به زور دنبال چیزی گشتن . خوابم میاد . چرا باید این را شروع کنم . بیخیال . چرا ؟ اینقدر خوب ، همه چیز خلاف چیزی می خواهی ؟ یعنی همه چیز را تعطیل کردی ؟ همه چیز پیش می رود . به غیر از چیزی میخواهی ؟ چی می خواهی ؟ آن چیز وقت برای انجام آن ساعت خمیازه شروع می کنی . به نوشتن . 6 دقیقه گذشته . من رفتم . برگشتم . هم بردیش هم خوردیش . سنگم را پیدا نمی کنم . همیشه پیدا می شد . اما این بار پیدا نمی شود . چرا این سنگ خاصیت این را داشت برای . من یک سنگ معمولی بود . استرس را کم می کرد . مثل سنگ شکر گذاری . اینجور چیزی بود . اما حالا نیست . یک سنگ دیگر باید پیدا کنم . یک بار دیگر گم شد . خودش پیدا شد . زیر لیوان بود . خودکار پیداش می شود . خنده دار هست . اما وقتی یک سنگ را همراه خودت ببری . اعتقاد داشته باشی . مشکلاتت حل می شود . مشکلات هم حل می شوند . ساعت عجیب و غریب شده . احساس می کنی . پلک هات سنگین و سنگین تر می شود . نور نور خواب هست . بیخیال . باید بروم بخوابم . ورزش بدهی دارم . همه جام جمع شده . زانوم را گرفته بودم . داشتم . مچ پام را پایین و بالا می بردم . احساس کردم . روی زمین سر خوردم . یکی از پاهام دراز تر شده بود . داشتم سر می خوردم . مجبور شدم . آن یکی زانوم هم این کار را انجام بدهم . یک حرکت دیگر حالت لیفت و تعادلی داشت . برای ضعف کمر بود . این حرکت بعدش . احساس گرفتگی کمر به سراغم آمده بود . دوباره یک 6 ماهی یا یک سالی اینطوری کمرم پایین مشکل براش پیش آمده بود . همیشه جمع بود . یک سال ماهیچه ات بگیرید . چیز خنده داری هست . این بار یک هفته ای حالا پشت زانوم دارد . اذیت می کند . آدم کوکی شده ام . هر چی بیشتر کار می کنم . خشک تر شده ام . جدیدن یک تغییر داده ام . به خاطر ترس های روانی گذشته ام . یا مشکلات روحیه ای ام بوده اگر این تغییر پایدار باشد . جالب هست . حالت اشتباه ، حالت روتین و عادت زندگی ام بود . حالا با حالت عادی روزهای تازه ای دارم . هیچ چیز مثل قبل نیست . احساس می کنم . به خاطر درد سرماخوردگی این مشکل دوباره هر از چند گاهی بر می گشت . بس نیست . درد عضلانی یا استخوانی یا درد های بدون هیچ احساسی ناشی . از چیزهای دیگر اثرش نیست . هیچ رد پایی ازش نیست . آسیب های ماندگار داشته ترس ناسی از بمباران سال 1366 یا چیز ناشناخته ای . قصه می گویی . ترس ناشی از ناآگاهی شاید . چند دقیقه دیگر بالاترین ترس هم الان کار یا عادت روزانه باعث رشد . می شود . ناشی از فقط پول را دیدن روی رشد خودت حاضر نیستی سرمایه گذاری کنی . حاضر نیستی . همیشه باید چیزهای را آمده کنی . چه خبر هست . یک سر بکشم . میام . خبر نیست . دوست دارم . حالتم را تغییر دهم . چه حالتی . را دوست ندارید . چه حالتی دارید . فقط دنبال بازیگوشی . چیزهای کنترلش دست کس دیگری هست . چیزهای را خودت می توانی کنترل کنی . بس کن .
کافی هست . اتفاقات مثبت دنبال شود . شکوفایی اقتصادی و رشدی داشته باشی . همه دردهات یادت میرود . روی دیگر سکه . همه درد ها ناشی از افکار هست . درد جسمی وجود ندارد . اگر شرایط طوری دیگر اتفاق می افتد .
Looking for something by force. I feel sleepy Why should I start this? don't care Why? So good, do you want everything against something? Did you close everything? Everything goes. Do you want anything else? what do you want You start yawning at the time to do that thing. to write 6 minutes passed. i went I came back He won it and ate it. I can't find my stone. It was always found. But this time it is not found. Why did this stone have this property? I was an ordinary stone. It reduced stress. Like a sugaring stone. It was something like this. But not now. I have to find another stone. Lost once again. He found himself. It was under the glass. It will be found automatically. It is funny. But when you take a stone with you. have faith Your problems will be solved. Problems are also solved. The hour has become strange. you feel Your eyelids get heavier and heavier. The light is the light of sleep. don't care I have to go to sleep. I owe sports. All the trophies have been collected. I was holding my knee. I had I moved my ankle up and down. I felt I slipped on the ground. One of my legs was longer. I was slipping. I had to Let me do this on my knee as well. Another movement was lifting and balancing. It was for back weakness. This is the next move. I felt a cramp in my back. I had a problem with my lower back like this for 6 months or a year. It was always crowded. Get your muscles for a year. There is something funny. This bar has been behind my knee for a week now. it bothers I have become a cookie person. The more I work. I have become drier. I have just made a change. Because of my past psychological fears. Or my mental problems if this change is stable. It is interesting. The wrong state was my routine and habit of life. Now I have new days as usual. Nothing is the same. I feel Due to the pain of a cold, this problem returned from time to time. it is not enough Muscle or bone pain or pain without any sensation. It has no effect on other things. There is no trace of him. He had permanent damage, fear of bombing in 1366 or something unknown. You tell a story. Fear caused by ignorance maybe. In a few minutes, the highest fear is now the work or daily habit that causes growth. will be You are not willing to invest in your growth because you only see money. you are not ready You always have to come up with things. what's up take a nap I'm coming It is not news. i like change my mood what state do not like how are you Just looking for playfulness. His control is in someone else's hands. You can control things yourself. stop itit is enough Positive events will follow. Have economic prosperity and growth. You will remember all your pains. The other side of the coin. All pain is caused by thoughts. There is no physical pain. If the situation happens otherwise.