تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

mind shield سپر ذهن

فکر می کنی . اگر بپری . به سمت دیگر . می توانی . از دست خودت خلاص شوی . اما . مشکل دوباره . پا برجاست . هیچ تغییری نکرده ای . نباید این کار را انجام بدهم . دوست ندارم . چقدر مسخره به نظر میرسد . اما هنوز سخت و بد به راهی که هرگز به چیزی که سخت تر از قبل بوده . فکر نمی کردم . این طرف . با آن طرف هیچ فرقی نداشته باشد . تا به حال اینطوری به این مشکل فکر نکرده ام . من هرگز وجود ندارم . پس باید این مشکل راه حلی را با خودم . در نظر نمی گرفتم . را درست نمی کردم . با اینکه راه حلی برای این مشکل وجود ندارد . باز دارم به این مشکل فکر می کنم . در حد و اندازه های من نیست . پس باید چرا ؟ به آن فکر کنم . توان بیش از حد کار کردن . آخرش هم شده . درد و مشکل با وجود اینکه می توانستم . خیلی راحتر تر از الان کار کنم . به مشکلات توجه کردم . این دوباره باز آمد . بیرون . چطروی می خواهم . خودم را با هر چیزی که دوست ندارم . متمرکز کنم . تمرکز وجود ندارد . به خاطر این . مشکلات بزرگ شده است . هیچ چیز وجود ندارد . فقط این وجود دارد . مشکلاتی را برای خودت باور می کنی . که . وجود ندارند . مشکل هست . سخت هست . برای تو وجود ندارد . به خاطر اینکه هنوز با راه حل آشنا نشده ای . به خاطر اینکه عامل تحرک را پیدا نکرده ای . عامل تحرک را پیدا کرده ای . اما باز خودت را گول می زنی . چقدر سخت بوده . برای دیگری خیلی راحت این اتفاق افتاده برای تو خیلی سخت اتفاق افتاده باید راحت باشد . باید با بالا بردن . زمان کار و تمرکز راه حل را پیدا می کردی . به راه گمشده ها قدم بگذاری . فقط حرف بزنی . بعد هیچ اتفاقی نمی افتد . به خاطر اینکه تو توان کار را نداری . توان و تمرکز یا اینکه اخلاق کاری ندارم . یا اینکه حرفه ای نیستم . به درد چه کسی می خورد . این مطالب به درد هیچ کس نمی خورد . به درد خودت هم نمی خورد . فقط فکر می کنم . از چاله ای به چاه افتاده ام . هیچ کس نیست . به دادت برسد . مطالب را ویرایش کند . کارها را برای تو هموار سازد . سرعت کار من خیلی آهسته هست . به درد . تلاش در زمینه کاری این قضیه نمی خورم . باید کمی فکر می کردم . کمی بیشتر هزینه می کردم . اینطوری می توانستم . الان برای خودم  .شخصیت کاری بهتری می داشتم . جایگاه بهتری داشتم . به درد مبارزه با رقبای بهتری می خوردم . حتی خودت هم خودت را نمی شناسی . بغض تو این هست .اگر خودت را می شناختی . مشکلات خودت را حل کرده بودی . این که کفتار ها به یک ببر نزدیک نمی شوند . به خاطر اینکه طرف خیلی نیرومند هست . یا اینکه وقتی فکر می کنی . باید برای دیگران کار کنی . از این شهامت به دست می آوری . اگر نتوانی برای خواسته های خودت هزینه و وقت صرف کنی . باید برای  دیگران کار کنی. این مشکلات و دلایل تو را جلو و به جلو هل می دهد . پوش و هل می دهی . خودت را جلوتر شاید . چیزی بدانم . من .که . چیزی نمی دانم . فقط به این فکر می کنم . هر روزی .که . میآد . انگار تفاوت آن با دیروز بیشتر می شود . باید با خودم کنار بیام . یک جوری در صورتی که این من نیستم . من خودم نیستم . من اصل وجود ندارم . هیچ هستم . در صورتی . بشر چیز خطاکار و ناکارآمدی هست . باید اشتباهاتی را مرتکب شود . بدون وجود هیچ سپر و محافظی نمی تواند . پیشرفت کند . اگر محافظ یا اینکه سپر و شمشیر نباشد . که . از او حفاظت کنند . بشر خیلی بی دفاع هست . پس باید سپر محافظی برای او ساخته شود . تا اینکه بتواند . خودش را قبول کند .