ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شاید توانایی این کار را داشته باشم ، هر چه پیش می روم ، می بینم ، با چیزی قویتر از آن چه فکر می کردم ، سر و کار دارم ، انگار مواقعی که خسته تر هستم ، اصلا موقع خوبی نیست ، برای تصمیم گرفتن ،
انگار نمی خواهم راه خودم را درست پیدا کنم ؟
انگار ، نه انگار یک روز گذشته است ، ولی من هیچ کار مفیدی انجام نداده ام ،
گاهی آدم روی باخت است . ای کاش میتوانستم ، باخت را برد تبدیل کنم ، ای کاش می توانستم ، حرکت بعدی بازی را تشخیص دهم .
مهره های شطرنج چه حرکتی خواهند داشت .
انگار فکر می کردم ، که دست ذهن فریبکار خودم ، را خوانده ام ، ولی انگار هرچقدر پیشرفت می کنم ، راه های حقه زدن این که سر یک آدم رو خودش کلاه بگذارد ، پیشرفته تر و جدید تر می شوند .
یک روز می رسد ، که روزی است ، که تمام نقاط که روی آن حساب می کردم ، از دست خواهم داد ، مثل سربازهای باز شطرنج فیل ، رخ ، اسب ، وزیر باید جوری بازی کنید ،
در زندگی شاه خود را حفاظت کنی . مراقب تمام مهره های حریف باشی .