ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کلاغ سیاه ، دوست داشت ، همیشه روی یک درخت بنشیند ، ولی حیف تمام درخت های آن منطقه در آتش سوزی اخیر سوخته بودند .
هیچ درختی به چشم نمی خورد ،
کلاغ باید از اینجا به جای دیگر می رفت ، روزگار خوشی که در این منطقه داشت ، تمام شده ، بود . همه چیز رو به تغییری گسترده می داد .
کلاغ با خودش فکر کرد ، کجا برود . هر چی فکر کرد ، اصلا انرژی برای رفتن از این منطقه سر سبز نداشت ، کلاغ فکرش به هیچ راه چاره ای نمی رسید .
خسته بود ، دوست نداشت ، این جنگل سوخته را ترک کند . کلاغ باور نمی کرد ، این درختها یک شبه سوخته باشند .
درختهای سالیان دراز طول کشیده بود . تا رشد کنند .
هیچ کسی جز کلاغ حال او را درک نمی کرد .
بلاخره بعد از ساعتی غصه خوردن ، دوباره پرواز کرد ، باید به جایی میرفت که هنوز درختها در آن جا وجود داشته باشند .
بعد از چند ماه به جایی که درختهای آن محل سوخته بودند ، رفت .
دید باز هم جوانه های تازه ای از همان درختها سوخته دوباره شروع به رشد کردن هستند .
شاید در آینده در همین محل درختهای تازه تری رشد کنند .
پاسخگویی تلفنی به سوالات و مشکلات کامپیوتر لبتاپ و موبایل
شماره تلفن:9099070345
آدرس سایت:www.hamrahpc ir