تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

oh my hand آخ دستم

شرط اول این نوشته ها دلیل به عقل و محافظت از جان و بدن خود هست . این یک نوشته زیاده روی کن . یا افراطی هست . صلب مسئولیت از نوشته ها و نویسنده . مهارت یا منبع خاصی استفاده نشده . یک نوشته یک نفره هست . نیاز به ویرایش چند نفر و نظرات دیگران دارد . برای بخش های که باید ملایم تر و نرم تر باشند .

غیر ممکن هست. دوباره می خواهم . امتحان کنم . به چه علت دستم . درد می کرد. امکان دارد . که. به خاطر هیچ علتی باشد . یک حالت روانی باشد . به . همین علت . می خواهی . چند بار شانس. خودت را امتحان کنی . هیچ چیز به معنی این نیست . درست فکر می کنی . هیچ نشانه ای نیست . این عقیده درست . باشد . پس خبر از غرور از این روش . آره . حقیقت دارد . یک روش مغرورانه . پر از اشتباه هست . داری . ادامه اش می دهی . این غرور . بی کفایت . فقط می گوید . هر کس چیزی گفت . اشتباه می گوید . شما درست . فکر می کنید . وقتی . حرف کسی را قبول می کنید . مهر تایید . به آن می زنید . دچار ضعف می شوید . از طرفی هم . کار اشتباه . اشتباه هست . هر کاری کنی . دودش اول توی چشم خودت می رود . من نمی گویم . درست فکر می کنم . درست همیشه درست هست . پس هر کسی درست تر و بهتر از من کار می کند . فکر می کند . برنده بودن و حق با او هست . باید کسی را دنبال کنید . بیشتر دانش دارد . بیشتر تلاش و مطالعه دارد . نه اینکه من یا کس دیگر را که صدای بلندی دارد . دنبال کنید . اشتباهات . بیشتر . کار بیشتر . اشتباهات بیشتر . به هرچیزی . چنگ می زنی. مربی های سخت گیری . نداشته ای . یعنی اینکه اجباری به تهیه این کار نداشته ای . نمی دانی . از اولش به خاطر چی شروع . شد. چطوری شد . به خاطر اینکه دیگر برای من اهمیت ندارد . ببین . احتمال دارد . یک حرف اشتباه این یا یک چرند . اساس شده باشد . یا توان کار نداشته باشی . هیچ علتی ندارد . هیچ علتی ندارد . که . کارهای ما اینطوری شده . به علت بی علتی . یا به علت ندانستن یا تخصص نداشتن . دارم . اینجوری کار می کنم . به علتی که می دانم . نباید کار کنم . نباید تخصصی داشته باشم . درحالی که می دانم . ندارم . باید نظاره گر کار دیگران باشی . به همین علت ها نمی دانم . از چه قرار هست . فقط می دانم. انرژی ندارم . دستم . از کارهای قبلی درد گرفته . این درد جدیدی هست . به خاطر این . پس از ریلکس کردن . بعضی از اوقات مهم هست . بعضی موقع ها امکان پذیر هست . بعضی از مواقع امکان ناپذیر هست . پس باید یاد بگیری . بلافاصله کار نکنی . لحظه ای تصمیم کاری را نگیری . به خاطر چی بود . اینطوری شد . به خاطر چه علتی بود . این همه می خواستی . اما توان کار کردن نداشته ای من می خواهم . اما نمی شود . که بشه . به خاطر تمام تلاش ها و کارهای که می خواهم انگار حقیقت چیز دیگری هست . نباید اینطوری باشد . نباید توان فکر کردن روی بخش های ریز را داشته باشم . الان باید خیلی ناراحت یا پشیمان باشم . نه اینکه به خودم و کارم فکر کنم . برای من اهمیت داشته باشد . بقیه چه فکری می کنند . برای من اهمیت دارد . من بی دفاع هستم . یا اینکه دارم . فکر می کنم . چطوری به کارم . یا قسمت تازه تری از آن تبدیل شوم . من هم مثل بقیه هستم . هیچ فرقی یا وجه تمایزی بین من و بقیه نیست . به همه چیز و همه کس بی تفاوت هستم . دلم برای هیچ کس نمی سوزد . به جز خودم . به جز خواسته های که می خواهم یا اینکه هرگز نمی توانم . آنها را داشته باشم . به خاطر اینکه بقیه توانایی کارهای را دارند . من هرگز به گرد آن ها نخواهم رسید . به خاطر اینکه می خواهم .