تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

نوشتن آنلاین دیگر جذاب نیست برای من ـNormal for meـOnline writing is no longer attractive to me

متهم پیدا شد . دیگر فضای وبلاگ حکم روغن داغ را برای کرانچی کردن یا برای آماده کردن کلمات و جمله ها ندارد . هیچ چیز مثل این نیست . یک دستگاه داشته باشی و ۳ صفحه بخواهی در آن کار کنی . این وسیله طوری تنظیم شود . ۳ صفحه آماده کند . باید مثل کمدور کامپیوتر را سیاه کنی . باید فایل های گذشته را حدف کنی . باید هزار و یک راه را امتحان کنی . باید حذفی جات را حذف کنی . باید مثل یک شبه سفر کنی . این نمای تمام قد از این کار حواس پرتی های پشت سر هم این جا همه چیز را حذف کنی . به خاطر چه دلیلی این شبیه این نیت . ویندوز را عوض کنی . انگیزه برای عوض کردن نیست . فایل های گذشته را حذف کنی . باید یک نظم جدید حاکم باشد . کار کنی و دیگر هیچ عاملی را برای اینکه نظم خودم را تغییر داده ام به غیر از این هدف کار دیگری انجام نمی دهم . جه موضوعی را باید انجام دهم . به صورت یک عادت این کار را انجام دهی . واقعا نمی خوام بنویسم . دوست دارم به جای این کار کد نویسی انجام دهم . تمرین هایم تکراری شده اند . بازخوردم کم شده . شروع به ادا در آوردن می کنم . موقع کد نویسی . یک برگه را سیاه کن . فقط سیاه کردن این کاغذ را از تو می خواهم .بعد برو به انجام کارهای گذشته انجام می دادی را تکرار کن . این خواسته کمی نیست . دیروز به جای یک ساعت کار کردن . حدود ۲ ساعت و ۱۰ دقیقه زمان گرفت  باید فکر به حال این کار بیهوده انجام بدهی . دیگر حوصله ای ندارم . نوشتن بی معنی ست . هدفی ندارم . فرض کن نوشتیم و انجام شد . بین کاری که قادر به انجام ش هستی . فرق دارد . فرق اینکه نوشتن شروع به ادامه زندگی بدون فکر کردن . می خواهیم تصمیم گرفتن را تمرین کنی . اینقدر این کار را انجام دهی . تا مثل آب خوردن باشد . آب خوردن هم اینجوری یکی از سخت ترین کارهای زندگی شده . به خاطر من خیلی سخت شده . این روش برای بدست آوردن صفحه شده . صفحه مال قسمت های سفید زندگی یا همان خالی بودن هست . احساس راحتی رنگ زرد نوشته ها در این تم و تکرار کارهای قبلی این باز و باز شروع مشت آهنی و تمرین بی معنی . بی معنی ترین . مفهوم به خاطر فرار کردن از اینکه بخواهی از فکرت استفاده کنی . برای من سخت هست . بحث فقط فکر نیست . اینکه تمام بدن باید به کار بی افتد . تا جمله ای نوشته شود . خیلی سخت بوده این راه برای من قبلا آسان تر از الان بوده . واقعا حذف جملات تکراری برای من سخت شده هیچ چیز را درست انجام ندادن حدود ۳ صفحه ایراد گرفتن .این نشد . کار کار کد نویسی هست . این یک کار بی معنی هست . انجام ش نده . بی خیال شو . این واقعیت هست . واقعیت این است . این آینده ای ندارد . به زور نوشتن . به زور کار کردن هست . هیچ آینده ای مال زور کاری نیست . نوشتن راه و رسم خودش را دارد . راه این نوشته ها برای این زمینه شغلی حرفه ای گری خودش صرف زمان بیشتری را می خواهد . وقتی زمان صرف نکنی از کاغذ بعد آن را تایپ نکنی . وقتی از کاغذ بنویسی . دیگر حوصله ای نمی ماند . برای تایپ کردن آن نوشته باید