شاید سپر دوست داشتن این باشد . بشر خودش را قدم اول باید . دوست داشته باشد . قدم بعدی اینکه باید . هر راهی باشد . به او کمک کند . باید مبارزه کنی . باید بجنگی . من دوست ندارم . جنگیدن را باید . چرا ؟ بجنگم به خاطر چیزی . به این مبارزه دعوت نشدم . از اول در آن حضور داشتم . نباید از من استفاده کنید . به خاطر اینکه به اهداف خودتان برسید . من باید به مبارزه های که دوست نداشتم . در این زندگی دعوت نمی شدم . اما حالا و هر روز باید . این قضیه کنار بیام . سپر من از من محافظت می کند . باید یک سپر بسازی . تا از تو و دیگران حفاظت کند . پروژه ساخت . سپر و شمشیر . برای درون انسان از سالیان قبل پروژه ای بوده . در هر کتاب و آیینی وجود داشته است . باید برای هر کاری به این چیزها چنگ می زدیم . برای زنده ماندن . برای مبارزه کردن . برای اینکه بهتر از این باشیم . برای خواسته های . حتی خودم . خودم را حذف کردم . باید طرز نبرد . جنگیدن را در عرضه خالی یاد می گرفتی . هیچ کس نیست . حتی با تو مبارزه کند . همه چیز خالی هست . فقط باید به خودت غلبه کنی . همین . نمی توانم . به خودم غلبه کنم . اولین کسی . که . خودم را خودم نابود می کنم . نه کس دیگری . باید یاد بگیری . از خودت دفاع کنی . باید طوری بجنگی . که . هیچ کس توان مبارزه با تو را نداشته باشد . هرگز تسلیم نشو . می خواهم . اما نمی توانم . در این مبارزه شرکت کنم . باید طروی . دوست ندارم را باید هر روز برای این کار تلاش کنم . باید مبارزه می کردم . با چیزی که هرگز از دست من ساخته نبوده اما برای اینکه شما از من خسته می شدید . من هم از خودم خسته می شدم . سبک بازی با کلمات باید از این روز ها چیزی دستگیرم می شد . زندگی پر از آرامش . نبرد . با هیچ چیز . با دست خالی با این معنی . من نمی توانم . با خودم . بجنگم . توان . هرکس . در مبارزه . با خودش. خیلی کمتر از آن چیزی هست . که فکرش را کنی . دست کم . چیزی را متوجه خودم نمی کنم . این باید تا اینجا تمام می شد . اما خیلی کش آمد . نتیجه این شده است . به هر چیزی که دوست داری . تبدیل می شوی . به غیر از آن چیزی که می خواهی . در زندگی برای تلاش کردن . پیچیدگی خوب نیست . هرچه بهتر هست . ساده تر باشد . یک متن کوتاه تر بهتر از این هست . چیزی را پیچیده درهم و برهم . گیچ کننده به نظر دیگران برسانی . فقط می خواهم . از هدفت دورت کنم . این را متوجه باش. این کاری نیست . که تو برای آن ساخته شده باشی . فقط باید . کمی فکر خودت را آزاد کنی . فکر کنی . در حال پرواز کردن باشد . اما با سرعتی که از هدف اصلی به جایی میروی که کسی . به داد . تو نخواهد . رسید . سپر تو تنهایت نخواهد بود . سپر تو کسانی هستند . که . از تو محافظت می کنند . باید با خودت کنار بیایی من از این دفاع می کنم . هر فکری می خواهی . با خودت داشته باش. من ساخته شده ام از این محوطه یا از چیزی که دارم . از داشته ها از نداشته ها از خودم .مقابل دیگران از خودم در مقابل خودم . از دیگری در مقابل خودش . دیگران علیه خودم . همه چیز علیه . آخرش گودزیلا علیه چیزهای متفاوت . چی شد . با توجه به اینکه داری . فقط این کار را انجام می دهی . هیچ فکری برای توجه به این نداری . فکر می کنی . کار خوبی کرده ای . اما فقط داری . وقت خودت را هدر می دهی . به این فکر کن . اگر می توانستی . فکری به حال خودت می کردی . چه کاری انجام می دادی می توانستی . دوباره با تمام هر معنی یا اینکه به خاطر اینکه دیگران نمی توانند . اما تو داری . باز هم . تو هم نمی توانی . بقیه نمی توانند . تغییر بدهی شرایط و کارهای