بحران شخصیت کاری شاید همیشه و در مراحل کاری وجود دارد برای من سخت تر باشد از اینکه اینجا سخت تر از گذشته بیشتر یا کمتر جلوه می کند به چه دلیلی چه اتفاقی افتاد که من همه چیز را بیخیال شدم بی حرکت شده ام به درد کار با این موجودات جدید نخوردم در واقع یک شکست بزرگ بوده یک کمک کوچک دید شما را عوض می کند شما برای این آماده نیستید برای مشت های گره کرده آماده نیستید یک جای یک مشت شما را از پا در می آورد به خاطر این حرف ها احساس می کنم یک لطف بزرگ در حق خودم کنم همه سایت یا هر چی که هست را حذف کنم بود و نبودش هیچ تغییری در زندگی من نداشته برای مثال چند تغییر کوچکی یا اینکه زندگی ۳ بار بیشتر به من فرصت داده من آنها را از دست دادم آنها هم من را از دست دادند این برای شخصیت کافی بوده و بوده به این زندگی فکر کن با خودت نگاه کن چند وقت دیگه می خواهی به این وضعیت ادامه بدهی بدون هیچ شخصیتی تا چه حد روی شخصیت خود کار کرده ای همه چیز به این بستگی داشت هیچ مسئولیتی نداری و همیشه موفق شده ای از این چیز که باید تو را کامل می کرده فرار کنی به خاطر من هزینه نکنی اینجا نظاره گر باشی تازه بعد از این سرمایه گذاری بزرگ تازه فکر کنی دیگری نمی توانم از پس این مشکل بر بیام حالا که چی این مرحله از زندگی به درد نخور ترین مرحله بوده از هیچ بهتر هست به خودم نگاه می کنم واقعا خودم چه پر رنگ بوده ام می بایست رنگ خودم همه چیز بر مبنای خودم گذشته یک اشتباه بزرگ بوده باید به چیزهای بیشتری فکر می کردم این فقط او نبوده من هم این کار را انجام داده ام به درد من نمی خورد حالا چه کنم به درد من بخور این اعتماد من به شما نگاه نمی کنم به خاطر همه چیز یک بار فکر کن همه چیز را رها کن دوباره تلاش کن این بار احتمال دارد کسی اشتباه کند خودم اشتباه کنم باور نکردنی هست تمام این مسئله یکبار برای همیشه بدون ترس بدون قهر چرا با زندگی قهر کرده ای همه چیز را دوباره شروع کن نه من شخصیت و هویتی ندارم که با این یا کسی بتوانم کار کنم همه چیز را بهم بزن با تجربه تر خواهی بود این زندگی ارزشش را خواهد داشت دوباره با هم کار می کنیم به فکر من نمیرسید دوباره این کار برای من دوست داشتنی نیست من هویت کاری ندارم یکبار دیگر هر کسی کار خودش را به خوبی انجام می دهد ما به خاطر این مسئله چقدر مقصر هستیم آدم می تواند مثلا از یک جای کاری به کار هیچ چیز این زندگی نداشته باشد من باختم لعنتی چی را باختی هیچ چی سرجاش نیست من دارم اینجا پیر می شم حتی بدون یک تلاش بدون یک جمع شدگی نتیجه گیری این قصه این هست زیاد آماده شده ای نتیجه گیری این هست توان نداشته ای سالها من را دنبال کنی من حتی خودم یا کس دیگری را دوست نداشته ام این شکوه شکست را ببین که من را به اینجا رسانده من در حالی به راحتی می توانم با هر جور بی حرکتی خودم را سازگار کنم این که روزی کارم را از دست خواهم داد روزی همه چیز خراب خواهد شد این تنظیمات را بهم بزن اونها کارشون را بلد هستند دنبال آدم حسابی هستند من آدم هستم آدم حسابی نیستم دیگر دارم خسته می شوم نمی توانم با تو سرو بزنم افسانه ها واقعیت ندارند این قدر به خودت نگاه نکن کجا به خودم نگاه کرده ام واقعا خسته شده ام هیچ آینه ای جلویم نبوده من به خودم فکر می کنم به خودم نگاه نمی کنم این تمام واقعیت هست من داشتم کار خودم را انجام می دادم که سر و کله تو پیدا شد از من خواستی کاغذ هایی را برایت بنویسم کاغذ های دیجیتالی لعنتی هیچ وقت تمامی نداشتند به خار خودم از تنهایی ها بی شخصیت بودن بهتر بهش بگم کاراکتر ... کاراکتر چون فارسی اش می شه کارا یعنی کارآمد یعنی کارها را که؟چه کسی کرد معلوم هست آن شخص که تمام کرد .کتر: ک : همان چه شخصی هست؟ت :همان تر هست ؟ بهتر انجام داده ترین بهترین عزیزترین ؟ ر: هم شاید روک ترین روراست ترین هست پس کاراکتر دوست داشتنی تر از شخصیت هست چون شخصیت شخصی سازی و خصوصی هست البته خدا را شکر من از ... با چه حالی پیش میروی. به چه معنی شروع کمی دردناک هست مخصوصا در این وضعیت خنده دار گاهی این نشان دهنده چه چیزی خواهد بود به خاطر من از اینجا پا شو برو فوق العاده به نظر می رسد اینکه حتی نمی توانی اینکار را آزمایش کنی به خاطر دلیلی کهبه نظر می رسد رنگ و رو رفتن همه چیز گناهکار چه کسی به غیر از خودت هست من مقصر نیستم به چه موضوعی فکر می کنی مثل همیشه فکر نمی کنی این که کلاف کاموایی من گم شده دیگر هیچ توپ ندارم. منظورم این می خواست باشد در بچگی ها خیلی با توپ بازی کردم . مثل گربه دنبال کلاف کاموا می دویدم .حالا شاید به جای کلاف کاموا از توپ های کوچک را خیلی دوست داشتم .از توپ بازی کردن خیلی لذت بردم . الان دیگر وقتی نگاه به توپ می کنم . خیلی بی تفاوت از کنار آن رد می شوم . انگار دیگر آن همه لذتی را که برده ام اصلا به یاد نمیارم . کافی ست توپ لمس کنم . دوباره به آن روزگار بر می گردم . که با آن بازی کنم یک دردسر بزرگ هست کسی نیست؟ به غیر از خودم که با مشت به آن بکوبم. خیلی خشن بودم در بچگی هایم شاید ... شاید هم نبودم تمام مشکلات زندگی من را به گردن او زنجیر کنم به خاطر اینکه سالها به خودم زنجیر شده ام بدن خسته و فدیمی که به هیچ کاری به جز تغییر شکل در این حالت دوست ندارد کاری انجام دهد اسم های متفاوتی دارد نه تا اینجا به من کمک نکرده نتوانسته ای از این کار لذت بخش لذت ببری چرا بوکس ۲ بازی نینتندو بازی نمی کنی به جایی آن داری می نویسی باید بازی می کردی این حالت تغییر کاربری را احساس نمی کنم دلم می خواست کمی تند تر این کار را انجام بدهم زیاد انتظار نداشته باشید من احساس می کردم یک حرفه ای هستم الان فهمیده ام یک آماتور هم نیستم این همه کار انجام شد بهتر بگوییم من این حقیقت آشکار را می دانسته ام این که ماشین کامپیوتر نتوانست من را امروزی کند من هنوز که هنوز هست خودکار را برای یادداشت نوشتن مثل همه ترجیح می دهم این یک دروغ هست این کار راحتری هست فوق العاده هست اما برای کسی که چند انگشتی و لمس تایپ می کند و بقیه فکر می کنند این کار برای اون خیلی راحت تر هست حتی برای خودم هم عجیب هست کامپیوتر چیزی نیست که با اون شوخی داشته باشی خودم را نمی بخشم به خاطر اینکه این حقیقت را نا دیده گرفته ام این یک وحشت انگیز ترین کارهای هست که می شود انجام داد به خودم دروغ می گویم یک خط دیگر جلو رفته ایم من دارم به سرعت یک حلزون پیش می روم به خاطر خودم نیست به چه علتی هست تغییر کردن سخت هست من به خاطر علت گذشته ای که دارم خیلی فکر کنم این راه من به علت گذشته من و آینده من هست دیگران خیلی راحت این کار را انجام می دهند حقیقت تلخ آه یک فاجعه در حال رخ دادن هست می شود به کاغذ دیجیتال نگاه نکرد برای من سخت هست برای شما خیلی راحت تر هست الان وقتش بود به این وقت و این ساعت خدایی من برای این که ثابت کنی یک دروغ گو هستی دائم دارم به خودم دروغ می گویم راستش را بخواهید من در کنار هر کسی زندگی کردم فهمیدم که این آدم ها اگر می توانستند حرف های خود را بنویسند یک کاری می توانستند با نوشته های خود انجام بدهند این دیوانگی است الان خیلی مدت هست دارم از صبح تا الان دارم می نویسم یک صفحه هم ننوشتم این هم یکی از کارهایی هست من دلیل شکست خودم می دانم با دکمه اینتر آشنا بودی داشتم یک کاری انجام می دادم من به خاطر اینکه دوست داشتم خودم را اینجا فکر می کردم عقل کل هستم یک چیز بدون اشتباهی هستم به خودم اجازه دادم اشتباهات بزرگ انجام بدهم محال ممکن هست توان این کار را بدون جیغ و داد کردن داری این به خودم این کار بیش از این انجام دهی خوب از اول بدون جیغ و داد کارت را انجام بدهی این کار را نمی توانم انجام بدهم یا لا اقل با جیغ و داد می توانم انجام بدهم همین هست برای من می خواهم این راه من شده برای نتیجه نگرفتن راحت ترین شکل می خواهم این شده تمام فکر من می خواهم احساس خستگی کنم چرت بزنم و کار کنی این چرت زدن لعنت به این راه نگاه می کنم به ئوباره شروع شده این وضعیت زندگی تایپ تایپ تایپ هنگ هنگ هنگ خس خس خس خس کمترن کاری که می توانم این کار برای من شده من خیلی سخت تر این کار به خودم القا می کشم چند راه شدم باید از راه خودم به راه دیگری بروم من کجا کم گذاشتم به خودم نگاه می کنم دوباره احساس آشنا واقعا اینجا بدترین حال را دارم دوباره به مانع خوردم اینجا برای من سخت ترین کمک می خواهم اینجا برای خودم می خواهم این واقعیت برای خودم چقدر خوب دارد این موضوع به درد من نمی خورد این به خاطر من درست فکر کن بیشتر به درد من نمی خورده دوباره شروع شد گام به گام اینجا اگر تا اینجا دارم این کار را می خواهم اینجا می خواهم می خواهی این به دلیل این چیزی نیاز داری برای خودم کار می کنم این شده دست به خودم نگاه می کنم وقت دارم این کار برای من دوست دارم این واقیت هست ولی جای بهتری دارم که راحترین شکل این زندگی را به بهترین شکل هست به خودم دروغ نگویم به خودم اینجا برای من هست معلوم هست چی داری می نویسی خودم دارم هنگ می کنم به خاطر من دیگر ادامه ندهم این مثل این می ماند من دارم به خودم دروغ می گویم ... اما من این کار را نکردم این زندگی بود . به خودم می خواهم این معنی را می خواهم این کار را این حالتی انجام ندهم واقعا احساس می کنم الان دیگر نوشته ام خراب شد دیگر ارزشی ندارد انگار تمام کاغذ من را پاره کرده ایم همه چیز خراب شد همه چیز از صفر شروع شده است . دارم فکر می کنم . عادت کرده ام . این راه حل باید ارتباط برقرار کنم . کار نکنم . باید با نرم افزار ور برم . باید ورق بزنم . ورق های دفترم یا با نرم افزار مرور گر این هم بفرستم . این باعث شده واقعا رفتار زننده ای از من سر بزند این هم دیده ای من اصلن تمرکز ندارم باید یک جایی وسط همین نوشتن هم یک چیزهایی را یادداشت کنم . این میزان نوشتن واقعا زیاد هست واقعا از ساعت از ساعت ۱۲:۱۰ دارم کار می کنم . خوب خیلی اون بالا را بخوان یک لطفی کن حذف ش کن باید خوانده شود راهی نداری . یک چیزی را دانم تکرار می کنی . باز نیاز داری به سکوت و این سکوت اگر نباشد این ۳ صفحه را امروز در واقعیت نتوانستم انجام بدهم . اعتراف می کنم . وسط این کار خیلی کارهای دیگر هم انجام دادم از متنی و چیز خوشم آمد دنبالش رفتم شروع کردم گشتم اینترنتم قطع شد من دیدم ای وای اینترنتم قطع شده است تمرکز ندارم باز می خواستم ببینم این مطالب خوب از چه کسی هست این شخص را به دیگران معرفی کنم که آخر متن برای شما هم معرفی می کنم اما نکته دارد هیچ مسئولیتی از این معرفی نسبت به من نیست هر شخصی که من در این سایت قرار می دهم من از بخش های رایگان آن شخص بهر می گیریم به شما توصیه نمی کنم اگر شغل مرتبت با آن کار دارید باعث توسعه شخصی و کاری شما می شود از چیزهای آن مربی یا کاری استفاده کنید لینک قرار بدهم شاید هم معرفی نکردم چون مسئولیت دارد من لینکش را قرار بدهم بعد فکر کنم با خودم بعد کمی از این متن جدا شوم پشیمان شوم واقعا باید با خودم سرو کله بزنم