وقتم را دود کنم . وقت های تلف شده . وقت های که از خستگی نمی توانم . کار کنم . به خاطر اینکه همه چیز را درهم و برهم . نتیجه ای که می شد . بهتر از گذشته داشته باشم . اما به هیچ درد من نخورده است . این خلاقیت من هست . به خاطر خودم . چیزی به ذهن من نمی رسد . برای تمام اوضاعی که دوست داری . فکر می کنی . ولی اشتباه فکر می کنی . تمام درگیری های که قبل داشته ای هنوز پا برجا هست . فقط دوباره و دوباره به این معنی . که می خواسته ای چیزی را به خودت یا اینکه از خودت دور کنی . پس به خاطر اینکه فکر می کنی . من دوباره هیچ راهی به غیر از اینکه کارم را نیمه تمام . چه نمی تمامی . حتی نمی توانم . یک هزارم یا حتی هیچ چیزی از آن را انجام دهم . هیچی یا کامل یا اینکه هیچ چیز چرا اینطوری بوده . چرا نتوانسته ام . این بخش را کامل کنم . حتی این قدر ها تلاشی که کردم . هدر رفت . همه چیز هدر شد . خودم بیهوده وقتم . بیهوده تمام چیزهای که بیهوده صرف . سرمایه ای که بیهوده . روحیه بیهوده . خود بیهوده . بطالت . اوقات تلف شده . وقت های تلف شده . این اوضاع فقط سیاه نمایی این چیزی که فکرش را نمی کردی . اما دوباره باید به خاطر کاری که هرگز و از روی سرگرمی درست کرده ای . سرمایه وقتی یا اینکه می خواهی با من شوخی کنی . من این چیزها را بلد نیستم . من روحیه کاری ندارم . نمی توانم . خودم را صرف کارم کنم . به خاطر اینکه دارم . کار درجه 3 یا درجه 5 اولویتم را انجام می دهم . اما فکری برای اولویت اولم انجام نمی دهم . پس همه چیز خیلی خام و نپخته است . همه چیز درجه 3 هم نیست . شاید درجه 10 کیفیت شاید در رتبه های پایین تری از این اوضاع باشد . به خودم . علت خودم هستم . تلاشی نمی خواهم داشته باشم . فرقی نمی کند . چاره ای جز قبول شکست ندارم . چرا باید فکر یا سرمایه ای یا دردی را به جان بخرم . به خاطر این خستگی می توانم . همه چیز را به چند سال بعد یا اینکه آرزوی فنا رفته تصور کنم . همه چیز خراب شد . من هم تنهایی خراب کاری انجام ندادم . یک خرابکاری گروهی بود . خودم را در یک تیم بازنده دیدم . شانس نیاوردم . کسی به من کمک نکرد . می توانست همه چیز الان فرق کند . به خودم یا اینکه خودم می خواهم . با هر روحیه ای کاری را انجام بدهم . یک کار حرفه ای بوده است . باید چند راه را برای خودم تصور کنم . قدرت تصور خوبی نداشتم . قدرت یا وقت هدف گذاری نداشتم . با این روحیه یا این کارها که فقط مثال خودت را به غقب برگرد . همه چیز تغییر می کند .فقط یک ماشین زمان می خواهی . با هر حالتی یا موقعیتی که تصور کرده ای ما همه چیز از دست تو خارج شده است . سرمایه یا وقت را تبدیل به چیزی بی ارزش یا صرف خوابیدن یا اینکه نجنگیدن و احترام نگذاشتن به خودت و هدفت کرده ای . نقطه نظر بخش و درصد . اکثر متوسط یا سطح پایین بوده است . چرا نبرد . یا جنگ داشته باشم . با اینکه خوب تلاش نکرده ام . هیچ تلاشی در کار نیست . به خاطر خودت . به خاطر احترامی که به خودت می گذاری . چیزهای تعیین کن . وقت صرفش کن. من باختم . روحیه خودم را . اصل همین بود . بقیه چیز ها وقتی می خواستم . کسی نبود . براش تلاش کنم . خودم که بودم . خودم آدم مهتری . از همه چیز بوده و هستم و خواهم بود . از اینجور مکالمه های با خودم نداشتم . فهمیدی که به این روز افتادی باید به خودم احترام می گذاشتم . باید بیشتر خودم را در زحمت و رنج قرار می دادم . با تمام چیزی که ساخته و پرداخته ذهنم خودم بوده . باید تمام توجه به هدف می بود . اما توجه من روی چیز های دیگری بود . باید برای خودم روحیه تصور می کردم . روحیه چی هست ؟ توان جنگی نداشتم . توان مبارزه با هدف نداشتم . از خودم هیچ چیز به خاطر نداشتم . خودم چی ؟ هدفم چی ؟ از اول هیچ چیزی در کار نبود ؟ خالی از خودم تهی بودم . خالی ترین چیز دنیا . یک ظرف پوچ بودم . خالی ترین چیزی که تصور میشه . کرد. از احساسات از ترس پر بودم . چیزی که خالی باشه . روزی پر می شود . با خواسته های دیگران با حرفهای آنها . با تمام مشکلاتم آن را پر کردم . با عقده هایم .خودم را پر کردم. هر موقع هدف برای خودم قرار می دادم . از خاطرم می رفت. الانش هم هیچ خواسته ای ندارم . من چیز زیادی نمی خواهم . بهتر بگویم . من هیچ چی ؟ نمی خواهم ؟ توانایی خواستن . ربطی به پول ندارد ؟ خواستن یک روند مستمر از تلاش برای رسیدن به چیزی هست ؟ دوستش دارم . من این ... را می خواهم . بدون تلاش خواستن نیست . باید لجاجت و یک اینجور چیزهای را بخواهید . باید بخواهی و به خاطرش کار کنی . باید تمام این قضیه را گوشه ای یادداشت کنی . من این .... را می خواهم . حالا بشین تا بدست بیاد . خود به خود یک روند رنج آور بوده . برای من این نوشتن ها بیشتر حرص و جوش خورده ام . پس بیخیال هدف و برنامه و تمرکز کردن شده ام . راه رفتن . روی اینکه باید زودتر کارت را تمام کنی . هیچ فرقی نمی کند . هیچ پولی از این نوشته های قرار نیست . هیچ کتابی نیست . هیچ خواننده ای نیست . فقط باید این طوری . کینه و خشم و نفرتی از تحول نداشتن و بی تفاوتی خودت نسبت به چیزی که الان هستی . تبدیل چیزی می خواهی داشته باشی. هیچ تخصصی در بدست آوردن ندارم . تخصص من این نیست . باید کتابهای بهتری بخوانید . نویسنده های بهتر . با دانش عملی بیشتر . این کار نباید . باعث شود . در هدفی زیاده روی کنید . مهم روند زندگی . لذت بردن از زندگی هست . باید زندگی را طوری لذت ببرید . انگار آخر روز قرار هست . روز و زندگی شما تمام شود . اگر می خواهی . ایطوری یا طوری دیگر زندگی کنی . یا اینکه کاری که می کنی . آنقدر درد و چیز های دیگر برای تو به همراه بیاورد . نتوانی به راه و زندگی که مردم . عادی دارند . به چه علت باید خودت را مجبور به کار کردن . کنی . علت تو باید چیز مهم باشد . هیچ علتی نمی توانی . برای خودت پیدا کنی . خود من هم بارها و بارها این نوشته ها را خوانده ام . اما حقیقت کار اینجاست . من بدنی ندارم . توانایی سختی های کار را داشته باشد . توان نوشتن این مطالب را داشته باشد .شاید روزی بخواهم کاری کنم . شاید باید کاری را داشته باشم . که ارزوی و سختی های آن را مدت ها کشیده ام و اینکه هنوز به آن کار تعلق خاطری ندارم . توان کار کردن ندارم . به خاطر اینکه من باید توان یخ شکنی در کار اینکه چقدر باید اینطوری صبر می کردم . مقصدی برای خودم تصور می کردم . نمی توانم . نمی شود . درد بسیار دارد .سخت کار کردن . عوارضی به همراه دارد . نمی خواهم . از این بیشتر به خودم و اینکه من چی ؟ هستم . من هیچ چیز نیستم . من باید کار کنم . اما توان کار کردن ندارم . می خواهم بدست بیارم . اما اینکه این کارها را انجام بدهم . من شاید معلولیت فکری داشته باشم . وقتی کسی دچار معلولیت جسمی می شود . اگر با این قضیه کنار بیاید می تواند . بدون اینکه مشکل فکری برای او پیش بیاید . به زندگی عادی خودش ادامه بدهد . مثال های زیادی از این قضیه هستند . شروع به فکر کردن با معلولیت جسمی کرده اند . خیلی هم موفق بوده اند . اما معلویت یا ناتوانی فکر نداشتن . هدف و فکر یک اصطلاح من در آوردی هست . کتابی که قبل با آن آشنا شده بود. در بخش رایکان یک سایت این مطلب را بیان کرده بود. معلولیت فکری مشکل این هست . باید راهی به سوی سلامت فکری یا توانایی فکری داشته باشی . عضله های داشته باشی . موقع کار کردن توان فکر یا اینکه باید در کار طوری کار کنی . نخواهی اینقدر فکر کنی . باید کارها را به موقع انجام دهی . ناشدنی های خواسته و اینکه نمی توانی با خودت . همه اش . شده است . فکر تکراری مشکل دیروز . مشکل 10 یا 100 یا اینکه مشکل چند قرن بشر . همان مشکل من و شماست . این مشکل تازه ای نیست . باید قدرت حل کردن داشته باشی . عده ای تسلیم می شوند . همین زندگی را بدون هیچ درگیری . فکری و جنگی به پایان می رسانند . تمام و همین . می خواهی . نسخه ای یک دقیقه ای برای این مشکلات داشته باشم . فکر می کردم . بعد از چند حرکت اصلاحی دردم خنثی می شود . اما نشد . بدتر هم شد . فکر می کردم . خیلی راحت دکمه ها را لمس می کنم . بدون اینکه کاری را با زحمت مجبور باشم . کتاب. جزوء یا هرچیزی که هست را می خوانم . آخر سر علاقه و عشقی در من پدید نیامد . من یک آدم متنفر از همه چیز کار بودم .جمله تنفر کتاب دارن هاردی . چرا روی مانیتور چسباندم . کار چی بود ؟ یک کتاب دیگر هم بود . راحب فیلم بعدی راکی ؟ صحبت می کرد ؟ دقیق چی می گفت : اما بعد از اینکه به قهرمانی می رسد . در بوکس رقیبش سیلوستر استالونه بود. دوباره به شرایط قبلی بر می گردد . خلاصه . بعد از اینکه کتابها را می خواندم . دوباره بر می گشتم . سر کار و مشکلات قبل پیشرفتی نمی توانستم . اعمال کنم . کمی پیشرفت دوباره شرایط قبلی این که باید این کار را تکرار و تکرار کنم . چه انگیزه ای می خواهم داشته باشم . من نمی توانم . من اینکه یک حرفه ای نیستم . می خواهید باور کنید . یا اینکه باور نکنید . به خاطر پول نمی توانم بنویسم . حتی اگر کتاب هم بنویسم . یا اینکه خودم را پیدا کنم . اینجا خنده دار. هست . همین الان هدفم را له کردم رفت پی کارش. حتی اگر به موفقیت برسم . هدف اصلی که می خواهم به خودم ثابت کنم . نگاه کن . می شه کاری کرد . اما تو باور داری . نمیشه . باور کرده ای . نمی توانی . باور کرده ای سخت . هست . حق با تو هست . جمله هنری فورد : چه فکر کنی . می توانید . یا اینکه نمی توانید . حق با شماست . هنری فورد . بی سواد بود . نه . خیلی بیشتر از تمام کتاب های که وجود دارند . می فهمید . خیلی بیشتر از بقیه می فهمید . خیلی . کارش درست بود . هنری فورد . حالا من فکر می کنم . امکان ندارد . یک نفر اینقدر کار کند . کارهاش تمام شوند . این کارها باید او را نابود کنند . پس عده ای به دلیل اینکه کار یا وقت ندارند .بلاخره یک جایی دست به اقدام عجیب به ویرانگری می کنند . دست از ادامه دادن بر می دارند . این می شود . زندگی عالی و دلخواهی که من می خواهم . خوابیدن . اینکه می دانم . من از عهده این کار بر نمیام . من ثروت عظیمی از اینکه دست از کار نکردن برداشتم . بعضی وقت ها هم برعکس عمل می کند . این قانون یک روزهای نباید بروی سر کار اما امروز از آن روزها نیست . این چیزی هست . به فکر من می رسد . من باید این کار را به خاطر اینکه می خواهم . یا اینکه به خاطر اینکه زندگی اینقدر من را خسته کرده . یا اینکه روزی به من می گفته اند : این کار امکان ندارد . یا . اینکه زندگی بیش از حدی که باید به من فشار آورد . من هم توان تحمل نداشته ام . این شده من نمی خواستم . بقیه می خواستند . بقیه خیلی از من توقع داشته اند . من یاد گرفته ام توقعی از خودم نداشته باشم . به چه علت باید کار کنم . چون دیگران توقع کار خوب از من داشته اند . من خسته تر از این هستم . که . وقتی برای خودم داشته باشم . بفهمم چه نیازهای دارم . یا اینکه چه نیازهای ندارم . باید این طور می بوده . اینطوری هست . بخور تا اینکه جونت در بیایید . تا اینطوری بوده که هست . که . هست . تلاش نکن . بشین یک جا این چیزها مال از ما بهتر ها هست . نمی توانی بهتر از این چیزی که الان هستی . به خاطر اینکه تخصص تو جوابگوی تو نیست . نمی توانی از این چیزی که هستی . عمل کنی. عملیات انجام نشده . کارهای که نمی توانی . آنها را از این چیزی که بهتر هست . انجام دهی . من به خاطر خودم نیست . نمی توانم . این کار را انجام بدهم . به خاطر محکم بودن و سخت بودن کارهای که دارم نمی توانم فکر آن را کنم . روحیه و فکر من خراب شد . می خواهم با خودم فکر کنم . به چه چیزی فکر می کردم . وقتی که من کاری برای اینکه می خواسته ام . انجام نداده ام همه چیز را خراب کرده ام . به خاطر این علت باید اینجا شاهد این باشم . نیازهای اساسی خودم را درک نمی کنم . باید طور دیگری کار کنم . همیشه . ناخواسته ها و ناملایماتی و موانعی هستند . این شده این حقیقت زندگی شما قصه زندگی خود ما را خودمان می نویسیم نه کس دیگری . می خواهی . انجامش بده می خواهی انجامش نده . هنری فورد . چه فکر کنی . چه فکر نکنی . می توانی یا اینکه نمی توانی .  حق باشماست . پس همیشه حق با شماست . می توانم نه نمی توانم .می توانم پس می توانم . این قانون باید این کار را انجام می دادم . باید هر روز این مقدار کار می کردم . باید به خودم بیشتر فکر یا احترام می گذاشتم . به خواسته ای که داشتم . باید با همه مثل سنگ رفتار می کردم . مثل یک چیز ثابت باید کارهایم را تا انتها تا آخر انجام می دادم . این چیزی که من باید این شده است . که . دلیلی نمی بینم . اینجا و چیزی که می خواهم داشته باشم . اما ندارم . به خاطر خودم که نیست به خاطر . دیگران یا خواسته های که ندارم . باید چی کار می کردم . من نمی خواهم . نمی توانم . باید راهی به هیچ چیز یا خواسته ای . پس تا زمانی که نیستی من نمی توانم این کار را انجام بدهم . باید بیشتر از گذشته خودم یا اینکه می خواهم باید حقوقی برای خودم داشته باشم . باید راه را طوری مشخص داشته باشم .من باید خودم را بیشتر از گذشته شروع به پاسخگویی کنم . باید این کار را هر طور که شده برای خودم . یا اینکه می خواهی این کار را انجام بدهی . چیزی که نمی خواهی . معلوم نیست . به چه علت نمی خواهی ؟ بیا من به تو می گویم . به علت اینکه می خواهی خودت را ثابت کنی . موفق شدم . به لجن کشیدم . این زندگی را به همین علت هست . نه نیست . مسلم هست . هیچ کس نمی خواهد . خودش را آزار بدهد . اما لذت بخش بودن اینکه کاری الان نمی خواهم انجام بدهم . چرا ؟ باید بیشتر از گذشته رنج بکشم . باید روی این کار باقی بمانم . چون عقیده تو این هست . تمام چیزی که صاحب آن هستی . خودت نیستی و تمام خواهی شد . باید چیزی از خودت باقی بگذاری . بقیه می توانند . این نتیجه گیری ها را بهتر از تو با انجام برسانند . تمام روحیه تو خیلی زود . عوض می شود . با هر چیزی که می خواهی مسئولیت خودت را بپذیر مسئولیت شکست ها و مسئولیت برنده بودن . این چیزی که به خاطر آن شده ای . تمام روحیه تو صرف این می شود . من باید با خودم کنار بیام . باید . خودم را روی هر چیزی که هستم . خیلی در اشتباه بوده ای . فکر می کردی . می توانی . این ذهینت آلوده کننده را از اینجا چقدر روی مغز خودت یا اینکه می خواهی . باید به اشتراک بگذاری . بعضی از بخش ها را با این . پیشرفت جدید . به خاطر بسپاری می توانی . چیز بهتری موقع تصمیم گرفتن باشی . تا این اندازه نمی توانستی . تا الان که تا اینجا فکر می کردی. الان کمکی نداری. ولی قبل که داشتی . بهتر می توانستی کار کنی . الان نمی توانی روی کار خودت فکر کنی . نمی توانی . با خودت گوشه ای کنار بیایی نمی توانی . بدنت عادت به این کار ندارد . من هر کاری انجام می دهم ؟ پس دروغ بوده این جملات خودت هست . اگر می توانی بیا اینجا کار کن . کجاست ؟ روحیه کاری که نداری . بیا این شده است . آبروی . کاری . همه اش شده هیچ . جمله ای از این جملات گذشته که چند سال هست . به دنبال این کارها با تو تکرار می شوند . کارهای که باید روی تو و درآمد و انگیزه ای که می داشتی . اما نداری باید محکم تر از این چیزی که الان هستی باید .قدرتمند تر می شدی . اما نشده ای باید . به چیزی تبدیل می شدی . باید به یک عنوان از همه قویتر شوی . فقط این راه داشتی . انتخابش برای من سخت هست . باید این توان کاری را پیدا کنی ؟ راهی نداری . به جز این که باید به خودت فکر کنی . باید به تفاهم برسی به خودت . با خودت و بی خودت می خواهی . با هر چیزی که هستی . هر چیزی که باید باشی . باید بیشتر قدرت روی حرکاتت داشته باشی . می خواهم . تا اینکه یک کاری را شروع کردی . بیخیالش نشوی . به خاطر اینکه می خواهم . یا اینکه نمی خواهم . از انگیزه ای پر تر داشته باشی . اما خالی شده ای . در تمام روح تو یک چیزی خالی هست . اصل روح نداری . یعنی روح نداشتن . همه که روح ندارند . تو هم روح ندارند . بخش همه جا ادعا شده است . هم روح داریم . اما چرا احساس زنده بودن . در عده ای کمتر هست . روح شادی یا کار کردن . داری ؟ یا نداری ؟ داشته باشی . ادعای بزرگی هست . اگر روح داری . پس باید به جسم خود اکتفا نکنی . بعضی مواقع موقع خسته بودن . یا خستگی از کار افتادن اهداف از روح داشتن قدرت بگیری . نمی توانی . فکر کنی . پس روح نداری . روح بی فکر و بدون خواسته وجود ندارد. خصوص چیز های که دارد . را دوست دارد . چیزهای را که ندارد . نه جسم اما توانایی ها را خیلی راحت به دست می آورد . کارها را خیلی راحت انجام می دهد . بخش انتقال را خیلی راحت تر از چیزی که تصور کنی . گولم میزنی . روح کار همان روحیه کار هست . روح کار را داری . یا روح نداری . به درد می خوری یا اینکه به درد نخور هستی ؟ ظالمانه مغرورانه این تمام کتاب ها یا جزوه یک تندروی خاصی دارد . یک بخش . باید استراحت کنی . ریلکس و خستگی در کنی؟ جای آن خالی باشد . شرط اول این نوشته ها دلیل به عقل و محافظت از جان و بدن خود هست . این یک نوشته زیاده روی کن . یا افراطی هست . صلب مسئولیت از نوشته ها و نویسنده . مهارت یا منبع خاصی استفاده نشده . یک نوشته یک نفره هست . نیاز به ویرایش چند نفر و نظرات دیگران دارد . برای بخش های که باید ملایم تر و نرم تر باشند . همه چیز از هیچ چیز . بی دلیل بودن را سعی شد . تبدیل به خواستن . شود . تا اینکه تعداد بخش های نوشته شده را به پایان نزدیک به آن چیزی که می تواند باشد . رسانده شد . این دلیل سرعت را نمی فهمم . چرا باید سریعتر از آن چیزی . قبل بوده ام باشم . به چه علت . باید مطالب پشت سرهم باید بار گزاری شوند . چرا علاقه به این سریع و فاصله های کم در بین همه وجود دارد . این بخش را آماده کردم . بخش دیگر چی کار کنم . تمام این مطالب را چطوری و از کجا تهیه کنم .

  ادامه مطلب ...