ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کارتون
یک ملخ در شهر حشرات مغازه کفاشی داشت ، ملخ روزی 2 یا 3 مشتری داشت ، کفشهای آن ها را تعمیر می کرد .
در عوض تعمیر کفش ها به جای پول غذا تحویل می گرفت . روزی یک کفش دوزک به مغازه ملخ آمد . کفشهای او خراب شده بود .
کفش دوزک گفت : هر قدر بازار حشرات را گشتم ، کفشی اندازه پاهای من نبود ، برای سنجاقک ها ، پشه ها ،مورچه ها و خیلی از حشرات کفش پیدا می شود .
اما برای کفش دوزک ها کفش پیدا نمی شود .
ملخ گفت : برای من هم عجیب است ، کفش دوزک ها بهترین کفاش های حشرات باید باشند .
کفش دوزک خندید گفت : بله ، من خودم بهترین کفاش بودم .ولی از وقتی که کمی پیر شدم ، چشم هایم نزدیک را مثل جوانی هایم نمی بینم . در جوانی همیشه برای خودم کفشهای خوبی می ساختم .
ملخ گفت :
پس بگذارید ، من اندازه پای شما را بگیریم .
ملخ اندازه پای کفش دوزک را گرفت ، بعد به او گفت :
فردا بعد ازظهر کفش های شما آماده است .
کفش دوزک گفت : خداحافظ دوست من .