من چرا دارم بحث می کنم راجب به این حرف ها برای من سخت هست نوشتن این مطالب ارتباط برقرار نکردن با کار خودم من خسته شدم با یک دست تایپ کردن با ۲ دست تایپ کردن با تکنیک های متفاوت کار کردن با گوش دادن کار کردن اینکه بفهمی نمی توانی بدون تمرکز کار کنی خسته می شوی دلزده می شوی از کار کردن حدود مقدار زیادی از کارهات هم باقی بماند چابکی در تایپ کردن با خودکار کار کردن و عصبانی کار کردن با آرامش کردن بدون تردید کار کردن با تردید کار کردن با خود تمرکز کردن و کار کردن امیدوار شدن و رویا بافی کار کردن همه چیز این به خودم مربوط هست تا حدی پشیمان می شوی از این حالت توضیح دادن و ... به مرحله بعد می رسی . مرحله بعد چه چیزی در انتظارت هست طرح زمینه ای در فکر نداشته باشی دائمن تحت تاثیر این و آن باشی یک آدم تا چه حد می تواند تحت تاثیر واقع شود سبک و راه روش خودش را نداشته باشد این مشکل اساسی هست این راه برای تو خیلی سخت باشد نیاز داشته باشی به خوابیدن اما کار کردن را انتخاب کرده باشی چون دیروز این کار را خیلی راحت انجام داده ای امروز نیاز بیشتری به استراحت داری من می خواهم استراحت کنم نمی خواهم کار کنم نوشته های سطحی تر بنویسی به خاطر چه چیزی به خاطر خودت هم شده به کارت ادامه بدهی این می شود کارت باقی می ماند بدون اینکه بتوانی به پیش و سمت جلو بروی کار خودت را بلد نباشی نیاز داشته باشی خودت را به جلو پیش ببری من باید چی کار کنم باید به چه چیزی اینجا برسم نیاز من برآورده نشود من سخت تر از گذشته به دنبال راه حل باشم راه حل به دستم نمی رسد فقط دارم دور می شوم این جا کجا بود و چه چیزی می خواهم از خودم این مرحله مرحله ای است من از لحاظ خلاقیت نیاز به نفس کشیدن و آرامش دارم اما آرامشی در کار نخواهد بود حالا چی ؟حالا هیچی نداری که بنویسی حالا دنبال من و چه می گشتی اینجا به خاطر من هیچ چیزی را نداری که نشان بدهی اما اینجا تو را گیر آورده ام نباید کسی به پایان برسد از لحاظ خلاقیت از لحاظ کار کردن واقعا این کار چقدر جدی هستی می توانی نتیجه ای از کار بگیری ؟من نتیجه ای از این کار نگرفته ام فقط با نشان دادن ۳ صفحه کاغذ اینکه صفحه باز شوند من آماده هستم برای نوشتن امروز من آماده بودم برای نوشتن کاغذ مراحل کار همه جور آماده بودم همه چیز اما به دنبال دیگران هستم نظر دیگران را جلب کنم . چقدر به فکر دیگران هستم نظر دیگران را جلب کنم چه انرژی از من گرفته شده من خسته هستم این که چه مرحله ای از زندگی کسی پاسخی از من پرسیده من چقدر چابکی عمل داشته ام چه چیزی از این کار را سمت خودم متوجه کرده ام همه اش در حال حرف زدن باشم این حرف ها هیچ تاثیری بر من نگذاشته اند تمام کتابهای کار به درد شخصی می خورد که می تواند روان کار کند نه اینطوری با گیر کار دست و پنجه نرم می کند من در گیر کار افتاده ام من اینجا رسیده ام دیگر نمی توانم خودم را به جلو هدایت کنم اینجا برای من یک مرحله از آن چیزی هست باید خودم را اینجا قرار می دادم و کار می کردم نه اینکه به توصیف و تعریف دیگران مشغول می شدم وقتی چیزی برای ارائه ندارم مسلما به مرور من هم حذف می شوم کارهای قبلی به درد هیچ قسمتی نمی خورند فقط من می خواهم از دست کار کردن خلاص شوم این که شخصیت کاری دیروز را بیدار کنم خیلی برای من سخت شده است بایستی خودم را به قبل برگردانم دیروز روز خوبی بوده روز خوب دیروز خیلی سخت هست امروز ادامه پیدا کند من نمی توانم مسائل را درک کنم بایستی این کار را انجام می دادم از دست مشکلات همیشه هیچ راه حلی وجود ندارد بارها تا مرز ۱۰۰٪ پیش رفته ام فکرش را کرده ام دیگر تمام شد من این کار را یاد گرفتم من سخت ترین مرحله را انجام داده ام درست روز بعد دیگر نتوانسته ام کار دیروز را انجام دهم من سخت دچار یک اشتباه بوده ام هر بار خیلی زود دلسرد شده ام زود دلسرد شدن من کمبود محبت داشتن اینکه نیاز داشتم توجه دیگران را جلب کنم باعث شد دیگران یا خودم از خودم سوء استفاده کنم به فکر دیگران نباش به فکر این باش اگر این کار را انجام ندهی شخصیت کاری تو چه چیزی را به دیگران نشان می دهد من آدم هستم فقط گه گاهی کار می کنم بعضی وقت ها توان تایپ مشکلات را ندارم فقط این مرحله از زندگی نیست باز تکرار شدن تکرار این چیزی که مثل من هست دسترسی نداشتن به راس مشکل و اینکه در مورد مشکل حرف بزنم . دیگر چیزی ندارم . چندین بار این کار بریده شد . باز گشت مرحله از زندگی نوشتن . چند دکمه هست و راحت این کار را انجام می دهی . به وسیله نوشتن یک مفهوم را می رسانی . این مفهوم یا خوب هست . یا خیلی بد هست . احتمال دارد دیگر به خاطر این نوشته ها ... کار کردن ها چشمانم قرمز شده رگهایش بیرون زده بود . به خاطر بی خوابی قبلا یک لکه خون در چشم افتاده بود . واقعا کار با کامپیوتر و حجم این کار ها لطمه های خود را می زنند . کلی حواس پرتی . کلی اعصاب خوردی ور رفتن به چیزهای زاید داشته ام . مجبور شدم این متن را بخوانم از بس طول کشید . از قطره اشک مصنوعی استفاده کرده ام برای کار که انجام میدهم . از عینک اشعه استفاده کرده ام که تنیجه خیلی بدی گرفته ام فکرش را کنید . عینک مثل جوراب باشد . دائم به چشم داشته باشی . نیاز به نظافت دارد . عینک باید خیلی سبک باشد . در واقعه صفحه کامپیوتر شما خیلی مهم هست . من صفحه تخت گرفتم . اشتباه کردم . الان فهمیده ام شما وقتی صفحه کامپیوتر می خواهی . هر چه کوچکتر باشد شاید بهتر باشد . یک متخصص کسی هست . با این