ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یک بار توی خونه قدیمی که حیاط خیلی خوبی داشت ، که الان در آپارتمان زندگی می کنم ، قدر اون همه درخت رو الان می دونم ، که چه نعمتی بودند ،
بودم که ناگهای یک یاکریم ، رو دیدیم ، که داره از دست دو گربه فرار میکند ، از روی پرچین ها می دوید ، خدایا این یا کریم چرا داره می دود ، یاکریم دوید ، رفت زیر یکی از بشگه های نفت ،
من هم این صحنه رو دیدیم ، تعجب کردم ، دیدیم ، که گربه دورش رو گرفتند ، سریع پریدیم ، وسط دعوا گربه پرنده .
گربه ها با دیدن یک انسان فرار کردند ، البته اون موقع یادم نمیاد رفت زیر چی ، ولی بشگه نفت آجر زیرش معمولا می گذاشتیم .
یا کریم ، با دست گرفتم ، خدایا پس پرهای دمش کجاست . بله . یاکریم ، بیچاره .
هیچ پر دمی نداشت ، ولی خدا رو شکر زحمی هم نشده بود ، فقط گربه پرهای دمش رو کنده بود . بردمش خانه فکر نمی کردم ، دیگر بتونه پرواز کند .
ولی بعد از گذشت : یک شب و آب و دانه داخل یک سبد جا رختی بود ، درش رو با یک سبد دیگر گذاشتیم ،
خلاصه یا کریم رو فردا به حیاط آوردم ، دیروز که روی زمین می دوید ، و بال کمی می زد ، ولی فردا تا سبدی رو که روش بود بر داشتیم ،
با یک بال زدن جانانه یک پرواز قشنگ دوباره بدون پر دم داشت .
خوش باشید .
خوب بعضی از چیزهای که آدم به دست می آورد ، در مقابل بعضی از چیزها را نیز از دست می دهد .
همان هزینه فرصت مثلا اگر وفت و سرمایه خود را صرف یک کار خاص کنید ، در مقابل شما می توانستید ، با همین وقت چه کاری های دیگر انجام دهید ،
این می شود ، هزینه فرصت برای شما .
اگر به دانشگاه نروم ، می توانم مثل ماهی یک میلیون تومان درآمد داشته باشم ، در شغل .....
در مقابل اگر به کار بپردازید ، نمی توانید ، به دانشگاه بروید .
خوب اوایل خیلی راحت شروع می کردم ، هر چیزی می نوشتم ، ولی انگار الان یک کم وسواس بیشتر پیدا کرده ام ، انگار چند بار باید هر چیزی را که می نویسم ، پاک کنم .
این موضوع خوب نیست ، دوباره شروع می کنم ، خوب بعضی از اوقات خیلی بد شروع می کنم ، باید همه چیز را پاک کنم ، از اول بنویسم ، قبول دارم ، بعضی از چیزهای که می نویسم ، زیاد چنگی به دل نمی زند ، ولی بلاخره ،
آدم بعضی از روزهای کشش بیشتری و ذهن بازتری دارد ، امروز یک کم احساس خستگی بیشتری می کنم ، ولی دیروز انگار احساس شادابی بیشتر داشتم .
روزها برای آدم ها هرکدام پر از نعمت و برکت هستند ، وقت و عمر نعمتی است ، که خداوند در اختیار ما قرار داده ، پس از این نعمات از سلامتی و خیلی از نعماتی دیگر خداوند بهترین شکل استفاده رو ببریم .
روزی روزگاری 3 تا گربه در کوجه ما زندگی می کردند ، که یکی خیلی قوی تر از بقیه بود ، به هیچ کدام از 2 گربه دیگر اجازه وارد شدن ، به کوچه را نمی داد ،
از لحاظ قدرت با یک میو گفتن ، و چند ، پنجه محکم که بر سر گربه های دیگر آن دو گربه از دست او فرار می کردند ،
تا روزهای بعدی هیچ گربه ای ، جرات . قدم گذاشتن به این کوچه را نداشت ،
تا این دو گربه لاغر تر با هم متحد شدند ، گربه لاغر قهوه ای رنگ بود ، گربه لاغر دیگر سفید و سیاه بود .
گربه قهوه ای گفت : هیچ غذایی برای ما نمی گذارد ، گربه سفید سیاه گفت : تمام گنجشک های کوچه را خودش شکار می کند .
گربه قویتر تمام سیاه بود .
گربه قهوه ای گفت : راهی پیدا کن ، تا گربه سیاه زور گو را از این محل بیرون کنیم ،
گربه سیاه و سفید : گفت دو نفری که به او حمله کنیم ، حریف او می شویم ،
گربه قهوه ای گفت : ولی خیلی قویتر از این حرف هاست ، هر پنجه ای که گربه سیاه می اندازد ، یک گربه معمولی را نقش زمین می کند .
فقط تنها راهش سگی است ، که در پارک پرسه می زند ،
گربه سیاه و سفید : چی یعنی ، سگ رو باید بیاد به این کوچه ولی چطوری ،
گربه قهوه ای باید : ما این خطر رو کنیم ، باید یک پنجه به آن سگ بزنیم ، با تمام سرعت به این کوچه بیایی .
گربه سیاه سفید : ولی اگر گیر بیفتیم ، کارمون تموم ،
گربه قهوه ای : تو با پنجه اون رو بزن ، بعد فرار می کنی ،
بعد سر پارک از پشت سگ رو می زنم ، هر موقع خواست ، یکی از مار بگیرید ، باید هواسش رو پرت ،کنیم ، تا به کوچه گربه سیاه برسیم ،
از آنجا به بعد سگ می دونه گربه سیاه .
نقشه اجرا شد ، فردای آن روز گربه سیاه و سفید پنجه ای به سگ زد ، پا به فرار گذاشت ، ولی هر بار سگ به گربه سیاه سفید ، میرسید ، گربه قهوه ای ، با پنجه به کمک می آمد ، چند بار جای خود را عوض کردند ،
تا به کوچه گربه سیاه رسیدند ،
گربه سیاه که غافلگیر شد ،
توسط سگ به صورتی اشتباهی مورد چند پنجه محکم و چند گاز محلک شد ، بعد از آن اتفاق هیچ کس گربه سیاه قوی جسه را ندیده ، ولی کوجه تبدیل شد ،
به قلمرو دو گربه سیاه و سفید ، گربه قهوه ای .