که دوست نداری . را هر طور بود . انجام می دادی . با تمام زاویه های برای این کار هر کاری که شده است . در هم تنیدگی . یا پیچیدگی با هر روحیه ای . کارت را انجام می دادی با تمام خستگی داری . اگر مرحله به مرحله کاری برای انجام شدن . داشته باشی . به خاطر اینکه . توان قبل را نقض می کردی . هیچ دلت به حال کسی تا به حال سوخته است. با تمام روحیه می خواستی . آن را نجات بدهی . اما به خاطر اینکه توان و قدرتش را نداشته ای . فکر می کنی . به حال من فرقی می کند . من الان باید . به این فکر کنم . چرا باید اینجا مشغول کار کردن باشم . باید کار کنم . تا اینکه متوقف و خسته شوم . باید صبح زودتر بیدار شوم . باید به این فکر کنم . چه چیزی را می توانم . به خودم بقبولانم . برای خودم سوال شده می شود . در دنیا موفق شد. جوابم چی خواهد بود . فکر می کنم . می شود . اما باور ندارم . برای خودم شود . بعد از خواندن این کتاب . در کل امیدی هم به این که این کتاب یا این پروژه بتواند سپری برای بقیه یا اینکه خودم در مقابل حماقت و نادانی انسانی . اشتباهات یا اینکه اصل انسان چی هست . که. بخواهی . مجازاتش کنی . توسط عذاب وجدان خودش . امکان پذیر هست . اگر بخواهی . اینطور باهاش ادامه بدهی . یک موتور پر سر صدا خواهد بود . راه به جایی نمی برد . منظور برداشتن قید و بند از آینده نیست . از گذشته صحبت می کنم . اینکه بخشش خود می تواند . آینده را برای او بهتر از الان کند . اینکه فراموشی بهترین نعمت هست . به آینده دست از اینکه من بودم . خودم را یا آن بود . من را و اینکه چطوری راحتر موفق شوم . این بساط . هر روز تو هست . پس باید به فکر این باشی . هر روز کاری انجام بدهی . خسته تر از قبل نباشی . هر کدام می خواهد . پروژه سپر برای اینکه . ساخته شدن . یا اینکه نشدن این سپر . من کارهای انجام دادم . منجر شد . به درد بیشتر در نواحی مختلف از بدنم . کاری . به پول نرسید . اما شاید کارهای بهتری در آینده بتوانم . انجام بدهم . تا اینکه جنگجوی بهتری در زندگی باشم . به خاطر اینکه توان نبرد . در من به حد صفر رسیده . دنبال توپ شیطانکم نمی گردم . توپ کوچکی که به زمین می زدم . به دنبال آن بودم . همیشه من یک بچه گربه بودم . دنبال توپ می گشتم . به آن مثل کلاف کاموا فکر می کردم . چقدر می توانم . با این توپ بازی کنم . چقدر بیشتر می توانم . با توپم . چه کارهای انجام بدهم . کلاف زندگی یا اینکه نخ های فکری من چقدر بهم پیچیده اند . این روز ها باید این گره ها را باز کنم . تا اینکه بتوانم راهم را پیدا کنم . راهی که من را به چیز تازه تری تبدیل می کند . فقط با این قضیه نمی توانم . کنار بیام وقتی خسته تر از قبل هستم . چطوری می توانم از کارم لذت ببرم این در حالی هست . که .خیلی ها از هوای تازه لذت نمی برند . کوچکتر که بودم . یک برنامه عروسکی در مورد هوای آلوده یا هوای تازه و صحبت می کرد. یک لاش خور بود . که. آتش روشن کرده بود. داشت . به نقش دوم که الان یادم نمی آید . می گفت : بیا اینجا از این دود یک هوایی و یک تنفس بگیر. بعد از بوی دود در حال خفه شدن . بود . الان به این فکر می کنم . شاید . این انیمیشن یا برنامه عروسکی . در زندگی ما هم . مصداقی . یا مثالی داشته باشد . برای مثال . سیگار و یا چیزهای دیگر . دود گرفتن . چوپوق سرخ پوست ها و این قضیه ها . کار به چیز دردسر سازی تبدیل می شود . طرف بدون هوای آلوده و بدون دود نمی تواند . روز را سر کند . در کل . بیخیال . هر عادتی . مشکلاتی برای آدم . ایجاد می کند . از جمله این نوشتن . یا اینکه با نوشته های . داری یا نداری . چرا باید اینطوری این کار را انجام بدهی . سوال از خودت می پرسی . زیاد از حد این کار را انجام می دهی . به خاطر اینکه نمی توانی . به خودت ثابت کنی . بعد از اینکه . مدتهای زیادی از خودت سوال می پرسی . خودت را از اینکه خیال خام بیار بیرون . هیچ راهی نمی توانی . به خودت یا اینکه خودت را از این مشکل بیرون بیاوری . به خاطر اینکه توان این کارها را نداری به خودم می خواهم . ثابت کنم . نمی خواهم این کارها را انجام بدهم . تمام انگیزه یا اینکه می خواهی ؟ با هر مشکلی راه قبل ضرب آهنگ قبل را داشته باشی . سخت تر از اینکه می خواهم یا اینکه نمی خواهم . با این شخصیت در این کار نمی توانی . دوام بیاوری باید بیشتر از قبل بخواهی . باید کارهای که دیگران را خسته می کند . تو را خسته نکند . این قضیه جنگ اعصاب هست . قضه نیست . به خودم می گویم . دیگران کار نکرده اند . فقط مردم را دچار این کرده اند . باید یک سری مطالب را می خوانده اند . دغدغه و جنگ و اینکه دائم با چیزی در حال نبرد . باشی. سریال نگاه می کنی . تا اینکه مشکلات خیالی دیگران را ببینی . جنگ اعصاب برای خودت درست کنی . زندگی وب می خوانی . تا اینکه ایده جدید داشته باشی . در حالی که داری . برای خودت . یک نوع جنگ اعصاب اینکه بعد از این قضیه می خواهد . راحب به چی . صحبت کند . باید اینجا از چی استفاده کنم . تا در این مرحله از زندگی خونی قوی تر برای مبارزه های داشته باشم . مغزم چطور من را فریب می دهد . که . خط بعدی را چطوی بدون اینکه زحکت بکشم . بنویسم . من می خواستم . اما نتوانستم . بفهمم این مشکل برای من چه خواصی دارد . من هر کسی و هر چیزی نیستم . فقط می خواهم . آسوده تر سفر کنم . به هیچ کسی . هیچ چیزی را در هر حالی یا اینکه می خواهی . به چه روحیه ای برسی . احساس آرامش کنی . در حالی که این آرامش را نداری . مجبور شده ای . کارهای زیادی برای اعتما به نفس خودت یا اینکه چه چیزی را برای کارهای که داری یا اینکه نداری . ادعای اینکه می توانی . نه من ادعایی ندارم . فقط باید کارها را به گونه ای نمی توانم . با خودم یا اینکه برای ساخت دفاع از چیزی که می خواهم . در مقابل خودم داشته باشم . تا اینجا خوب از خودت حمایت کرده ای تا مرحله بعد می توانی . سپر محکمی در مقابل افکار بهم ریخته خودت داشته باشی . می خواهی . در مقابل خطرات و چیزهای . که . یک دفاع فکری در مقابل هر نوع حمله از چیزی . قصد دارد . تمام روحیه تو را به باد بدهد . حفاظت کنی . من تمرین هایم را انجام نداده ام . عیبی ندارد . به محض اینکه کارهای را انجام دادم . آن کار را انجام خواهم . داد . به خاطر این قضیه به خاطر این فرد . این کار را انجام خواهم داد . باید یاد بگیریم . حتی به خودم هم نه بگویم . نه به عادت های بد خودم . اولین نه های خواهند بود . نیاز اساسی به این کارها را من بیشتر از همیشه احساس می کنم . باید طوری که دوست دارم . روی کارهای خودم . حمایت از خودم ساخت سپر خودم . بقیه قصه می نویسند . من سپر می سازم . باید روی ساخت اینکه سپر دفاع از افکار و صداهای که می تواند . من را از تسلیم شدن . در مبارزه حفظ کند . اسم سپر که میاد . به یاد فیلم کاپیتان آمریکا می افتی . اما همه شوالیه ها و خیلی از قهرمان ها . تقریبی همه فیلم های قدیم . بدون سپر هیچ کسی نبوده از . عده ای هم بوده اند . حالا بیخیال . سپر فکر کن . یک شمشیر می سازی . فکر کن . به قول کیوساکی . من نمی نویسم . من می فروشم . هر ایده ای که داری . با آن خودت را فریب بده . خط بعدی را بدون تلاش بنویسی . خط ها را خواهی