چیزها کار کند . از یکی بپرسید . بهترین صفحه چطور هست . الان بدون عینک اشعه خیلی احساس بهتری دارم . چون شما با وزن عینک هم روی صورتتان و دماغ شما نیز یک فشار مضاعف روی شما می گذارد . خوب کائوچویی را اشتباه کردم . انتخاب نکردم به طور کل بیخیال عینک ... و چشم پزشکی را از منابع دنبال کنید . حس تمرکز کنم روی یاس و امیدواری بعد یاس . من این ۲ روز این ها را تجربه کرده ام . حس ناامیدی و درماندگی در نویسنده شدن را دارم . خوش باشید . سخت هست . محتوایی خوب بنویسی . دارم بد القا می کنم . برای من سخت هست . نیاز به تمرین دارد . عده ای که این کار را انجام می دهند . به درآمد مالی رسیده اند انگیزه دارند برای من که هنوز آماتور هستم . سخت هست . این مطلب را بخوانم و صحیح ویرایش کنم . نقش ویرایش کردن خیلی مهم هست . معنی دادن خیلی مهم هست . ای کاش می شد . این متن را اوپن سورس منتشر کرد . شما وقتی اشتباه می دیدی این متن را برای نفر بعدی ویرایش می کردی . کار من را آسان تر می کردید . یا قابلیتی با این ویژگی وجود داشت . راحتی برای من وجود داشت . تمام زحمت کار خودم را خودم بکشم بخوانم اصلاح کنم تا کمی به استاندارد های بهتر بودن برسم . قابل خواندن شود . مجبور نباشم اضافه کنم . این متن پر هست از اشتباه تایپی من آن را ویرایش نکرده ام شما خودتان ایرادات سایت را در نظر نگیرید . نیاز به زمان بیشتری داشت حجم کار بالا بود من هم این متن فقط به خاطر این که ویرایش شود . انتشار داده شد . تعداد خط های هستند که به پایان کاغذ مانده هست .وسوسه می شوم این خط ها را به پایان برسانم . کمی بیشتر بنویسم . حالا به هر حال دوست دارم این کار را انجام ندهم . باز وارد حاشیه می شوم . بین انجام دادن و انجام ندادن این نوشته ها هنوز تصمیم نگرفته ام تصمیم گرفتن و کار کردن بارها خودم را به عقب رانده ام بارها خودم را مجبور شدم به جلو هدایت کنم نفس عمیق بکشم و شروع کنم به نوشتن روند کار من را ندید امروز پر بود از اینکه نا امید شدم و با امید زیاد و خوش حال و ذوق و شوق می نوشتم وای انگار این کار را یاد گرفته ام . این نوشتن خیلی راحت بود من خبر نداشتم اینجا می توانم خودم را پیدا کنم اینجا جایی هست که می توانم برای خودم مرحله ای و لحظه های شادی داشته باشم اینجا بود که زندگی به من لبخند زد پرنده قلبم پر کشید من با شور و حرارت نوشتم و این صفحه را به پایان بردم مثل خیلی از نویسنده ها با این نوشته ها قبض هایم را پرداخت کردم چیزهای را که دوست داشتم را خریدم از نقطه های تاریک زندگی و از افسردگی رها شدم شروع کردم به کار کردن و اینکه من چقدر عاشق این هستم به بقیه بگویم این من هستم من آدم پر کاری هستم نگاه به متن های که در اینترنت نوشته ام بی اندازید ببینید چه تلاشی کرده ام شما از این نوشته ها چیزی با معنی پیدا کنید ای کاش جرات این را داشتم با اشخاصی را که دوست دارم را به شما معرفی می کردم ای کاش این زندگی بهتر بود من این تجربه کاری را نداشته ام کسی که این کارها را کرده و تجربه کاری و احترام بیشتر برای مخاطب های خود قائل هست می خواهد خودش را بهتر به شما معرفی کند ای کاش می توانستم این شهامت را داشته باشم با خودم فکر می کنم این نیازمند این هست این را بدانید من با هیچ کدام از این لینک ها ارتباطی نداشته ام حتی از آنها اجازه نگرفته ام برای اینکه از لینک و سایت آنها استفاده کنم . پس اسم آنها را می گذارم شما به اینترنت مراجعه کنید . امیدوارم که از آدرس درستی وارد سایت اصلی شوید و آنها را پیدا کنید . ولی شاید این کار را هم نکردم شاید از دست اینکه من آنها را معرفی نکردم عصبانی شوید اما این چند خط من هم می بایست طوری پر شود من دارم به این شکل کار می کنم با ذهنم خودم بازی می کنم تا بتوانم چند خط دیگر بنویسم تمرین می کنم تا بتوانم چند خط و چند سطر شما را مشغول کنم تا حس کنید چیزی می خواهم به شما معرفی کنم تا زندگی شما را تغییر دهد این شده است زندگی من تا چند خط بیشتر کار کنم . من با این افراد لحظه های خوبی داشتم شما هم لحظات خوبی با بقیه داشته باشید . لینک این افراد را شاید قرار دادم شاید قرار ندادم . این شده زندگی من یکی از این افراد{ شاهین کلانتری } نویسنده هست . شخص دیگر هم {جادی} هست . که با رایو گیگ هایش معروف هست .
امیدوارم این را بدانید من هیچ ارتباطی با لینک هایم ندارم . همه مسئولیت های امنیت و حریم و همه مسائل مربوط متوجه شما دوست عزیز هست . این عزیزان هم از قرار دادن لینک شان اینجا ناراحت نشوند .
ادامه مطلب ...
برای من مثل همیشه اس این را انجام می داده ای من دارم برای شما می نویسم بدون ترس برای خودم این کار را انجام می دهم بدون ترس فقط با عنصر تمرکز می خواهم این کار رو انجام بدهم . من می توانم . بدون هیچ ترسی به خاطر اینکه می خواهم زندگی بهتری داشته باشم . اگر بنویسم زندگی بهتری خواهم داشت . کد و دستورهای بهتری به مغزم راه می دهم . سریع تصمیم می گیریم . راه های بهتری به ذهن من میاد . به دلیل اینکه زندگی به خاطر من و دلیل اینکه این چطوری می توانم زندگی ام را بهتر کنم . به دلیل مادر . به دلیل پدر . به دلیل اینکه باید زندگی بهتری داشته باشم .اینجا زندگی به دلیل مرد عنکبوتی کوچک که در ذهن من هست . به دلیل زندگی بالاتر . به دلیل این می نویسم . راحتر بخوانم . راحتر دلیل کم کاری های زندگی ام را درک کنم . با خودم راحتر کنار بیاییم . زندگی ام را شیرین تر اداره کنم . به راحتی می شود در هر زمینه ای رشد کرد کافی هست بیخیال براین اینکه می خواستم این کار را انجام بدهم . خیلی هیجان داشتم .