طوری باشد . همین جا و همین لحظه انجام شود . نیازی نیست . روی کاغذ بنویسی اگر هم نوشتی باید با یک چیزی دیگر اینجا تایپ کنی . یا باید برای این صفحه آن را بخوانی . بعد از خواندن این صفحه خود به خود تایپ شود . با نرم افزار مربوط به این کار به چه دلیل می خواهی اینجا بنویسی . دلیلی ندارم . بنویسم . باید این کار را انجام دهم نزدیک هست . این صفحه تمام شود از نصفه صفحه بیشتر شد. دلیل خوبی دارم . دارم می نویسم . شاید این منفی انگاری ها تمام شوند . با خودم می نویسم . کار با نوشتن را یاد بگیریم . شاید یاد بگیریم . حتمی نیست . به خودم فکر می کنم . قبل از اینکه بخواهم بنویسم . چقدر اشتباه تایپ املایی رخ می دهد . اینجا چون صفحه بیشتر باز شده اشتباهات کمتری رخ می دهد . اینکار قبلا به صورت یک نوار باریک برای من تایپ می شد . به دلیل این اشتباهات را کمتر می توانستم ببینم . کمتر می توانستم ببینم . چقدر تایپ کرده ام . این دلیل فقط و فقط ۳ صفحه این خیلی کم هست . می خواهم این کار را انجام بدهم . برو که رفتیم . برای این همه چیز بی دلیل شده . چیزهای اضافه را کم کن . کارهای بیشتر انجام شده برای یک حرفه ای خیلی راحتر است . این که من دائم در سطح مبتدی دارم کار می کنم . یکی از بزرگترین مسائل پیچیده زندگی است . یک زمینه و چیزهای حرفه این کار را گرفتی . تا کار کنی . اما زمینه کاری نساختی برای اینکه کار کنم .نیاز به حوصله بود . باید در تنگنا بیشتری قرار می گرفتم . هرچقدر در تنگنا قرار گرفتم . هیچ چیز تغییر نکرد . فقط دارم روی خودم احساس می کنم . باز چیزهای که گوش داده ام در دیروز دوباره روی کاغد و فکرم تاثیر گذاشته دارد .اینجا دوباره روی کاغذ دیجیتال پیاده سازی می شود . خیلی به درد نخور بودن . اینکه خاص بمانم برای من خیلی سخت و درد آور هست . باید کمی بیشتر کار می شد . اما نشد . بشود هزینه های که پرداخت نشد . قبضی که باید برای اینکار پرداخت می شد . من تمام عمر خودم را صرف هدر دادن زمان کرده ام . حالا هم نمی توانم این کار را برای تفریح انجام دهم . باید بنویسم . انجام دهم . این به این معنی هست . این صفحه بیشتر و بیشتر دارد . ادامه پیدا می کند . امید خودم را به پایان این صفحه در زندگی ام از دست می دهم . به خاطر اینکه باید صبح هم یک صفحه می نوشتم شروع به نوشتن کردم . خیلی زود و بی تاثیر از روی عادت به نوشتن این صفحات و پر کردن همه چیز از جمله عمر و زندگی و راه های که باید طی می شد . شروع به انجام دادن می کنی . اینبار بی رحمانه ترین حالت را دارم . انجام می دهم . دارم این صفحه را پر می کنم . صفحه که پر شود. ۲ صفحه دیگر باقی می ماند . این یعنی اگر زود تمام نشود . من خسته تر از قبل خواهم بود . خسته بودن همه چیز هست و بس دلیل اینکه امروز اینقدر خسته هستی . به خاطر این هست . شروع به فکر کردن کرده ای نه نوشتن تصمیم گرفتن به اینکه اینجا چه چیزی در حال انجام هست . باز خط دیگر باید پر شود . از خط های سخت زندگی برو که باید پر شوی . باز  خط جدید تر به خاطر همین است . اقدام پشت . اقدام قدم پشت . قدم شاید این صفحه ها برای من بی معنی هستند . دلیل بودن باید و چقدر راحت شروع