ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پس انداز می کنی ... یا اینکه خرید انجام می دهی ... به طور غریزی و اینکه من به دنبال پس انداز نیستم به خاطر چی ؟ به خاطر اینکه می خواهم لذت خرید را داشته باشم می خواهم لذت خرید را درک کنم نمی خواهم ... کتاب صوتی گوش بدهم می خواهم آهنگ گوش بدهم ... از این به بعد پس انداز نمی خواهم فقط می خواهم توی زندگی لذت ببرم به قانون 100 یا قانون تلاش هم نمی خواهم عمل کنم ... اینکه اندرو تیت یا کس دیگری می گوید : ساعت زنگ می زند و شما سر کار سر می روید و مسخره می کند ... خوب دلیل ش را نمی دانم خوب من الان تا اینجا عمل کردم از این به بعد به خاطر دلایلی که داشتم ... حالا چرا با مدرسه کار دارند و اینکه می گویند مدرسه یک چوب را می تراشد ....
احساس می کنم محاصره شده ام ... بین گذشته و آینده و خیلی از چیز ها دلم می خواهد یک راه حل باشد و این کار را برای خودم این که ...
حس کسی دارم که اشتباه بزرگی را انجام داده و روزش را سرکشیده یعنی روزش را به اتمام رسانده کارهای دارد که در زمان کوتاه نمی تواند انجام دهد ... چه کسی هست که نوشته های اشتباه و بی ارتباط از هر احساسی اینکه می تواند احساس من را شکست دهد ... یعنی نمی توانم روی کارهایم انگیزه خوبی داشته باشم ... پس چه به سر نظم من آمده هیچ نظمی در ارتباط نبود ... شبکه پر بود از علاقه های من طوری که من نمی توانستم در خسته ترین لحظه زندگی من .من شکست خوردم اینکه ناپلئون هیل می تواند به منبع طلایی خود که در مغزش دارد و تکیه کند روی کاغد بنویسد و این تمرین ها را انجام دهد هسته فکری من شکننده تر بود ... اگر الان در وضعیت مدیریت خیلی خوبی بود ... می بینی که نیستم ... یک چیزی با واقعیت جور در نمیاد اینکه الان روانتر داری کار می کنی ... خسته بودی ... اینطوری بود خیلی خسته بودی با اینکار فقط یکم تفریح کردی ... آره ولی 2 ساعت طول کشید ... چقدر بازدهی داشتی ... بازدهی نداشتم ... من فردا را در یک چک نقد فروختم ... متاسفم ... فردا را نخریدم فقط لحظه لذت الان را ....
چقدر فکر می کنم با خود کار می نویسم چقدر حق دارم خرج کنم ...
چقدر خودم را شرط ایجاد کرده ام همه کارها را با خودکار و درست حسابی تصمیم می گیریم ...
300 بار این ویدیوی دارن هاردی را گوش داده ام مخارج را بنویس به قول حسابدارش ...
هی من که پولی ندارم ... یا خیلی عاقلانه خرج می کنم ...
با یک اس ام اس و خریدی که به من می گفت : تا آخر شب می توانی اینقدر تخفیف بگیری ...
من رفتم 2 ساعت چرخیدم و آخر سر 6 کالا انتخاب کردم ...
حالا به چه اندازه تخفیف می گیریم رفتم ...
کد تخفیف شامل حال من نمی شد ...
چقدر کالا انتخاب کردم تقریبن همه کالا ها را حذف کردم ...
بعد 44 هزار تومان هم کرایه باید پرداخت می کردم برای آن یک کالا در صورتی که کالای من از شرط تخفیف هم بالا تر بود ...
هیچ یادداشتی نبود که من را منع کند ...
فقط اینکه پول هم داشتم می توانستم کالا خرید کنم ...
این شخصیت من هست این من هستم به خاطر اینکه این کالا را بخرم با یک پیام و اس ام اس وقتم را هدر دادم ... حالا خسته هستم و قانون 100 برای کس دیگری کار می کند ...
ادامه مطلب ...