خودت را یک گوشه زندانی کن . این نشان دهنده چیست . در زندگی به این فکر می کنی . کمر درد داشتی به خاطر اینکه دائم داشتی تایپ می کردی . یک چیزی غیر قابل قبول بوده توی زندگی ات . این احساس که می نوشتم به خاطر اینکه سانسور کنم این مطالب را همه چیز را داشتم قایم می کردم . از خودم آیا ممکن بوده یک عمر داشتم به خودم دروغ می گفته ام . این ۳ صفحه در ذهن من این طور بیان کرده بود . من دائم دارم کار می کنم . برای اینکه یک سری دروغ را پشت سر هم تایپ کنم . به خودم بگم . نگاه کن من یک عمر در این مرحله از زندگی درجا زدم . به خاطر این بود . من فکر می کردم می توانم . از تایپ کردن پول خوبی در بیارم . بعد فهمیدم . این ها همه چیز بوده به غیر از این چیزی که من فکر می کردم . فکر می کردم . همه فکر می کنند . من عمل می کنم . راه بهتری وجود نداشت . من اشتباه فکر می کردم . خجالتی تر از آن بودم . قصه ای بنویسم . به خاطر چیزهای که در سرم حمل می کردم . باور های که داشتم . نتوانسته ام به خوبی فکر کنم . راه این بود . مشکلاتش این بود . حالا دست اندازهاش این بود . دست انداز عملی فردی هم وجود داشتند برای مسخره کردند . از همه بدتر . این که باید کسی شما را تایید کند . نیازی به تایید دیگران و مهر اینکه کسی شما را تایید کند . حالا دیگر آن دوره تحقیر آمیز قبل به سر رسیده است . دیگر آن چیز ها واستعمارهای قبل وجود ندارد. خیلی راحت برای خودم بدون هیچ مانعی کار کنم . این که این نوشته ها باید از چه موانع و فیلترهای درونی می گذشتند . تا به این جا می رسیدند . این بهترین کار بود . من به خاطر خودم شروع به انجام کار کردم . این وقتی بود . من این کار را انجام نداده بود . این از آن جملاتی بود . باید خودم را دوست داشته باشم . با تمام جملات تکراری با تمام اشتباهات اینکه باید . روانتر کار کنم . این نظر خوبی هست . به خاطر این راه جدیدی پیدا می کنی . راحتر از قبل انجام می دهی . چندین بار کار می کنی . این نوشته ها بدون هیچ مانعی نوشته شوند . اشتباهات را هم باید تصحیح کرد . یک کابوس وجود دارد . بقیه این نوشته ها را چه کسی تایپ می کند .من که نمی توانم این کار را انجام بدهم. این به خاطر چه موضوعی هست . باید اینجا یک نفعی من می بردم . یک نفعی شما می بردی . همه نفع می بریم به شرطی که اصلن کاری قابل انجام باشد . این یک کار غیر ممکن هست . من بیشتر از این نمی توانم به خاطر خودم هم شده باید یک استراحتی به خودم داده می شد . اینجا چه راهی برای من وجود دارد . حتما یک نقطه ای برای فرار کردن من از کار باید وجود داشته باشد . من فکر نمی کردم . اینجای کار بلنگد . فکر می کردم . اینجا نقطه قوت من باشد . در حالی که من واقعا نیاز به کمک نیروی کمکی داشتم . نیرویی کمکی که هیچ وقت از راه نمی رسد . من را تنها گذاشته من را به حال خودم رها کرده است . من به خاطر فکر کمک اینجا مانده ام . اینجا نیاز هست کمی تنفس کنم . کمی به فکر این باشم . این چه مرحله ای از زندگی ام . هست فقط با خودکار می شود نوشت . من نمی توانم تایپ کنم . من برای این کار ساخته نشده ام . من خیلی برای این کار پیر یا جوان هستم من این جمله ها را در کتاب اشتباه نکنم فکر بزرگ خوانده بودم آنجا یک بخش داشت . برای سن و سال من آن سن مناسب برای این کار را ندارم . وقتی به خودم نگاه می کنم . به خاطر این دلیل ها و مشکلاتی که داشتم . به خاطر این دلایل و اینکه باید شما استخدام شوید . بعد آن قسمت خبره می شوید . بعد کار یاد می گیرید . بعد زندگی برای شما آسان تر از گذشته خواهد شد . از نقطه جاهای خوبی استفاده نمی شود . برای من این یک کابوس هست . این جملات خود به خود اینجا آغاز و پایانی ندارند . برای چه من این جا هستم . جای که می توانستم . زندگی ام را بهتر بسازم . یا زندگی برای من مرحله ای جدید را رغم بزند . به این فکر می کنم . باید این کار را انجام می دادم . باید وقت خودم را تلف می کردم . این نیاز به یک سادگی داشت . به خاطر چه چیزی به خاطر این وضعیت گیج کننده این به خاطر من یک راه بود . من نتوانستم . خودم را پیدا کنم . باید خودم را سریعتر از این پیدا می کردم . حتی فکرش را هم برای من غیر ممکن بود . این راهش نبود . به خاطر چه چیزی شده است . این نظر من نیست . من نتوانستم . این راه پیدا کنم . به خاطر چه مسئله ای بود . به خاطر دیگران بود . به خاطر خودم بود . به خاطر پول بود . به خاطر لذت بردن بود . چه حسی از این کار می گرفتی . اگر می فهمیدی این کار می توانست . کنترل دردت را بهتر از قبل کند . این نشانه بود . برای این که دلیل و حواس پرتی کمتری داشته باشی . در زندگی فقط سرعت داشته باشی . سرعت اینکه می توانی موانع زندگی ات را خودت از پای خودت برداری و به کسی نیاز نداشته باشی . به دلیل تنهایی به دلیل اینکه زندگی شروع به پیچیده تر شدن کرده بود. دلیل این نمی شد . برای خودت کار می کردی . به هیچ راهی نمی رسیدی صدایی بارش و صدایی دیگر در زندگی ات بود . صدای زندگی به خاطر خودت هم شده حواست را جمع کن . این زندگی برای همیشه ادامه دارد . به موانع آن فکر نمی کند . راه حلی پیدا می کند . برای این که زندگی راه خودش را پیش می گیرد . به این روش شروع به دوباره انجام دادن می کند . به خاطر خودت شروع کن . به خاطر خودت دوباره تمرکز کن زمان کمتر و کمتر می شود . امید به فکری دوباره کمتر می شود . این نیاز داری به فکر که راه و نزدیک به سرمایه ای بهتر باشد .