تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

فروش فرداSale tomorrow

پس انداز می کنی ... یا اینکه خرید انجام می دهی ... به طور غریزی و اینکه من به دنبال پس انداز نیستم به خاطر چی ؟ به خاطر اینکه می خواهم لذت خرید را داشته باشم می خواهم لذت خرید را درک کنم نمی خواهم ... کتاب صوتی گوش بدهم می خواهم آهنگ گوش بدهم ... از این به بعد پس انداز نمی خواهم فقط می خواهم توی زندگی لذت ببرم به قانون 100 یا قانون تلاش هم نمی خواهم عمل کنم ... اینکه اندرو تیت یا کس دیگری می گوید : ساعت زنگ می زند و شما سر کار سر می روید و مسخره می کند ... خوب دلیل ش را نمی دانم خوب من الان تا اینجا عمل کردم از این به بعد به خاطر دلایلی که داشتم ... حالا چرا با مدرسه کار دارند و اینکه می گویند مدرسه یک چوب را می تراشد .... 

احساس می کنم محاصره شده ام ... بین گذشته و آینده و خیلی از چیز ها دلم می خواهد یک راه حل باشد و این کار را برای خودم این که ... 

حس کسی دارم که اشتباه بزرگی را انجام داده و روزش را سرکشیده یعنی روزش را به اتمام رسانده کارهای دارد که در زمان کوتاه نمی تواند انجام دهد ... چه کسی هست که نوشته های اشتباه و بی ارتباط از هر احساسی اینکه می تواند احساس من را شکست دهد ... یعنی نمی توانم روی کارهایم انگیزه خوبی داشته باشم ... پس چه به سر نظم من آمده هیچ نظمی در ارتباط نبود ... شبکه پر بود از علاقه های من طوری که من نمی توانستم در خسته ترین لحظه زندگی من .من شکست خوردم اینکه ناپلئون هیل می تواند به منبع طلایی خود که در مغزش دارد و تکیه کند روی کاغد بنویسد و این تمرین ها را انجام دهد هسته فکری من شکننده تر بود ... اگر الان در وضعیت مدیریت خیلی خوبی بود ... می بینی که نیستم ... یک چیزی با واقعیت جور در نمیاد اینکه الان روانتر داری کار می کنی ... خسته بودی ... اینطوری بود خیلی خسته بودی با اینکار فقط یکم تفریح کردی ... آره ولی 2 ساعت طول کشید ... چقدر بازدهی داشتی ... بازدهی نداشتم ... من فردا را در یک چک نقد فروختم ... متاسفم ... فردا را نخریدم فقط لحظه لذت الان را ....

چقدر فکر می کنم با خود کار می نویسم چقدر حق دارم خرج کنم ... 

چقدر خودم را شرط ایجاد کرده ام همه کارها را با خودکار و درست حسابی تصمیم می گیریم ... 

300 بار این ویدیوی دارن هاردی را گوش داده ام مخارج را بنویس به قول حسابدارش ... 

هی من که پولی ندارم ... یا خیلی عاقلانه خرج می کنم ... 

با یک اس ام اس و خریدی که به من می گفت : تا آخر شب می توانی اینقدر تخفیف بگیری ... 

من رفتم 2 ساعت چرخیدم و آخر سر 6 کالا انتخاب کردم ... 

حالا به چه اندازه تخفیف می گیریم رفتم ... 

کد تخفیف شامل حال من نمی شد ... 

چقدر کالا انتخاب کردم تقریبن همه کالا ها را حذف کردم ... 

بعد 44 هزار تومان هم کرایه باید پرداخت می کردم برای آن یک کالا در صورتی که کالای من از شرط تخفیف هم بالا تر بود ... 

هیچ یادداشتی نبود که من را منع کند ... 

فقط اینکه پول هم داشتم می توانستم کالا خرید کنم ... 

این شخصیت من هست این من هستم به خاطر اینکه این کالا را بخرم با یک پیام و اس ام اس وقتم را هدر دادم ... حالا خسته هستم و قانون 100 برای کس دیگری کار می کند ...  

 Do you save... or do you buy... instinctively and why am I not looking for savings? Because I want to have the pleasure of shopping, I want to understand the pleasure of shopping, I don't want to listen to audio books, I want to listen to music, from now on I don't want to save, I just want to enjoy life. I don't want to follow the rule of 100 or the law of effort... that Andrew Tate or someone else says: the clock rings and you go to work, and he makes fun of it... Well, I don't know the reason, well, I I acted here, from now on because of the reasons I had... Now why are they dealing with the school and that they say the school cuts a stick....


