تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

آینه کارها mirror work

همه چیز یک جوری ترسناک به نظر می رسد من از عهده این همه شکارچی بر نمیام و این صدای مزخرف از این بدتر نمی شود ... در مقابل این دائم می خواهد به این وضعیت پایان بده تو عرضه این کار را نداری این زمینه کاری حرفه ای ها و بهتر هاست و این عهده این کار به خاطر اینکه امکانات بر نمیایی وقت خودت را داری تلف می کنی به این می گویند وقت تلف کردن و این شروع و این نشان دهند ... واقعن هدفی ندارم از اینکه چیزی بنویسم ... شخم زدن پایه حرکات و اینکه زیاد به چیزی شک کنی بلاخره موفق می شوی ... که خودت را از شر تمرین کردن بیرون کنی همه با هم هماهنگ بودن تو با بقیه هماهنگ نبودی تا اینکه این گروه تو یک خارجی بودی به خاطر اینکه خارجی بودی روحیه تو را خراب کردند تو باید روحیه بقیه را خراب کنی ... روحیه کی چه گروی چه نبردی چه کشکی هیچ نبردی در کار نیست ... حتی حوصله ندارم فکر کنم به همه چیز چنگ می اندازی داری ... چنگ می اندازی که اینکه خودت را از افتادن در لبه پرتگاه نجات بدهی ؟ یک عمر آویزان گوشه لبه پرتگاه هستی ؟ اما هنوز نی افتاده ای پایین چرا پرت نشدی ؟ به خاطر این هست که دیگران تو را حفظ کرده اند چقدر غیر مستقل بودی  ؟ نمی خواهی خودت را پرت کنی پایین ؟ البته خودت را رها کرده ای حالا که دیگر هیچ چیز نیست .... جای گوشی ؟ و شبکه های اجتماعی وجود نداشت ... خیلی راحتر می رفتی تمرین و حواست پرت می شد ... از تمرین کردن ... می خواستی کار کنی ؟ پس دیگر اینقدر به فکر و حال عجیب و غریب رفتار کردن های امروز از نظر قبل و این زندگی خیلی تغییرات عجیبی کرد ... اینترنت برای کارهای ضروری تر بود .. مطمئن هستی به خاطر اینکه قبلن با این تکنولوژی آشنا نبودی الان این مشکلات را داری اگر زودتر با این تکنولوژی آشنا می شدی ؟ چرا این حد بد عمل کردی ؟ این یک ذهنیت بد هست به خاطر چی .... به خاطر هیچ چیز به خاطر اینکه باید الان کارت را تمام کنی ؟ خوب دائم دارد می گوید به من بگو من را باور داری ... نه من من باور ندارم ... که از عهده اش بر میای هدفم کسی نیست ... صدای ذهن خودم شاید باشد ... اما یک صدای ضبط شده است ... دائم دارد این را تکرار می کند ... 

آره باور دارم یا باور ندارم چه فرقی می کند ... همه مسئله همین هست ... اگر باور داشتی الان داشتی چکار می کردی ؟ زیاد از این سوالات خوشم نمیاد دوست ندارم حتی این معنی را تایپ کنم ... نحوه کار خودت را تغییر بده حتی نمی توانی به گرد بقیه برسی ؟ شوخی می کنی توان کار کردن را نداری ؟ نمی توانی از عهده اش بر نمیایی و این معنی این چیزی هست که به آن می اندیشی به خودت فکر نکن به خودت فکر نکن ... چطوری به خودم فکر نکنم ... چطوری من نمی توانم این کار را انجام بدهم به چه علتی باید اینجا باشم ... بیخیال باشم ... باید بیخیال باشم ... این بیخیال بودن و این معنی و این اعدادی که داری می بینی دائم داری ساعت را چک می کنی .... خوب باید بروم این فال یا این عدد فرشته را در گوگل جستجو کنم ... بیخیال باش... به خاطر این قضیه از دیگران سر کوفت ... سر کوفت چیه ؟ مسخره می شوی ... بیخیال به خاطر چه چیزی بوده به خاطر اینکه باید دنبال پول باشی ... اگر کاپشن بقیه را می خواندم ... الان دقیقه خدامیلیون درآمد داشتم ... ؟ از بس این معنی را می خوانی ؟ مواجه می شوی ؟ توی کاپشن کسی هیچ چیز قایم نشده ... اگر کاپشن من را بخوانید ... به خاطر این که می توانی به خاطر اینکه از فراوانی سخن نگفته ای ... اسکورچ نگاهی به نعمت ها کرد ... از فرشته پرسید ؟ این ها چیستند ؟ این ها آرزوهای مردم هستند ... خوب یک سری نقاشی بود ... دیگر دیالوگ انیمیشن های کارتونی بود ... 

آرزوهای تو کجا هستند ؟ خوب این جا توی ذهنم هست ... به خاطر این هست .. این ذهن لعنتی .. این فکر لعنتی این آرامش لعنتی این دارایی لعنتی این آرامش و این طرز فکر و این آرامشت داره اذیتم می کند ... 

آرامش نداشته باش ... فرکانست را بالا ببر خودت را به در و دیوار بکوب به هر چیز می خواهی ؟ چنگ بنداز نیاز دارم نجاتم بدهی ؟ خوب نگاهت کن ؟ این چیزهای که می خواهی ؟ که خودت را از آن نجات دهی ؟ نعمت های الهی هست ؟ پس چرا شکر گزار نیستی . ... 

تو درک نمی کنی ... قلب یا قبل من شکسته ... کدام قلب ... 

قلب کاغذی .. قلب کاغذی که نمی شکند ... 

چرا چاکرا شبیه به هم هستند ... 

نگاه به خودت کن ... کسی نمی تواند به خودش نگاه کند ... مگه با آینه و این آینه من کارهای من هست ... 

  ادامه مطلب ...