نوشت . اما بعد از پایان این خط ها . جالب هست . هیچ هدفی نداری . بعد از پایان حد مشخص شده . آدم بهتری خواهم بود . بعد از پایان خط ها دیگر هر اشتباهی هم . که . دلم بخواهد . انجام می دهم . هیچ چیز مثل موفقیت قاتل موفقیت نیست . کدام جمله داخل یک کتاب بود . از کجا خوانده بودم . احتمال اینکه داخل کتاب 5 صبحی آمده بود. سخت تر نیستم . شجاعتی ندارم . فقط یکم سعی کردم . تا اینکه نمی دانم . تا کجا ادامه داده بودم . همین امروز بود . داشتم . خودم را سرزنش می کردم . این کار را انجام دادی . به کارهای مهم خودت نرسیده ای . اگر این کار را انجام بدهم . آدم بهتری و مفید تری هستم . با تمام کارهای قبل من متفاوت خواهد . بود . شاید افکار مغشوشم . نگرانی هایم . کمی کمتر شود . به هیچ دردی نمی خوری . به چه کاری و به چه چیزی . حتی دست هایت را نمی توانی با هم هماهنگ کنی . خرجی بی مورد . انجام دادی . کیبردی . خریدی . که . گوشه ای افتاده است . برای استفاده از آن استفاده نمی کنی . باید این طوری می شد . من روزی رویایی داشتم . که . کد نویسی . کنم . اما انگار نتوانستم . خودم را گول زدم . بعد نوشتن . این مطالب ناک اوت می شوم . در خسته ترین حالت فکری نمی توانم به چیزی غیر از استراحت یا اینکه می خواهم . خودم را نگران کنم . نگران تر بدبختر . گیچ تر . نابودتر از این چیزی که هستم . اوضاع من خرابتر از این هست . دلشوره وار تر . برو گمشو . از این همه نگرانی . هیچ چیزی حاصل نمی شود . توان نگران کردن . من را نداری . حدی دارد . نگرانی . باید یک جا از من ذهن الهی و مغز من مثل کتاب اسکاول شین . به هم وصل هستند . پس هم از خودم و هم از اطرافیانم . حفاظت می کنم . در این دنیا و در آن دنیا در آرامش و ... نعمت فروان خواهم بود . دست از تکاپو بردار من . امتحان خودم را پس داده ام . از اینکه می خواهی . من را فریب بدهی . ذهن دست بردار . من از تو خسته تر هستم . باید گوشه ای آرام و خاموش شوی . تا به کارهای برسم. در قدرت تو شکی نیست . هر لحظه به گوشه ای رم می کنی . آرام باش و در اختیار من تا اینکه با هم کاری کنیم . تا . به درد چیزی و جایی بخورد . توان هر 2 بخش ما کاهش یافته است . فقط وقتی خسته می شوی . می توانم . از تو کار بکشم . این جای بسی نگرانی هست . وقتی خسته می شوی . از تو استفاده کنم . گاهی به این فکر می کنم . چرا برعکس ذهن های دیگر هست . چرا در موقع مناسب کارآیی نداری . خسته ام کرده ای . اما ناامید نیستم . روزی تو را رام و اهلی می کنم . هنوز مثل یک اسب وحشی سرکش هستی . مثل یک حیوان درنده هستی . بعضی اوقات همه وجود من را پاره می کنی . من از تو آسیب های جدی خورده ام . اما دوباره خودم را ترمیم کرده ام . هر کاری کنی . باز هم تو را آرام می کنم . پس نمی توانی . من را فریب بدهی . هر چیزی روزی به پایان می رسد . دیگر به آخر کار نزدیک شده ایم . نزدیک هست . تمام کنترل تو را در دست بگیریم . هیچ نمی دانم . چه قدرت های در درون یا در صفحه خالی تو همان افکار پوسیده را اگر بیرون بریزم . بهترین دستاورد . من هست . من به قدرت خودم . می توانم . اگر صبر داشته باشم . گاهی اوقات تو را از پای و نفس می اندازم . بعد هر کاری که دوست دارم . علاقه دارم را با تو انجام خواهم داد . تمام این مشکلات اصل وجود ندارد . فقط به خاطر این هستند . تو شروع نمی کنی . به ساکت شدن و تمرکز کردن .