تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

ملخ کفاش

کارتون

یک ملخ در شهر حشرات مغازه کفاشی داشت ، ملخ روزی 2 یا 3 مشتری داشت ، کفشهای آن ها را تعمیر می کرد .

در عوض تعمیر کفش ها به جای پول غذا تحویل می گرفت . روزی یک کفش دوزک به مغازه ملخ آمد . کفشهای او خراب شده بود .

کفش دوزک گفت : هر قدر بازار حشرات را گشتم ، کفشی اندازه پاهای من نبود ، برای سنجاقک ها ، پشه ها ،مورچه ها و خیلی از حشرات کفش پیدا می شود .

اما برای کفش دوزک ها کفش پیدا نمی شود .

ملخ گفت : برای من هم عجیب است ، کفش دوزک ها بهترین کفاش های حشرات باید باشند .

کفش دوزک خندید گفت : بله ، من خودم بهترین کفاش بودم .ولی از وقتی که کمی پیر شدم ، چشم هایم نزدیک را مثل جوانی هایم نمی بینم . در جوانی همیشه برای خودم کفشهای خوبی می ساختم .

ملخ گفت :

پس بگذارید ، من اندازه پای شما را بگیریم .

ملخ اندازه پای کفش دوزک را گرفت ، بعد به او گفت :

فردا بعد ازظهر کفش های شما آماده است .

کفش دوزک گفت : خداحافظ دوست من .