ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قرض بگیرم ...
نسازم ...
قول می دهم این بار چیز زیادی ننویسم ...
فقط حالی نیست این بار دیگر هیچ حوصله ای نمانده است ... دکمه بازگشت به خودم دوباره دورغ می گویم ... هیچ اراده ای نبوده فقط همان علم که من نداشته ام الان دوباره دارم همه عادت های قبلی را تکرار می کنم ...
چیزی ته سکه ای خالی آخر های عمر بود که به من الهام شده بود ... زندگی دوباره تکرار می شود ... من مال جسم های زیادی بوده ام زندگی ادامه داشت اگر اینطوری نبود عادلانه نبود ... فکر نمی کنم ... هیچ پایانی برای آن وجود داشته باشد ... من به خودم دروغ گفته باشم ... روی چیزی بی معنی تر از این نبوده ام که اسرار داشته هنوز قدرت انتخاب نداشته ای به خودت نگاه کن هیچ وقت کاری به این بی معنی تر نبوده است .... به اصطلاح این پست منفی بوده نباید انجام داده می شد ... این همان بخشی از قسمت هست که باید قایم می شد ... جای که دگر به درد من نخورده ...
هیچ مشکلی نیست با وجود اینکه باید یک عده ای را سرگرم کنید آره من اعتقاد ندارم به نور گیو آپ یعنی همیشه به جای اینکه تسلیم نشوم دوباره و دوباره تسلیم شده ام واقعن قاب عکس های داخل ذهنم درست حسابی صاف نیستند نمی توانم فکر کنم حالتی هست که فکر می کنم برای شما هم پیش آمده از یک جایی به بعد از مرزهای که نباید وارد می شدید به جاهای خالی باید فکر کنی و این کار را دائم انجام بدهی حتی در خواب و این شده یک سرگرمی بی حد و فصل و بدون مرز من اینجا چی کار می کنم من در حد دیگران نبوده ام و این به خودم نگاه نکردنی بوده ام و این حالت در حالی که پیش رفتن از این وضعیت ممکن نیست فقط به هدف فکر کرده ای چقدر می توانی بدون هدف بدون ذره ای امید و این چیزی که می گویی پاداش چقدر می توانی پیش بروی و این نحوه زندگی که دوست نداری به خودت نرسی و به چیزهای که می توانی محدود باشی حتی نمی توانی به چیزهای تازه فکر کنم برایم تکرار نشدنی بوده و این فکر کردن و کار کردن به خاطر خود شما بوده چرا همچیز اینقدر سفید هست عینک اسکیم کجاست منظور صفحه نمایش هست ... مسخره بازی یعنی همین یعنی نوشت نمی توانی بقیه را به این حال و روز ببینی کسی نمی تواند این نوع سبک را تحمل کند .. من هم برای من غیر قابل نوشتن شده ام و این زندگی به این روزهای که قسمت های ناشناخته ای از بخش کسی که تا به حال با او روبرو نشده ای خیلی عصبانی و بدون حد و مرز و ناشناخته شده است به خودم نگاه می کنم چه چیزی را دوست نداشته ام و این من نیستم که کاری را بدون خودم و اینکه می خواسته ام اینطوری تایپ شده است من کار نمی کنم من در حال تنبلی کردن هستم ... زیر سایه درختی یک جایی مشغول استراحت کردن هستم ...
به خودم نگاه می کنم واقعن در وضعیت ولو شده یک گوشه ای شروع به کار نمی کنم اما دارم خودم را ولو می کنم روی کار و انگیزه نداشته ام انگیزه نداشته چه می کند ... انگیزه نداشته شما چیست ... اگر چیزی را که داشته باشی بعد شروع به کار کنی زندگی به این اندازه و این نعمت های که الان من دارم و کسی که این قدرت را داشت اگر آن را انجام می داده حتمن شکر گزار تر از من بوده و کار را بهتر از من انجام می داد به خودم نگاه می کنم به خودم که اینطوری بی انگیزه هستم ...
چیزی برای به دست آوردن وجود ندارد من خودم نیستم که می خواستم اول کار این طور بی انگیزه شروع به این کار کنم واقعن دیگر روحیه ای برای کار کردن باقی نمانده است همه اعتقاد داریم که این روحیه به درد نخور و در مانده تنها چیزی هست که برای بشر باقی مانده است چطور می خواهم قبضهایم را پرداخت کنم ... چطور می خواهم نوشته ای را به دیگران بفروشم که خودم هم حاضر نیستم که به آنها چیزی بگویم که من برای شما دیگر چیزی برای فکر کردن و به خاطر اینکه نمی توانم فکر کنم چیزی برای نوشتن ندارم من خودم را به این چیزها محدود کرده ام و این شده روز های من به این نمونه ها ذکر می کنم ... کدام نمونه ای از چیزهای که خیلی عالی تمام شده اند ... خیلی از نمونه کارهای که هرگز شروع نشده اند هرگز به فکر خطور نکرده اند .. من هنوز آماده این چیزی که امروز بوده ام نبوده ام من به خودم این معنی را نمی دهم به خودم علتی برای کارکردن نداده ام به خاطر دیگران یا به خاطر هیچ دلیلی که دارم خودم را حرکت نداده ام به معنی چیزی که شده ام و این من بوده ام که به خودم این زندگی را داده ام زندگی ارزش زندگی کردن را دارد یا زندگی که ارزش جنگیدن را ندارد چقدر مصنوعی زندگی کرده ام این حالتی هست که من به خاطر خودم بوده ام به خاطر دیگران نیز می توانم انگیزه داشته باشم اما هرگز به خودم این گونیه نگاه نکرده ام این من نیستم که می توانم کاری انجام بدهم چقدر می توانم به خودم فشار بیاورم می توانم به خودم دروغ بگویم به خودم یا به دیگران حتی به دنیا می توانم دوباره دوباره و دروغ پشت دروغ این معنی این چیزی هست که هر روزه و همه جا با آن روبرو بوده ام یک من دروغکی که من به دنبال آن بوده ام این من نیستم چرا باید به خاطر آن بجنگم چرا باید دیگران را شاد کنم من خودم را پیدا نکرده ام من گمشده ای دارم آن کس دیگری نیست آن خود خود گمشده ای من هست ... پس شروع کن من را به درجه ای از روحیه برسان که هرگز نتوانسته ام آن را برای دیگران نشاندهنده چیزی پیشرفته باشم ... دوباره و دوباره دارم به درد هر کاری نمی خوری پس تلاش نکن و این شده است به اندازه کاری که دیگران برای آن ارزش قائل نیستند و به خودت دوباره و دوباره تلاش کن چیزی را دوباره پس بگیر من دارم به خاطر خودم فکر می کنم و این کار من شده است من دوست ندارم این معنی را برای کار های که به همه چیز به غیر از این چیزی که هست دائم دوباره و دوباره مطالب تکراری را دوباره تکرار می کنی این یک چیز جالب نیست این معنی .....
ادامه مطلب ...