ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کارتون
Once upon a time
روزی لاشخوری در آسمان پرواز می کرد ،
همان کرکس سخت گرسنه بود . همه جا را نگاه می کرد ، به امید اینکه یکی از حیوانات جنگل بمیرید . تا او یک شکم سیر غذا بخورد .
کرکس دید یک آهو و مریض است . آهو سخت مریض بود . به راه خود ادامه می داد ، به امید اینکه مریضی او خوب شود .
کرکس نزدیکی آهو فرود آمد . از او درخواست کرد . زحمت نکش .
اگر هم زنده بمانی .غذایی شیر جنگل می شوی . این همه تلاش می کنی برای چی؟
مریضی تو امکان ندارد که خوب شود .
ولی آهو از اینکه یک کرکس نزدیک او بود .از طرفی بیماری او هم خیلی او را اذیت می کرد ، سخت عصبانی شده بود .
هر جور شده بود . باید بیشتر تلاش می کرد . یادش آمد . چند داروی گیاهی در کنار رودخانه دیده بود . اگر هنوز هم آنجا کمی از آن گیاهان دارویی باشد .
می تواند خوب شود .
خلاصه آهو هر جا می رفت . کرکس هم به دنبال او بود .
دائم به آهو می گفت : الان می افتی میمیری . الان می افتی میمیری .
تا آهو موفق شد . کمی دارو گیاهی خورد .
انگار کرکس او را بیشتر وادار می کرد ، تا برای زندگی بجنگد .
آهو مریضی اش خوب شد .
کرکس هم آن روز هیچ غذایی گیرش نیامد .