کردم صفحه های اضافه را خاموش کنی . خودت را در گوشه ای گیر بی اندازی . تو به من ۳ صفحه بدهکاری این بزرگترین بدهی من به این روز هست . بدهی من را به روز بعد موکول کن . من هیچ صفحه ای ندارم که پرداخت کنم . این بدهی دارد . پشت من را خم می کند . هر روز در زندگی ۳ صفحه بدهکاری نوشتاری دارم شاید یک سال حدود ۹۰۰ صفحه حدود ۹۰۰ صفحه متن که باید هر سال در اینترنت یا جای نوشته می شد . اما نوشته نشد . خیلی می شود . این نوشتار به چه درد کسی می خورد . از جمله خود من روی من چه اثری می توانست داشته باشد . برای این نیاز بود . تمرکز از من گرفته شود . برای این بدهی ۳ صفحه ای حالا چه کار کنم . یک اتفاق بزرگ در زندگی من به صفحه بعد منتقل شدیم . جانمی جان . این خوشحالی بزرگی هست . من به خاطر این خیلی سعی کردم . بارها پاک می کنم . این تمرکزم را از دست می دهد . باید اینجا آبرومندانه تر ضاهر شوم . من حوصله ندارم . دائم در حال شکایت کردن از دست این نوع نوشتن هستم . نوشتن که هیچ کاری به غیر از اینکه توسط شخص دیگر خوانده شود . نمی تواند انجام دهد . به دست من نوشته می شود . دوباره کاری خواهد شد . ذهنیت اشتباه من می تواند . یک آدم را پر توقع کند . این نوشتن می تواند راه بهتری برای خالی کردن خشم و هیجانات و دیگر انرژی های برخواسته یک آدم داشته باشد . هیچ تاثیری نمی گذاری بر این دنیا فقط کمی می خواهی . در این ناحیه کمی ورزش نوشتاری انجام بدهی . چیزی که دنیا را تغییر داد تایپ کردن . نوشته ها کلمات این چیز مهمی هست . قبلا فکر می کردی .این نوشته ها دزدیده شده اند . حالا فکر می کنی . این نوشته ها به درد روغن کاری ذهن زنگ زده خودت می خوردند . وقتی که گفته شوند . آماده باید تغییر ... جمله اشتباه باید تغییر کنی . این تغییر در چه زمینه باشی . این به اندازه کار بر روی یک قطعه چوبی یا فولادی باید تغییر کنی . تا این حد گوش ها به مغز نزدیک هستند . باید یاد بگیریم . به چیزهای دیگر گوش بدهم و کارهایم را انجام بدهم . اینجا در حال یادگرفتن کارهای تازه هستم . این تمرکزم را بیشتر می کند . من تا این حد تمرکز نیاز ندارم . دوست ندارم در کارم عمیق شوم . احتمال دارد . خلاقیتم بیشتر شود . و ... بزرگترین مشکل هست .اینجا وجود دارد . زمان هست . که صرف نوشتن می شود . هنوز نیمه راه هستم . باید این مشکل بزرگ را حل کنم .این همه چیز را تغییر داده . زمان مسئله زمان این که زمانی برای انجام دادن نوشتن ندارم . فوق العاده مشکل بزرگی هست . من باید راه حل برای این مسئله داشته باشم . همه کار دارم . انجام می دهم . به غیر از موضوع اصلی چرا و چطوری توانستم . این مشکل بزرگ را برای خودم درست کنم . بدون اینکه از کسی کمکی بگیریم . این حواس پرتی را برای خودم درست کرده ام . واقعا نیاز به سالهای بیشتری برای زندگی دارم . می خواهم از دست این مشکلات خودم را رها کنم . این ناامیدی بزرگ را برای من درست کرده است . این آلارم بزرگ این صدای ناقوص هست . این کارش از زنگ بزرگ یا زنگ خطر گذشته است . این آژیر قرمز هست . یک مشت وقت ندارم . این باید وقت را برای خودم می ساختم . باید فرصت را ایجاد می کردم . چه چیزی باعث این