ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
روزی روزگاری 3 تا گربه در کوجه ما زندگی می کردند ، که یکی خیلی قوی تر از بقیه بود ، به هیچ کدام از 2 گربه دیگر اجازه وارد شدن ، به کوچه را نمی داد ،
از لحاظ قدرت با یک میو گفتن ، و چند ، پنجه محکم که بر سر گربه های دیگر آن دو گربه از دست او فرار می کردند ،
تا روزهای بعدی هیچ گربه ای ، جرات . قدم گذاشتن به این کوچه را نداشت ،
تا این دو گربه لاغر تر با هم متحد شدند ، گربه لاغر قهوه ای رنگ بود ، گربه لاغر دیگر سفید و سیاه بود .
گربه قهوه ای گفت : هیچ غذایی برای ما نمی گذارد ، گربه سفید سیاه گفت : تمام گنجشک های کوچه را خودش شکار می کند .
گربه قویتر تمام سیاه بود .
گربه قهوه ای گفت : راهی پیدا کن ، تا گربه سیاه زور گو را از این محل بیرون کنیم ،
گربه سیاه و سفید : گفت دو نفری که به او حمله کنیم ، حریف او می شویم ،
گربه قهوه ای گفت : ولی خیلی قویتر از این حرف هاست ، هر پنجه ای که گربه سیاه می اندازد ، یک گربه معمولی را نقش زمین می کند .
فقط تنها راهش سگی است ، که در پارک پرسه می زند ،
گربه سیاه و سفید : چی یعنی ، سگ رو باید بیاد به این کوچه ولی چطوری ،
گربه قهوه ای باید : ما این خطر رو کنیم ، باید یک پنجه به آن سگ بزنیم ، با تمام سرعت به این کوچه بیایی .
گربه سیاه سفید : ولی اگر گیر بیفتیم ، کارمون تموم ،
گربه قهوه ای : تو با پنجه اون رو بزن ، بعد فرار می کنی ،
بعد سر پارک از پشت سگ رو می زنم ، هر موقع خواست ، یکی از مار بگیرید ، باید هواسش رو پرت ،کنیم ، تا به کوچه گربه سیاه برسیم ،
از آنجا به بعد سگ می دونه گربه سیاه .
نقشه اجرا شد ، فردای آن روز گربه سیاه و سفید پنجه ای به سگ زد ، پا به فرار گذاشت ، ولی هر بار سگ به گربه سیاه سفید ، میرسید ، گربه قهوه ای ، با پنجه به کمک می آمد ، چند بار جای خود را عوض کردند ،
تا به کوچه گربه سیاه رسیدند ،
گربه سیاه که غافلگیر شد ،
توسط سگ به صورتی اشتباهی مورد چند پنجه محکم و چند گاز محلک شد ، بعد از آن اتفاق هیچ کس گربه سیاه قوی جسه را ندیده ، ولی کوجه تبدیل شد ،
به قلمرو دو گربه سیاه و سفید ، گربه قهوه ای .