روی آنها . خیلی راحت می توانی . مثل مته این مشکلات را سوراخ کنی . هرچقدر که بیشتر بتوانی این کار را مداوم تر انجام دهی . سوراخی که از مشکل می کنی . عمیق تر خواهد . شد . امیدوارم . امروز سوراخی . با مته تو درست کنم . قوی تر از قبل . ژرف تر . تا به حال این کار را نمی توانستم . انجام بدهم . انگار وجود چیزی . قبل نبوده . اما بوده . تو اجازه ندادی . همه چیز تقصیر اول من بود . به تو اجازه دارد . با اجازه من تو بی داد کردی . به همه چیز به غیر از من . توجه کردی . به دیگران حسادت کردی . نخواستی . من را دوباره برای مبارزه و نبرد . آماده کنی . فقط با هر لحظه از اینکه می توانم . کاری کنم . دور تر و دورترم کردی . خستگی . در من برای اینکه با خودم . آرام بشینم . به کاری که می توانم . انجام بدهم . فقط این را می دانم . یک درخواست می توانست . یا اینکه برای راه خودم . یا اینکه برای خودم . چقدر ارزش قائل هستم . چقدر راضی هستی . برای خودت بدون مزد یا اینکه بدون اینکه برای هر چیزی که می خواهی . تلاش کنی . باید به خاطر خودت ؟ سوال های بپرسی . تا توان قبل یا توان تازه ای . بسازی . در داخل این موضوع شاید . همان تکامل نداشته . را بدست بیاوری . حرف . حرف اگر توان این را داری. چرا ؟ کار مهم تر اولویت را انجام ندادی ؟ اینجا حق را به تو می دهم . به چیزهای اضافه حق دادی باید راه خودم را ادامه می دادم . تمام موضوع من برای اینکه چه راهی را انتخاب کنم . یا اینکه چه راهی را انتخاب نکنم . باید از دوباره مسائل را بررسی کنم . این موضوع فقط تلاش می کند . دوباره من حوصله اینکه . دوباره و دوباره .باید طوری کار کنی . از دوباره استفاده نکنی . حوصله دوباره کاری ها را ندارم . اینکه تا چه اندازه می خواهی . ساز و کار مغز و ساز و کار خودت را پیدا کنی . نمی توانی . به خودت من می توانم این کارها را انجام می دهم . من خودم را دوست ندارم . نمی خواهم .من خودم را دوست دارم می خواهم فقط می خواهم . برای خودم راهی بیشتر از این چیزی که می خواهم داشته باشم . یا اینکه نداشته باشم . به هر چیزی به موقع خودش دست پیدا می کنی . یا اینکه نمی توانی این کار را انجام بدهی . فقط به این فکر کن . اولش خیلی برای من سخت بوده . باید کاری انجام می دادم . هرگز یا راهی به هیچ جای نداشته باشد . خودم را دوست دارم ؟ یا اینکه تنفر بیشتری در آخر کار بدست می آورم؟ سعی می کنم . چقدر این کار را کش یا طول بدهم . هرچی بیشتر طول بدهید ؟ کار کردن خودتان را بیشتر نا امید می شوید . نمی توانم . پیوسته این کارها را انجام بدهم . برای من یک آرزو کردن شده این . خواسته یا سعی من هر طوری که دوست داری . توان . توان سخت . یا گسسته شده است . سعی ندارم . خودم را آماده کنم . این کار را انجام بدهم . هر چی بیشتر از این کار دور شوم . می توانم خودم را بیشتر از قبل خودم دوست داشته باشم . برای من فرقی نمی کند . گویی جایی از تلاش کردن دست برداشته و از اینکه بخواهم . آدمی باشم . متفاوت با خلاقیت نوشتن . نمی توانم . این فشار را به خودم وارد . کنم . درحال تلاش های هستم . گسسته نه پیوسته . اما شاید . شاید هرگز . این کارها را بارگزاری نکنم . اگر قبل بود . الان شاید به این فکر می کنم . خط ها چقدر می توانند به آدم کمک کنند . تا اینکه چیزهای را که از ذهنش عبور می کنند . چقدر ساده به چیزهای یا زبان های دیگری با استفاده از گوگل ترانسلیت یا چیزی دیگر تبدیل کند .

یک کتابی هست "جرات داشته باش "فردریک فانژه "

شاید. به کمک کتاب بهتر بتوانیم . مسائل را برای خودت حل کنی .

فیلم پسر و لک لک . داخل سناریو : یک دانشمند اینجا بود . از بس کتاب خواند . دیوانه شد . سناریو فیلم بود . عجیب هست . جممله سادگی بهترین چیز هست . 

  ادامه مطلب ...