حواس پرتی بزرگ شده است . بارها و بارها این مشکل هر روز تکرار شده است . این نیاز به این حواس پرتی از موضوع اصلی هست . چندین صفحه از خودم باید به چه چیزی دسترسی نداشتم . من باید خودم را به خودم دسترسی پیدا می کردم . باز حذف شد . نمی توانم هم گوش بدهم . هم تایپ کنم . دارم یک کار بی ارزش می نویسم . واقعا باید  تمرین کنم . تمرین کنم . واقعا بی ارزش هست . نه درست نیست . به خاطر چه موضوعی تمرکزم خراب شد . واقعا صداش گوش خراش هست . نمی شه . به این گوش داد واقعا چقدر صدا می تواند . در روحیه من تاثیر بگذارد . به خودم می گم . ای کاش هیچ چیز برای گفتن وجود ندارد . این بازی هست . شروع کرده ای . بازی را تمام کن . دیگر ننویس . دیگر ادامه نده . حتی نمی توانی تایپ کنی . حتی نمی توانی انجامش بدهی . این دائم در ذهن من تکرار می شود . به خاطر عدم توانایی حتی می توانی . آدم ها را بکشی . از فقر همه فساد ها صورت می گیرید . شرایط از عدم توانایی و توانایی توسط من که نمی توانست صورت بپذیرد . این همه ساعت آموزش بی تاثیر بود . حالا باید تبدیل به یک شخصیت شوی . حوصله ای برای انجام دادن شغل خودم نداشته باشم . این کار به خاطر من بود. به خاطر اینکه دوست ندارم . این کار به درد من نمی خورد. واقعا از این کار متنفر هستم . من دوست ندارم . تایپ کنم و بنویسم . این راه جدیدی هست . برای نوشتن . موقع مدرسه باید به جای قلم و خودکار یک ماشین تایپ جلوی من قرار داده می شد . حالا نمی توانم . با یکسری دکمه کنار بیام . این ماشین تایپ دیجیتال سخت افزاری دارد . این سخت افزار آن را نمی توانم تولید کنم . نمی توانم تعمیرش کنم . این ماشین تایپ دیجیتال کارهای دیگر و جذاب دیگری هم انجام می دهد . نمودار های قیمت را هم نشان می دهد . صفحه های وب و تمام بازی های نینتندو و سگا را اجرا می کند .این ماشین تایپ سی پی یو خیلی قدیمی دارد . اجازه نمی دهد . جی دی کی و نرم افزار اندروید به راحتی در آن اجرا شود . پس ماشین تایپ به درد نخوری هست . اگر سی پی یو هفت داشتم . زندگی بهتری داشتم . این ماشین تایپ زندگی من را تغییر داده است . یخ زدگی شانه برای من آورده است . گردن درد برای من به ارمغان آورده است . از بس به طور بت وار به آن خیره نگاه کرده ام . به خاطر اینکه به آن چشم می دوزم . مجبور هستم . ورزش کنم . اگر ورزش نکنم . چیزی از بدنم باقی نمی ماند. زندگی نیست . که این ماشین تایپ لعنتی همان کامپیوتر واقعا قسمت های قابل تنظیم ندارد . این ماشین تایپ می توانست لغت های کرانچی در اینترنت تایپ کند . اما بعد از مدتی مزه این کارها از بین رفت من ماندم و این وضعیت عجیب دیگر لغت های کرانچی نزد . این همه چیزی بود. برای من ماندم . من و یک ماشین تایپ بی معنی . بعد از یک مدتی تمام قطعات آن به دلار شد . درآمدی که نداشتم از ماشین تایپ به  خاطر این ... به خاطر چی ؟