بازی با جملات نباشد . این فکر به خاطر من اینجاست . نیاز من این بوده و من اینطور فکر می کردم . این زندگی برای من مرحله ای جدید را رقم زده است . همه اش شده این راه به نزدیک ترین نوع خودش دارد . پیش می رود . باور نکردنی هست . این نزدیک به گم کردن راه است . برای چی این نوشته ها نوشته شدند . نشان دهند . این کاغذ دارد به پایان می رسد . شروع می کنی به خسته شدن و انجام ندادن من زندگی به این نتیجه رسیده ایم . با هم وارد . گود جدید شویم . با هم وارد نبرد شویم . با هم زور آزمایی کنیم . زندگی به هیچ کس پاداش کم نمی دهم . زندگی اگر قدم اشتباهی برداشته باشی . تنبیه خوبی می کند . زندگی به خاطر کسی . لحظه ای درنگ نمی کند . سرنوشت خودت را در روزهای زندگی بساز کار کن . بنویس این زندگی پاداش مفت به کسی نمی دهد . زندگی دارد آماده می شود . برای روز های بهتر برای هر فصلی نقشه ای دارد . شروع به چرخیدن می کند . باز و دوباره دارد . تکرار می شود . زندگی به من نگاه می کند . لبخند می زند . این را می گوید . من آماده هستم .وقتی تو آماده باشی . یا نباشی من آماده هستم . به خاطر این چه چیزی را می دهی . به خاطر آن جه بهایی می پردازی . چیزهای را رایگان به تو خواهم داد . من از تو قوی تر هستم . من نیازی به تو یا امسال تو ندارم . باشی یا نباشی من راه خودم را خواهم رفت . سعی کن چیزهای را از من بگیری . سعی کن خودت را به من برسانی . سعی و تلاش تو جای نتیجه می دهد . جای نتیجه برعکس می دهد . جای به خاطر خودت باید تلاش کنی . جایی برای دیگران باید این تلاش خودت را بیشتر کنی . ولی دست آخر کسی دلسرد نمی شود . به خاطر خودت تلاش کرده نه به خاطر دیگران تمام سعی ات را انجام بده . من اینجا هستم . به تو کمک می کنم . تو هم به من کمک می کنی . هر دو این دلایل را بررسی می کنیم . زندگی دوباره و دوباره بهتر از گذشته می شود . به خاطر خودت یکبار دیگر سعی کن زندگی با کسی شوخی ندارد . زندگی برای تو دوباره شروع به مرحله جدیدی می کند . داری . اشتباه فکر می کنی . فکر می کنی . می توانی از این مرحله عبور کنی . اما من برای تو مرحله های تازه دارم . از اینجا باید بگذری . من دوباره به تو شانس می دهم . سعی نکن به خاطر این که از این جا فرار کنی . من را دور بزنی . من با تو شوخی ندارم . من با تو وارد نبردی خواهم شد . تو می توانی تا حدی به من دروغ بگویی تا حدی از من فاصله بگیری . تا حدی می توانی از من فرار کنی . من آماده نبرد هستم . در حالی تو در حال فرار کردن هستی . من دائم دارم . با تو مبارزه می کنم . در حالی که تو فرار می کنی . من شروع به این می کنم . تو باید آماده باشی . من اصلا کاری به کار این حرف ها ندارم فقط دارم . کار خودم را انجام می دهم . ولی این مبارز بارها و بارها مبارزهای مثل من را شکست داده بارها حواس همه را پرت کرده . در زمان خودش ضربه خودش را زده این به معنی این نیست . من می توانم این کار را برای او راحت تر یا سخت تر کنم . مبارزه در همه حال در حال انجام هست . در حالی که من خسته هستم . در حال استراحت کردن هستم . او در حال تفکر هست . دوباره با من چه کار کند . من هم در حال طراحی روش های تازه هستم . هزاران ماهیچه به کار می گیرد . تا من را از پای در بیاورد . من هم بارها با او درگیر شده ام . بارها او به من حمله می کند . شاید این اشتباه من هست . اصلا کاری به کار هیچ کسی ندارد . فقط فضایی شخصی سازی من اینطوری طراحی شده . آن کنده درخت یا شاخه درخت نمی دانست . سر راه چه کسی هست . آنجا باید می افتاد پس افتاد و دیگر همین . به خاطر اینکه باید این کار را تا انتها انجام بدهی از روش های جدید استفاده می کنی . روش های مثل اینکه من باید برای تو کار کنم . در ازای آن به خاطر من تا انتهای این کار را انجام شده آن را بدان نیست . فقط باید در ازای این کار فقط این کار را انجام بدهی . به خودت نگاهی بی انداز و ببین چقدر خنده دار به نظر می رسی . در حالی که دیگران خیلی از تو پیشی گرفته اند . تو هنوز در گیر کوچکترین مسائل و ریزه کاری ها هستی . این تو نیستی . این من هستم . به جلو پیش می روم . انگار بازی زندگی دیوانه وار در حال پیش روی هست . همه درحال کار کردن هستند . تو در حال عقب گرد هستی . این ها برای این هست . به تو نشان داده شود . زندگی راه خود را برای پیش برد حرفها به دست می آورد . حتی تو با گذشته اصلن قابل مقایسه نیستی . مثل قبل کار نمی کنی . راه تازه ای یاد گرفته ای حالا این راه چقدر به دیگران و چقدر به خودت ضربه یا سود می رساند خیلی از قبل فاصله گرفته ای بیخیال من یکی شو... به خاطر من این قدر زمان صرف نکن به فکر خودت باش به سمت جلو پیش برو . همه روزه این قدم ها را درحال برداشتن هستی . این من هستم . این تو هستی . من تو را می شناسم . می خواهم من را نشناسی من دوست ندارم شناخته شوم تو درحال حرف زدن هستی . من به فکر این هستم . چطوری می توانم از دست تو خلاص شوم تو به فکر این هستی من را شکست دهی . من می خواهم از دست این کار هم مثل کارهای قبلی فرار کنم . این که نشد . کار ـ کار من کاری هست . بهتر از این کار خیلی راحتر از این کار خیلی تمیز تر و پر درآمد تر از این کار بیهوده تو فقط از جنس حرف اضافه می نویسی و می زنی . من حرف حساب می زنم . حتی اگر هزاران لغت هم بنویسی . هزاران بار تلاش کنی . هیچ راهی به غیر از این نداری . که روزی شکست بخوری و نابود شوی . بهتر ست که یک ترسو باقی بمانی تا تلاش کنی و امید داشته باشی . می خواهی با من چه کنی . من دارم تلاش نمی کنم . من گوشه ای خزیده ام . تو داری می نویسی . از من کار بیشتر می خواهی در حالی که همه دارند . استراحت می کنند .