تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

یک شب دیگر

امشب موفق نشدم . بلاخره شکست خوردم می خواهم این کاری که انجام نمی شد . خیلی عصبانی کامپیوتر رو خاموش کردم . درست بود ، اوایل خیلی راحت کار انجام می دادم . ولی انگار نیاز به تجربه داشتم . کسانی که عمری در این کار هستند . یک شبه این راه را نرفته اند . نمی تواستم با بزرگان این کار برابری کنم . برای همین خیلی عصبانی شدم . آنقدر این کار را انجام داده اند . به راحتی و تسلط به راه خودشان ادامه میدهند .

ولی من یک آدم معمولی هستم . خیلی زود شکست را پذیرا می شوم . امیدهایم نقش برآب شد . همه چیز را فراموش کردم . اصلا انگار نه از روز اول با خودم چیزی را مشخص کرده بودم .

ولی بیش از این تلاش بسه امروز اینکه همین کار رو می توانستم  ، انجام بدهم ولی انگار چیزی مانع من می شد .

امروز فقط یک کمی بنویس . مقاومت کن .

شاید درست یک کمی سرماخورده ام ، نه انگار انرژی ندارم . این همیشه ادعا می کنی . نیروی برای پایان کار ندارم . ولی اگر این کار را انجام ندهی تا آخر می فهمی هیچ کاری را در زندگی ات انجام نخواهی داد شکست خواهی خورد .

بیخیال ما شو، اصلا علاقه ندارم . ولی با همه این حرف ها یک شب دیگر هم گذشت .