‌انتخاب های بهتری وجود داشت . این کار را بدجور انجام دهم . بی معنی ترین حالت بود. به خاطر دکمه دلیت ... ماشین تایپ از رقم افتاد . حوصله ای نداشت . باید چه دستوری به این لعنتی بدهی . هر کاری می کند . به آن دستور داده باشی . به طور کامل از زمینه نوشتن خارج شد . واقعا شخصی سازی به صورت بدی صورت گرفت . این هم یک مشت حرف که این صفحه ۲ غیر قابل پر شدن شده هست . واقعا تا به حال ۲ صفحه این باور نکردنی هست. این ابتکار عمل را از من گرفته واقعا ناامیدی هست . من نمی توانم بیشتر از این ادامه دهم . به اندازه کافی سخت شده است . حالا دارم می فهم م که چرا این کار نمی شه . امیدوار بود . انجامش داد . چون واقعا طاقت فرسا است . حوصله سر بر به تمام معنی هست . این به شکل بی معنی هست . هر چقدر می نویسی این جمله ها درهم فرو رفته تر می شود . این واقعا سخت شده است. قبلا خیلی راحت به جلو می رفتم . واژه ای ندارم .برای پیشبرد اهداف یعنی دیگر باید دست از ادامه دادن بر دارم . این کار تقریبا داره به مرحله این می رسد . فقط می شه دست از ادامه دادن آن بر داشت . باید از ادامه آن دست بر داشت . به خاطر چی ادامه می دهی . به خاطر اینکه شاید یک اندازه و اینکه فقط خوش حال باشی بعد از آن یک شکنجه از زندگی ام تمام شده است . بیشتر از این ادامه دادن امکان ندارد . تمام جمله بعدی از این جنس خواهد بود . سعی نکنید . بقیه مطالب را بخوانید . واقعا ناامید کننده است . فکر کردی بعد از ۲ صفحه تایپ کردن آن هم بدون هیچ مطالعه ای چه حالی خواهم داشت روز سوم سخت ترین حالت برای من شکل گرفت . باید این زمینه زندگی به سخت ترین حال بوده است . برای من نیست . برای همه است . اگر همه می توانستند . این امکانات را داشته باشند . حال بهتری می داشتند . حتی فکرش را نمی توانی کنی . همه این زمینه را داشته باشند . این آموزش را داشته باشند . برای خودم این تکنیک ها به درد نمی خورد . چون من بلد هستم . با مشت به یک سری افکار ضد نشکن مشت بزنم . فکر کردی نتیجه تلاش برای اینکه زندگی را تغییر دهید . چه بوده این بوده . من قوی تر از تو هستم . نمی توانی هیچ تغییر در این زندگی و ایجاد عادت جدید داشته باشی . ضمیر ناخودآگاه من خیلی قوی تر از آن چیزی هست . به نظر می رسد . من روی اتوماتیک دارم . زندگی می کنم . دارم بدون فکر کارهایم را انجام میدهم . شما نمی توانی چیز جدید وارد زندگی کنی . زندگی و سرنوشت شما از قبل مشخص شده است . چیزی مثل یادگرفتن یک زبان برنامه نویسی را حتی اگرآموزش آن را ببینی برای شما ندارد . شما یک انسان هستی . در این زندگی گیر افتاده ای . این زندگی هست . برای شما هیچ راه فراری باقی نگذاشته است . حتی اگر همه امکانات را داشته باشی . حتی انگیزه این را نداری برای خود و دیگران انرژی ببخشی ؟‌ فکر کرده ای انگار داری . هزینه می کنی . من کاری به کار دیگران ندارم . اگر من موفق بشوم . ۳ صفحه تایپ کنم . یا بعد از اینکه صدای گوش خراش را گوش بدهم . بعد زنده بمانم . شما هم می توانی . این کار را انجام دهی . این واقعا نیاز دارد به تمرین کردن . تمرین کردن . تمرین کردن . ریاضیات خوبی نداشتم . اگر داشتم سرنوشت بهتری داشتم . اینقدر ریاضیات را برای خودتان سخت نکنید . این به خاطر این هست . شکنجه ای مثل مدرسه و دانشگاه وجود داشت . مدرسه و دانشگاه هیچ چیز خاصی به من نشان ندادند . فقط وسیله را فراهم کردند . برای اینکه شروع به این کنم . دیگر ادامه ندهم . این نقطه نقطه ای هست . دیگر هیچ روزنه ای برای کار کردن وجود ندارد . کرانچی شدن کلمات به خاطر وجود اینترنت به خاطر دکمه انتشار دیگر صورت نمی گیرید . صفحه را کامل باز کن . این نوار باریک ورد دیگر چیست ؟