این وقتی هست . داری انجام می دهی . من می خواهم خودم را از دست تو سر کارگر بی رحم خلاص کنم . تو از من بیشتر و بیشتر می خواهی حتی اگر ۳ صفحه امروز تمام شود . فردا از من کار بیشتری می خواهی امروز بود . کن ۳ صفحه صبح به تو تحویل دادم الان داری دوباره ۳ صفحه بیشتر از گذشته داری می گیری . نیاز تو بیشتر و بیشتر شده . تو بی خیال نمی شوی از من بیشتر می خواهی تو هیچ حس سیری نداری گرسنه تر از قبل شده ای . این من را می ترساند . داری بیشتر کار می کنی . این یعنی داری بیدار می شوی . صدات تغییر کرده همه چیز تو نیاز شده . این کاری هست داری با من و دیگران می کنی . تو داری طغیان می کنی . دائم از من بیشتر می خواهی . من کلماتی دارم که برای سیر کردن تو کافی نیست . حتی از تمام توانم استفاده کرده ام تو دائم درحال پیشرفت کردن و بزرگتر شدن و سریعتر شدن هستی . من دارم کنترلم را از دست می دهم . تو درحال بزرگتر شدن هستی . این من را می ترساند . درحال صرف کردن وقت من هستی . داری وقت می سوزانی این معنی این را می دهد . من دارم ضعیف و ضعیف تر می شوم . این کلام من نیست . تو معلوم نیست . از چه چیزی و چه جنسی هستی . داری از من تغذیه می کنی . داری به من القا می کنی . که من از من نیست . من دارم به هزاران رنگ و هزاران حالت در می آیم . من با قدرت ترین حالت خودم را برای مقابله با تو میدان فرستاده ام ولی سنگین ترین شکستم را از دست همان قویترین حالتم خورده ام باز ناامید نیستم اما تو دوباره حس می کنی باید به من حمله کنی . این حس تو را من نمی فهمم این درحالی هست . که من فکر می کردم . بعد از این زور آزمایی سنگین هم من خسته تر باشم . هم تو نابود شده باشی . زندگی اما درحالی هست . می بینم .هردوی ما داریم از اول هم سخت تر با هم مبارزه می کنیم . ضربات محکم تری به هم می زنیم . این نشانه عجیبی هست . اصلا حس خستگی از هیچ کدام از ما دو نفر دیده نمی شود . زندگی باز هم برای مبارزه با من آماده می شود . من هم دوباره با او می جنگم . این نشان دهنده چیز عجیبی هست . دوباره با همدیگر هستیم اما اینبار خیلی از دفعه های قبل همه چیز عوض شده است نگاه ما به هردوی ما عوض شده بعد از مبارزه کنار هم هستیم . هیچ کدام فحش یا حرف ناسزا به دیگری نمی گوید . هرکدام در حال انجام دادن کارهای خود هستند . من در حال استراحت کردن هم کار می کنم و خسته تا اینکه گوشه ای به خواب می روم او که اصلا خوابی ندارد . در حال خندیدن به من نیست مشغول کارهای خودش هست . او با یک نفر مبارزه نمی کند با هیچ کس نمی جنگد قوانین خود را دارد مثل همیشه ناعادلانه هست . برای عده ای مثل بهشت هست .به کسانی که او را دیده اند لبخند می زند نگاه می کند و می خندد در حال رد شدن از همه چیز هست نگاه می کند کارمندانی دارد خاک آب و آتش و هوا و همه چیز سنگ و کوه و دریا و زمین و زمان همه برای او هستند شاید اصلا نیست فقط با همدیگر یک شخص را تشکیل می دهند . این نگاه من بوده من به خاطر خودم دارم کار می کنم او هم به خاطر خودش در حال انجام وظیفه هایش هست هر دو یک نفر هستیم بعضی وقتها با هم می جنگیم بعضی وقت ها در صلح هستیم بعضی وقت ها انرژی های متفاوتی داریم این نگاه به زندگی خنده داری نمی شود . فقط یک دیدگاه هست . به خاطر زمین زدن من فکر می کردم زندگی تمام تلاش خودش را می کند در حال اشتباه کردن بوده ام فقط باید بهتر تلاش می کردم باید با او در یک زمینه توافق می کردم باید تمام انرژی ام را به یک سمت می بردم شوخی می کند باید شوخی می کردم می خندد باید می خندیدم و همه چیز او را می دیدم باید با او همراه شوم همسفر من هست . با من کار می کند . با من می خندد با خودم فکر می کردم . این زندگی من باید راه بیشتری از این به من نشان می داد من هم سخت در پی آن نبوده ام این راه من بوده است . باید بیشتر به خاطر آن نگاه های عمیق تری می داشتم . باید نگاه می کردم . به خودم به همه چیز به این و به آن سمت . به آن گوشه و به سمت بالا و این راه من بود بایست بهتر می بود اما نشد و بیخیال شدم از هرچی زندگی تکمیل و خواسته و راه و روش و این که چه چیزهای را می خواهم این خواسته های من باید به راه می رفت . اما نرفت من اینجا ماندم تنها در حالی که زندگی ام از من جلو تر رفت من از اینجا متوجه شده ام شخصی تند تر از من رود در حالی که من جا ماندم پس یک حس جا ماندگی داشتم در حالی که جا نمانده بودم چون سریعتر رفته بودم گم شدم فکرش را نمی کردم من زودتر از زندگی بروم من راهم را با اوجدا کنم این چه وضعیت عجیبی بود بلاخره روزی این راه را پیدا می کنم می خواهم پیدات کنم و دنبال تو راه می روم تا اینکه به این حالت و روز رسیدیم کار بیشتری انجام دادیم با هم ملاقات نکردیم فقط کار کردیم همین به این روز می گویند روز عجیب و غریب روزی که قرار نبود این حالت را داشته باشد و اینطوری شد که از حد نرمال بیشتر کار شد به خاطر این بود نیاز زندگی روز به روز بیشتر از گذشته شد هر طروی هم می نوشتم اون طور دیگری درخواست می کرد من خسته شدم به خودم گفتم دیگر بازی نمی کنم ولی اون فقط خندید به من به همه چیز گفت تمامش یک بازی هست حتی کسی هم