواهی دست به کار شوی... نمی خواهی اما باید انجام ش بدهی پس چه حالی می دهد .... به تو وقتی نمی خواهی... اما موفق هستی؟ این حالت امکان دارد.... موفق باشی و از موفقیت خودت لذت ببری .... واقعن بقیه بهتر کار می کنند ... تو ضعیف کار می کنی ... انتظار نتیجه بالاتری داری اما باز و باز داری خودت را می بازی به همه چیز و همه کس تو واقعن بیخیالش نشده است.... کم کار شده ای ... آدم چه چیزی را تجربه نخواهد کرد.... وقتی حاضر نیستی خطر کنی ... دائم به خودت می گویی... من هنوز آماده نیستم از دستم در آمد .... من دارم خودم را می بازم... به گذشته ام به الان نگاه می کنی .... چه حالت مسخره ای که حضوری نداری.... به خاطر من ای جوری کار کردن چه تاثیری روی تو می گذاره در واقعه نتوانستی با این نوع کار کردن مواجه بشوی و خودت را حرکت بدهی دائم کار نشدی فقط به همه می گویی ...من نمی توانم انجامش بدهم بدتر از کار کردن ترس داری از کارت می ترسی این ترس هست که با تو زاده شده به دادم برس این سگ هنوز دنبالم هست و می خواهد منو رو گاز بگیره به من کمک کنید یه سگ هار می خواهد من رو گاز بگیره....
از ترس هایت می ترسی ... از ناتوانی خودت بیزار هستی ؟حاضری با همه چیز روبرو شوی ... اما با حقیقت روبرو نشوی ... راحت کار نمی کنی احساست . دروغ می گفته .. همه دروغگو بودند . کتابهای که خواندی را نتوانستی به اجرا در بیاوری ... حتی یک جمله نتوانستی به دیگران یاد بدهی . تسلیم شدن اینکه نباید تسلیم خواسته های می شدی . تسلیم یاس ها و نه آوردن های دیگران شدی برای تو نظر دیگران به خاطر خودت کار کردن و خودت اهمیت نداشتی . اگر اهمیت خودت برای مهم بود . چرا خواسته خودت را دنبال نکردی .
خواسته خودت را دنبال کن . براش وقت صرف کن . بعدن وقتی نگاه می کنی . به کاری که برای خودت انجام دادی . برای خودت ارزش قائل شده بودی . به خودت نگاه می کنی و می گویی من یک آدم با اراده هستم . من موفق شدم این کار را برای خودم به پایان برسانم . به این چیزی که می خواهی اینجا نگاه کنی .
اصلن چیزی خواسته ای دائم با دیگران و خودت کلنجار رفته ای .. تمامش کن . به آخر برسانش یا شروعش کن تا جایی برسانش حتی تا ایستگاه بعدی . ادامه مطلب ...