تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

نبود

چرا ؟

خستگی به من چیره شده بود ، من هم آدم هستم ، امروز چند روز است ، بعد از ظهر ها که عادت داشتم ، می خوابیدم ، اصلا وقت نشد ، بخوابم .

برق رو خاموش کردم ، همه چیز خاموش می خواستم ، بخوابم .

انگار ظرف 5 دقیقه خستگی ام رفت . بعد دوباره شروع شد ، امروز حال فعلا کار کن . اگر امروز .

خوب جالبه ولی نوشته ای که می خوانید ، امکان داشت هرگز وجود نداشته باشد ، ولی به هر حال بدون تلاش با تلاش چون الان که دارم ، می نویسم ، خیلی احساس خستگی نمی کنم ، که چشم هام خیلی خسته باشه ، بلکه فقط قبل این نیم ساعت پیش انگار تمام خسته ترین آدم روی کره خاکی بودم .

به هر حال امروز هم انگار می خوام کار امروز هم انجام داده باشم ، بعد بخوابم . 

نبود ،

چی نبود ، یادم می یاد سربازهای که فریاد می زندند ؟ نبود 20 روز دیگر .

تا به مرخصی بروند ، خدمت تمام شود .


فرار فایده ای ندارد

بعضی از وقت ها احساس می کنم . هیچ نوری در دهنم وجود ندارد .

بعضی از اوقات احساس می کنم ، هر قدر تلاش کنم ، بدتر از قبل خواهم شد ، چرا اینقدر تاریکم ، خدایا چرا گاهی اوقات باید بعضی از اتفاقات در ذهن من درک نمی کنم .

چرا ؟ این همه سوال دارم ؟

ولی باز هم دوباره از لبه پرتگاه من رو می آوری کنار ، دوباره نور امید ، دوباره نور امید می رود ، دوباره احساس می کنم ، هیچم احساس سردی دارم .

دوستدارم ، گریه کنم ، دوستدارم ، فریاد بزنم ، دوستدارم ، همه چیز را خورد خاک شیر کنم ، احساس می کنم ، گذشته را نمی توانم جبران کنم .

احساس می کنم ، فردا فقط مشکل دارم ، در روزگاری بیشتر باید حواست جمع باشد ، کلاه آدم را باد نبرد ، ولی چرا کلاه من رو باد برد ،

چرا ؟

چون امید هم جنسش از رویا و باد بود ، ولی انگار چیز خوبی بود ، خوب از وقتی رفته من هم دلم خیلی براش تنگ شده ، احساس می کنم ، بعضی اوقات باید وقتی هیچ دغدغه نمی دونم ، دارم یا ندارم ، ولی خودم رو به چالش بکشم ، تا قوی تر باشم ،

همه چیز در نوشته بالا فرضی است ، ولی من احساس های منفی خودم رو بیشتر شناختم ، یعنی درست فرضی ولی کمی شاید روزی که نا امید ، نا امید ، شوم به این روز بی افتم ، خوب باید چی کار کنم ؟

نقشه راه کو

ای بابا حرف بقیه رو گوش نکردی ببین حالا همیش مقصر آن چند کتابی بودند ، که در جوانی خواندم ، شاید بیشتر مقصر آنتونی رابینز بود ،

حالا من هم ، همش کلید کردی روی این مطالب خوب ، خوب علاقه دارم ، عولاقه دارم ،

همش همین ، کافی ، بسه .

کجا بودی ،

آه خدا چرا من می ترسم ، اصلا چرا در این دنیا هستم ؟ دوست دارم ، فرار کنم ، از چی نمی دونم ؟

ولی هر قدر فرار کردم ، تازه فهمیدیم ، همیشه ، هم از دست خودم نمی توانم فرار کنم ، هم شما همیشه با منی .

فکر کنم .

فرار فایده ای ندارد ، من تسلیم هستم . 

این مدت فکر می کردم ، قایم شدم ، در حالی که از همیشه آشکار تر بودم ، در حالی مثل کبک سرم زیر برف بود .