‌نگاه کن این همه کلمه واقعا اعتراف می کنم . این حالت وقتی باز می شود . صفحه را خیلی خیلی سخت پر می کنم . دوست ندارم . چقدر از صفحه برای تایپ کردن باقی مانده است . وقتی یاد بگیریم . چطوری وقت صرف کنم . از این نوشتن روزی به پایان خواهد رسید . من می توانم از همیشه بهتر تایپ کنم . می خواهم یک درس بزرگ بهت بدهم . هرچی که بلد نیستی توان انجام دادن آن را نخواهی نداشت . تحمل نمی کنی . به خاطر خودم این چیزها را یاد بگیر. دکمه انتشار به خاطر من واقعا ۱۸۰ پست خنده دار داشتم . بعد از ۶ سال که فکر می کردم البته فقط در یک سایت . یک سایت دیگر به اسم میزکار داشتی واقعا تنها چیزی که نداری صفحه یا میزی به اسم . میز کار نداشتن . این که من می خواهم خودم را نبینم . این هست . میز کاری ندارم . میز کار دسک تاپ نداشتن . این به معنی این هست . من وقت ندارم . برای کار کردن . این که سفره را اینجا دارم . کار می کنم . این به معنی این هست . همه چیز در حال خراب شدن هست . باید بنویسم . سالهای از اولین روز کاری ام گذشته هنوز باید مثل مبتدی ها کار کنم . باید مثل کسی که روز اولش هست . این دوست داشتن امضا کردن صفحه به خاطر این چه معنی میدهد . من دوست ندارم کار کنم . باید زمینه کاری خودم را پیدا کنم . این شورش را درآورده ای به خاطر من باید آپدیت ش کنی . باید بیشتر و بیشترش کنی . باید تغییرش بدهی . باید تغییرش بدهی باید نگاه کنی واقعا دیوانه ترین حالت قرار بدهی . به چه حالتی باید باشد . همه چیزی که می توانی . ببینی .این چیزی نیاز داری و این به چه روزی و چه تغییری نیاز داری ؟‌به هیچ چیزی تغییر نداری. فقط یکم نیاز داری . مثل مته بنویسی .باید مثل مته باید سوراخ کنی . باید خورد کنی . باید چیزی که نیاز داری بدست بیاوری .این وضعیت به خاطر داشته باشی. وقتی نیاز داشته باشی . اینکار را انجام میدهی . به خاطر یک تغییر بزرگ باشد . نه فقط یک کار ساده است . بعد از این چند مدت برای همیشه دیگر این کار را می بوسم و می گذارم کنار باید یاد بگیریم . این دیگر ... این همه حرف اضافه واقعا عاشق این هستم. چیز با ارزشی ننویسم . واقعا دوست دارم . کارم خسته کننده باشد . تا کسی نتواند آن را بخواند . از جلمه خودم دارم . از خستگی همه اش در و زیرا و چونکه و چی چه حالی و چه روزی احتمالا حالی هست . یک مشت ستاره روی سرت درحال چرخیدن هست. اینقدر نوشتم . هوشیاری ام را از دست دادم نیاز دارم استراحت کنم . این سبک نوشتن چیز خاصی نمی رسد . باید مقدار زیادی این کار را انجام داده باشی . بعضی از لحظات مسخ می شوید . این فشار برای من سابقه نداشته است . من عادت به این نوع نوشتن ندارم . دست از سرم بردار برو روی سر یکی دیگر بنشین . اینطوری نمی شود . نفس کشید . این فشار کاری فشار بیشترین و سخت ترین فشار کاری هست . در هر کاری وجود دارد . باید دائم از فکرت استفاده کنی . یک کاری انجام بدهی . بعضی موقع ها چیزی داری ؟