تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

دید من نسبت به هدف My view of the goal

درد سر همیشگی که باید فکر خودم را جمع کنم و یک چیزی بنویسم ... در حالی که کارهای مهمی دارم و همیشه این کارها را انجام نمی دهم و از سطل زباله و جستجوی کامپیوتر رو دس خوردم در حالی که جستجو می کردم نفهمیدم ... ماجرا از این قرار بود ... جستجو کردم بعد فایل را برش زدم بعد داخل همان جای که جستجو می کردم یک پوشه درست کردم بعد دوباره جستجو کردم دوباره فایل ها خارج از آن پوشه انگار اونجا هستند پس من ... دلیت کردم رفت توی سطل زباله از سطل زباله حذف کردم بعد رفت که رفت بعد فهمیدم پوشه درست کردن داخل جایی که جستجو می کنی آدم را فریب می دهد ... 

یک مسائلی خصوصی هست ... مشکلاتی وجود دارد که حل نشدنی به نظر می رسند ... اعصابی که خورد می شود ... کاری که نیاز داری .... صبح که کار می کنی ... انتظار نداری یک چیزی از دست فرار کرده باشد .... 

اما متاسفانه ... یک اطلاعات مهمی از دست من فرار کرده و من به آن بی توجه بودم و مشکل همیشگی درست نکردن نظم کاری و ساعت مشخص و .... دوباره نمی توانم درست بشینم روحیه کاری ندارم ... چیزی قرار دهم در حالی که کتابی را در دست گرفته ام فقط می دانم در کتاب ثروتمند ترین مرد بابل یکی پیرهن قرمز به تن داشت یک چیزی را گفت .... اما از آن قسمت به بعد من دوباره رفتم سراغ تفریحات همیشگی و اینکه چرا این ساعت بیدار شدم ... چرا وجدان کاری ندارم و این قضیه کار در اینجا برای من اصلن حیاتی نیست .. کار من جای دیگری هست ... خیلی بیخیال هستم ... این یک مشکل بزرگ بود که درست شده بود و مشکل بزرگتری که به خاطر همین بیخیالی به وجود آمده چرا برای راه حل مشکلات و به مشکل بی اعتنا هستم ... چطوری موفق شدم این تاخیر در کارها را نهادینه کنم ... 

 

ادامه مطلب ...