کار امروز رو به فردا ننداز

اگر الان ننویسی ، خارج می شوم ، امروز هیچی نمی نویسم ، زود کارت رو انجام بده ،

من که همش عجله دارم ، عجله در این که کار شیطان است ، شکی نیست ، ولی تعلل و وقت تلف کردن ، هم کار خوبی نیست ، فکر کن داری ، وسط یک جاده در لاین سرعت می روی ، سرعتت رو کم کنی با سرعت 40 کلیومتر حرکت کنی ، پشت سرت ترافیک درست ، کنی .

هر ماشینی رد می شود ، یک .... بارت می کند ، می رود .

هر چه سریعتر این پست رو انجام بدهم ، نباید وقت تلف کنم ، چون . می دونم اگر این کار رو انجام ندم ، احتمال دارد ، اصلا این کار رو امروز انجام ندهم ، بعد بی افتد ، برای فردا ، فردا هم روز خودش ولی امروز کارهای امروز فردا هم کارهای فردا .

گر صبر کنی ....با تلاش

بیشترین چیزی که به درد می خورد ، هنگام عصبانیت صبر است .

خوب اگر شما نتوانید خودتان را کنترل کنید ، خیلی پشیمان می شوید ،

برای هر چیزی آدم باید بتواند ، صبر کند ، باید هدف انگیزه داشته باشد ، بتوانی تلاش کنی ، هر خواسته ای تلاش خود را می طلبد .

از درست کردن یک چای تا ساختن یک خانه ، ممکن است ، درست کردن یک چای از خیلی از آدم ها بر بیایید ، ولی ساختن یک ساختمان نیاز به یک گروه از انسانهای متفاوت دارد ، جوشکار ، مهندس عمران ، لوله کش ، گچ کار ، بنا و ....

بعضی از کارها بیشتر از کارهای دیگر نیاز به تخصص دارند ، نیاز به صبر پیگیری و زمان بیشتری دارند .

ضرب المثلهای زیادی هم وجود دارد ، که الان حضور ذهن ندارم ،

ولی هر کاری را هر کسی می تواند ، انجام دهد ، مثلا : شما اگر مشکل حقوقی داشته باشید ،هیچ چیز مثل یک وکیل نمی تواند به شما کمک کند .

بعضی ها از ما آدم ها کارمان بدون نقص تر است ، بعضی از آدمها در کار ضعیف هستیم .

حالا به هر دلیلی ،

سعی کنیم ، جزء دسته باشیم ، که کارهای را به خوبی انجام می دهند ، فرقی نمی کند ، هر کاری .

علاقه به کار

الان دوست دارم ، فرار کنم ، خوب چرا ؟

تا حالا شده است، یک کاری رو شروع کنید ، بعد از انجام دادن آن پشیمان شوید ، وسط راه نخواهید ،انجامش بدهید ، دو راه دارم ، یکی این که فرار کنم ، یا فراموش کنم ،

دومی این که یک طوری این پست رو هم بنویسم ، باید غلبه کنم ، بر این حس .

ولی احساس می کنم ، علاقه به این کار ندارم ، بعضی از آدم ها بلاخره کاری رو انجام می دهند ، با علاقه آنها سازگار نیست، بلاخره هر کسی باید ، یک کاری داشته باشد ، بیکاری هم ، بد چیزی نیست ، خیلی از آدم ها با این مشکل مواجه هستند ،باید فکری داشته باشم ، به این وضعیت خاتمه بدهم ، روزی می رسد ، می توانم ، بر مشکلاتم غلبه کنم .

شاید یک روز با دیدن این ، که می خواهم ، پست جدیدی بنویسم ، مشکل نداشته باشم ، ولی فعلا دارم ، از این کار اصطلاحا احساس رضایت نمی کنم ،

یک کار که باید حتما انجام دهم است ، بین کسی که به کارش علاقه دارد ، کسی که با اجبار کاری را انجام می دهد .

کار هر دو نفر خیلی فرق وجود دارد ، مسلما کسی که با علاقه کاری را انجام می دهد ، عاشق کارش است ، وقت به راحتی برای او می گذرد ، شاد تر است ، تا کسی با اجبار کاری را انجام می دهد .