تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

Work guard گارد کار

خیلی سقوط کرده ای . وقتی اینطوری پایین میآد . بعد از اینطوری پایین آمدن هیچ شانسی نداری . دوباره . یعنی هیچ راهی نداری . چه کاری انجام دادی دیگر مثل قبل نمی شود . بعد از این وقتی می خواهی . حوصله ای هم نداری . یعنی وقتی اینطوری شد . دیگر هیچ شانسی نداری. 2 شماره خواندی . 2 تاش اشتباه هست . یعنی وقتی یک زمانی . همیشه پشت گوش می اندازید . اینجا جای گیر افتادن آدم های هست . یک کاری را 3 سال پیش انجام باید می دادند . اینجا باید بروی . سراغ دیگران از دیگران باید قرض بگیری . اما اگر کسی نباشد . قرض بدهد . یعنی اینجوری چطوری می خواهی . به خودت بیایی . یعنی نمی دانم . کجا کی می خواهی . این را جبران کنی . وقتی من بلد نیستم . انجام بدهم . یعنی کسی به جای من کارم را انجام می دهد . کسی به جای من این زندگی به سر منزل هدف برود . من کارم را اینطوری رها کرده ام . یعنی وقتی کارم را رها می کردم . باید یک طوری از این چیزها فاصله می گرفتم . یعنی شما باید زاویه را از دست داده ام . وقتی می خواستم . کار خودم رها کنم . ساعت را از دست داده ام .تا اینجا تخمین 6 دقیقه نه 7 دقیقه باید اینطوری باید کارها را جلو بی اندازی . من را گیر بی اندازی . هیچ راه فراری را ندارم . یعنی وقتی می خواستم . انجام ندادم . این چه وضع جمله بندی هست . درست جمله را از هم تشخیص بده . ارزش خاصی هم ندارد . یعنی فقط باید کار کنی . یک نفر پیدا می شود . به جای شما کارها راحت و تند انجام می دهد . تند و تند می نویسد . می رود . پی پله بعدی . شما فقط اینجا مشغول گیر کردن . بین چرخ و دنده های ایراد گیری هستی . وقتی می خواستی ؟ انجام نداده ای . حالا دیگر هیچ شانسی نداری . وقتی می خواستی . حالا باید یک راه باید وقتی نمی خواهی . دیگر انجامش نده . به خودت بیا اینطوری می شود . کاری را انجام بدهی . یعنی زاویه زانو ها را با جمله اسکات دمبل چند بار جستجو کنی . باید زاویه ها را جستجو کنی . به این فکر می کنی . بلاخره من هم شانس خواهم آورد . یک جایی فکرش را نمی کنم . بهترین جملاتم را خواهم نوشت . یا یک طوری یک کاری را پیدا خواهم کرد. طوری انجامش می دهم . مبلغ خاصی پول برای آن می گیریم . یک چیزی می خواستی . اما نتوانستی . یعنی فکر نکن . فقط بنویس . همین یعنی فکر می کنم . باید دیشب یا وقتی می خواستی . باید بیشتر می خواندی . اما الان این سرو صداها را برای خودت عادی کرده ای . یعنی . من باید چه کاری انجام می دادم . یعنی می خواستم .اما توان انجام کار را ندارم . یعنی باید . یک جمله را خیلی . خیلی تکرار شده است . یک مفهوم . دوباره کاری انجام داده ای . وقتی می خواستی . اما انجام ندادی . وقتی چند سال برای یک چیزی کارهای را عقب می اندازید . مدام . به این کارها برخورد می کنید . سطح موانع یا محلی راحت و ساده باید عبور می کرده ای . خیلی پر شده است . از موانع باید خیلی باید حواستان را جمع کنید . یعنی . اینطوری می خواهم . خودم را به خودم ثابت کنم . یعنی نمی توانم . بس هست . دیگر تقریبی یک کار می شود . 

  ادامه مطلب ...