I feel surrounded... between the past and the future and many things, I want a solution and I want to do this for myself...


I have the feeling of someone who has made a big mistake and wasted his day, that is, he has completed his day and has things that he cannot do in a short time... Who is it that writes wrong and unrelated things about any emotion? It means that I can't have a good motivation in my work... so what happened to my order, there was no order in the relationship... the network was full of my interests so that I could not in the most tired moment of my life I. I failed that Napoleon Hill could rely on his golden resource in his brain to write on paper and do these exercises. You see I'm not... something doesn't match the reality that you're working more smoothly now... you were tired... you were so tired, so you just had fun... yes, but it took 2 hours ... how much return did you have ... no return ... I sold tomorrow in a cashier's check ... I'm sorry ... I didn't buy tomorrow just the moment of pleasure now ....


How much do I think I write with myself, how much do I have the right to spend...


How much I have conditioned myself, we make all the decisions automatically and correctly...


I have listened to Darren Hardy's video 300 times, write down the expenses in the words of his accountant...


Hey, I don't have money... or I spend very wisely...


With an SMS and a purchase that told me: you can get this much discount until the end of the night...


I went around for 2 hours and finally chose 6 items...


How much discount do we get now? I went...


The discount code did not include me...


How many products did I choose, I deleted almost all the products...


After that, I had to pay 44 thousand tomans for the fare for that one item, if my item was higher than the discount condition...


There was no note to forbid me...


If only I had money, I could buy goods...


This is my personality. This is me. I wasted my time with a message and sms because I bought this product... Now I'm tired and the 100 rule works for someone else...

روشی که مادرم برای اینکه بیشتر کد نویسی پایتون انجام دهم البته تا جایی که یک دوره آن را کامل در w3schools تا پایان و بدون ثبت نام انجام دادم هر روز از من می پرسید ... دیروز کد نویسی انجام دادی نمی گویم خوب بود ... یا اینکه بد بود ... فقط با یک سوال ... ذهن من را در گیر می کرد ... اگر مادر من ... با یک نوع هدف و برنامه خاصی این سوالات را از کد نویسی انجام می داد ... 

شما به اتاق می روید ... و دیگران شما را صدا می زنند در محل کار یا خانه اگر شما هماهنگی های لازم را انجام دهید که آنها شما را موقع کار عمیق صدا  نزنند و آنها هم به شما با برنامه ای که داده اید چه اتقاقی خواهد افتاد ... الان که دوباره کتاب صوتی گوش می دهم ... فصل 6 کتاب اراده پل ژاگو ... کتاب" قدرت اراده" روش عملی تاثیر بر خویشتن - بر دیگران و بر سرنوشت خویش - به طرح سوال از دیگران اما طوری که شخص سومی وجود نداشته باشند و اینکه همه ما این طور هستیم ... با استفاده از نظم کارهای خود را انجام دهید ... من الان می فهمم چرا نباید راجب به درد خود مطلب بنویسیم ... چون هیپنوتیزم و تلقین هر دو تقربین یک روش هستند ... 

The way my mother asked me every day to do more Python coding, of course, to the point where I completed a full course at w3schools without registration... Did you do coding yesterday, I'm not saying it was good.. .or was it bad... just with one question... it would have stuck my mind... if my mother... with some kind of purpose and special plan, she did these questions from coding...


You go into the room... and other people call you at work or at home if you make arrangements so that they don't call you when you are deep in work and they also give you the program you have given. It will fall... now that I am listening to the audio book again... Chapter 6 of Paul Jago's Will book... The book "The Power of Will" is a practical method of influencing oneself - on others and on one's own destiny - by asking questions of others, but in such a way that there is no third person and that we are all like this... do your work using order... I now understand why we shouldn't write about our pain... because hypnosis and suggestion are both close. They are a method...

تلقین همان هیپنوتیزم نیست .. در هیپنوتیزم بدن این تلقین ها اجرا شد ...این کتاب هم یک کتاب هست غرق نشوید در آن ...

Insinuation is not the same as hypnosis.. these insinuations were implemented in body hypnosis... this book is also a book, don't drown in it...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.