Fighting with photos_Traction (orthopedics)

Fighting with photos

در گیری با عکس 

.

بروید قسمت وبلاگ من ... در بلاگ اسکای یک عکس برای خودتان تعریف کنید .... 

Go to my blog section... Define a photo for yourself in Blog Sky....

خیلی تلاش کردم که عکس وبلاگ را در لیست عوض کنم اما موفق نشدم .... به طور عجیبی عکس قبلی را برای من نشان می دهد ... خوب یک عکس مگا من همراه با سگش بود ... خوب یک جورهای کودکانه بود ... خوب یک روز من و تیچر زبان نشسته بودیم ... خوب شروع کرد به سرمشق گرفتن ... کلی عدد شانس برام نوشت ... 

P p-P p P p

G g-G g Gg

E e- E e

C c - C c

P p - P p

K k - K k

L l - L l - L l 

F f - F  f

H h - H h 

J j - J j 

40 - 40 

20 - 20 

30 - 30 

40 - 40 

50 - 50

60 - 60

نکته صفحه 60-60 یک نقاشی لاکپشت تیچر هم هست 

70- 70

80 -80

90- 90

100- ^100

1 1 1

2 2

3 3 

4 4 4 4 

T

O

ب آ ب آ 

خوب شاگرد خوبی نبودم ... مشق هام را ننوشتم ... اما ... هنوز نتوانستم رمز اعداد تیچر را کشف کنم 

فقط بدیش این بود ... که مشق ها سفید با خودکار خط زد ... یعنی من هنوز مشق ننوشتم روی هر برگ را خط زد و گفت مشق هایت را خوب نوشتی چیزی ننوشته بودم اما یک خودکار قرمز که صفحه هام را خط زده حس خوبی ندارم دارم توی این برگه ها یادداشت هام را می نویسم ... بدون اینکه مشق ها را و سر برگ ها بنویسم ... شاید به خاطر این هست که مشق هام را تکمیل نمی کنم که زبان یاد بگیریم ... 

چی فکر کردید ... الان تبدیل به مگا من می شوم و همه را قورت می دهم و هیچ چیز برای شما ندارم با این شانه خسته از این کارها همه تلاش هایم را می کنم ... خودم نتیجه بگیریم اینجا وقت کمتری هدر بدهم ... کتاب بخوانید ... 

کتاب 12 ستون موفقیت جیم ران را بخوانید ... یک قسمت داشت می گفت : کتاب بخوانید ... اون یکی که آدم معمولی بود می گفت : کتابها گران قیمت هستند ... خوب از قسمت الکترونیکی بخوانید ... هزینه کمتری دارد ... فکر کنید ... این همه می گویند از صفحات الکترونیکی استفاده نکنید ... حالت شب را من روشن می کنم و نور را کم می کنم فیلتر های نور آبی را روشن می کنم ... دیروز چشمم قرمز بود .. به خاطر اینکه من کد نویسی و تایپ می کنم چشمم به یک نقطه را نگاه می کند ... 

خوب آخرش بیخیال پول و این چیزهای 12 ستون موفقیت شده بودم ... که آخرش گفت : از قدیم ها تا به حال کتاب روشی بوده که دیگران علم تجربه می کردند .. .حتمن ویدیوی گوشی و تفاوت کتاب که به اسم چین هست را ببنید ... که آخر کسی که گوشی دست می گیرد و آخر کسی کتاب دستش را می گیرد ... کسی کتاب دستش می گیرد ... ثروتمند می شود ... کسی که گوشی می گیرد دستش آخر خوبی نمی آورد ... 

کتاب هم نشینی با نویسنده هستند ... خوب اون شخص عادی به اسم مایکل : عقیده داشت هر کسی که اسم خود را نویسنده می گذارد با این کار پول در می آورد ... چه فرقی به حال من نمی کند ... آدم نگهبان که آخر کتاب شخصیت او را درک می کند ....

خودش نویسنده چند کتاب بوده .... آخر کتاب برای شما بی معنی شد .... 

12 ستون موفقیت - جیم ران و کریس وایندر