‌یا بیشتر مواقع چیز به درد بخوری ظاهر نمی شود . نیاز داری با حرفه ای که در آن کار می کنی . سنخیت . این دیگر چه واژه ای هست . چیز عجیبی بود . بیخیالش سنخ یت . نوع کاریت خیلی بهتری هست . مور مورم شد . چیزی بود . که اصلا استفاده نمی کنم . یک صفحه کاری یک صفحه که درحال پر شدن هست . خوب سوال بزرگ این بود . بعد از پایان پذیرفتن کل تمرین های یک مقطع تحصیلی بعدش چی می شود ؟‌به عنوان کسی که با درس و مدرسه استعمار شده است . یک روزگاری دانش آموز خوبی برای پایتون بود . متاسفانه چیز زیادی یادنگرفت . این است . هرگز از تکرار مقطع تحصیلی و از این بترسید. بعد از پایان همان کاری را که با مقطع و رشته تحصیلی قبلی کرده اید . با این شاهکار انجام بدهید . بترسید از روزی که این کار را با کارهای معمولی اشتباه بگیرید ، آن را شخصی سازی و تباه کنید . وقتی موفق می شوی . چیزی را تباه و دوری کنی . از کرانچی شدن . آن فاصله گرفته ای عادی سازی صورت بگیرید . همه چیز نرمال شود . زندگی به حال روز بدی در می آید . دیگر هیچ چیز هیجان انگیز نباشد . دکمه انتشار به صورت یک چیز عادی قرار می گیرید . همه چیز عادی می شود . طراحی ها به درد نخور می شود . نقاشی عادی می شود . زندگی به حالت این در می آید من می خواستم این کار را برای اینکه بفهمم من در این کار هم چیزی را پیدا نکرده ام . این آخر کابوس هست . کابوس شروع شده است . همه چیز به حالت عادی در آمده است . دوباره می خواهی . مثل قبل زندگی کنی . زندگی به حال روز گذشته در می آید . همه چیز تکراری می شود . اگر یاد می گرفتی . خوب تمرین کنی . این زندگی اینطوری نبود . دائم در حال رشد کردن نیستی . باور نکردنی است . تمام شد ۳ صفحه ... من مجبور بودم . صفحه ورد لعنتی را نگاه کنم . لعنت به ورد . لعنت به کار کردن . لعنت به نوشتن . لعنت به کار کردن . لعنت به این زمان که صرف این شد . لعنت به نوشتن . لعنت به من این زمان را صرف نوشتن کردم . من باید این زمان را صرف کد نویسی می کردم . خودم را نمی بخشم این ۳ صفحه از جنس دروغ و راه فرار بود . برای کد نویسی نکردن . آن هم از نوع پایتون و تمرینات آنلاین که باید انجام می شد . اما نشد . من تایپ کردن را برای کد نویسی . کردن یاد گرفتم . نه اینکه در یک صفحه وب لاگ پر از حرفهای مفت داشته باشم . این کار را نمی خواستم . نمی خواستم . یک آدم حراف باشم . با امید اینکه کسانی . که وبلاگ را با عشق انجام می دهند . بر نخورد . سراسر این صفحه ها و جمله ها پر بود از تنفر من برای نوشتن و این کار را من مدت ها دیگر دوست ندارم انجام بدهم  ...

باز تکرار می کنم . قصد توهین به هیچ شغلی و هیچ کاری را نداشتم . این صفحه فقط یک تسویه حساب شخصی با خودم و خودم هست . به هیچ کسی . و هیچ شغلی و هیچ کاری کاری ندارد . تا این تسویه حساب شخصی انجام نشود . شروع به کار به درد بخوری نشده است . این صفحه را طوری در نظر بگیرید . اگر ترس ها و ادیت های پشت سرهم به خاطر در نظر گرفتن عواقب و مسئولیت های و... ملاحظات می توانست سانسور شود . چیزهای نوشته شود . که هیچ ربطی به قضیه و تسویه حساب شخصی من نداشته باشد . چیزی نبود . به غیر از یک مشت دروغ ...

  ادامه مطلب ...