که بازی نمی کند دائم باید بازی کند هرکسی یک دست دیگر بازی نکند بازنده هست حتی بازنده ها هم در حال بازی هستند فقط بازی کن با من این یک بازی بی پایان هست زندگی یک بازی بی پایان هست فقط این که نبینیم مشکل را حل نمی کند دائم من و تو در حال بازی کردن هستیم ما دوتا بازیگر قوی این بازی هستیم من در حال انتقام گرفتن از تو نیستم یا می بری یا می بازی من می خواهم به تو نشان دهم برای این کار چه چیزهای داشتی این باید به تو نشان دهد سالهاست این قدرت نوشتن را داشتی من به تو نشان ندادم من آن را از تو گرفتم این دست تو نیست این تماما فکر من و زندگی بود این زندگی بود من را به این راه آورد من قصد نوشتن نداشتم باز نوشتیم و فکر کردیم چطوری می توانیم مخاطب جذب کنیم فکرها به جای نرسید فقط دوباره با هم بازی کردیم این شد اینطوری شد این صفحه در حال پر شدن بود من دیگر حتی نمی توانستم بخندم اون با من در حال صحبت کردن نبود به هم نگاه می کردیم و ارتباط نزدیک می گرفتیم وقتی ارتباط من و آن با هم قطع می شود این مشکلات به وجود می آید زمان می ایستد و گیر می کند من او با هم می جنگیم همه چیز درحال عصبانیت پیش می رود زندگی به هم فشرده می شود یک جایی دوباره از هم فاصله می گیریم دوباره بارها و سالها طول باید بکشد تا وقتی به من بدهد تا دوباره بنویسم نوشتن به من قدرت دوباره خواهد داد یا این قدرت را از من خواهد گرفت این دوباره روی یک خط ادامه خواهد داشت گاهی فرصتی به دست می آورم شروع می کنم به نوشتن همین اینجا در حال فکر کردن هستی پر قدرت ترین لحظه من خواهد بود برای ارتباط قوی روی یک مدار و روی یک سیم این نزدیک ترین لحظه من خواهد بود برای کار دوباره این نگاه من نیست . نگاه ما دوتا هست . این زندگی به این جا رسیده که دوباره از من چیز جدیدی بسازد که درحال رشد کردن هست . این نوشته به خاطر چه چیزی در حال بزرگتر شدن هست برای اینکه این صفحه هم پر شود به خاطر هر دو تای ما به خاطر حس مسئولیت من شاید اینطوری شده من ای کاش زودتر به این فکر رسیده بودم خسته نبودم و پر انرژی داشتم کارم را ادامه می دادم من دارم فکر می کنم با این صفحه خالی چه کنم و چند خط دیگر توان دارم با این کیبرد بجنگم برای نوشتن خط بعدی چقدر باید استقامت به خرج بدهم اصلن حس جنگندگی در من به پایان رسیده فقط دارم کار می کنم تا تمام خط های خالی پر شود . بلاخره این خط هم نوشته خواهد شد . شروع می کنم به استراحت کردن این نوشته های من به خاطر این نوشته می شوند چون تا آخرش ایستادم و خسته نشدم باز هم نوشتم تا اینکه بلاخره خط پایانی فرا رسد آن خط پایانی برای من شاید شیرین ترین لحظه از این تلاش باشد وقتی نصف صفحه بود به خودم می گفتم می توانم امروز به جای چند صفحه چند صفحه بیشتر بنویسم اینطوری شد که شروع کردم به بیشتر نوشتن نوشتن و نوشتن شاید اینطور می توانستم نتیجه ای بهتر بگیریم اینطوری راه من از دیگران جدا شد من خسته نبودم این بار خیلی عجیب تر از همیشه بود واقعا راه عجیبی بود برای ادامه دادن و اینکه باید این جملات را بارگزاری کنم از همیشه خنده دار تر هست . به چه روزی افتاده ام اینقدر پر حرفی کنم این حرف ها بایست در چنین روزی زده می شد . من خسته نشدم باید انجام می شد . حالا می شود لطف کنی و این صفحه را تمام کنی . خیلی از لطف ات ممنون دقیقن همان جای که فکرش را می کردم پایان پذیرفت . پایان همراه با کمی خستگی داشتم . طبق معمول این جملات مربوط به هیچ دسته و گروه خاصی نیست فقط یک تسویه حساب شخصی با خودم هست . هیچ جمله قبلی با جمله بعدی ارتباط ندارد ادامه مطلب ...
متهم پیدا شد . دیگر فضای وبلاگ حکم روغن داغ را برای کرانچی کردن یا برای آماده کردن کلمات و جمله ها ندارد . هیچ چیز مثل این نیست . یک دستگاه داشته باشی و ۳ صفحه بخواهی در آن کار کنی . این وسیله طوری تنظیم شود . ۳ صفحه آماده کند . باید مثل کمدور کامپیوتر را سیاه کنی . باید فایل های گذشته را حدف کنی . باید هزار و یک راه را امتحان کنی . باید حذفی جات را حذف کنی . باید مثل یک شبه سفر کنی . این نمای تمام قد از این کار حواس پرتی های پشت سر هم این جا همه چیز را حذف کنی . به خاطر چه دلیلی این شبیه این نیت . ویندوز را عوض کنی . انگیزه برای عوض کردن نیست . فایل های گذشته را حذف کنی . باید یک نظم جدید حاکم باشد . کار کنی و دیگر هیچ عاملی را برای اینکه نظم خودم را تغییر داده ام به غیر از این هدف کار دیگری انجام نمی دهم . جه موضوعی را باید انجام دهم . به صورت یک عادت این کار را انجام دهی . واقعا نمی خوام بنویسم . دوست دارم به جای این کار کد نویسی انجام دهم . تمرین هایم تکراری شده اند . بازخوردم کم شده . شروع به ادا در آوردن می کنم . موقع کد نویسی . یک برگه را سیاه کن . فقط سیاه کردن این کاغذ را از تو می خواهم .بعد برو به انجام کارهای گذشته انجام می دادی را تکرار کن . این خواسته کمی نیست . دیروز به جای یک ساعت کار کردن . حدود ۲ ساعت و ۱۰ دقیقه زمان گرفت باید فکر به حال این کار بیهوده انجام بدهی . دیگر حوصله ای ندارم . نوشتن بی معنی ست . هدفی ندارم . فرض کن نوشتیم و انجام شد . بین کاری که قادر به انجام ش هستی . فرق دارد . فرق اینکه نوشتن شروع به ادامه زندگی بدون فکر کردن . می خواهیم تصمیم گرفتن را تمرین کنی . اینقدر این کار را انجام دهی . تا مثل آب خوردن باشد . آب خوردن هم اینجوری یکی از سخت ترین کارهای زندگی شده . به خاطر من خیلی سخت شده . این روش برای بدست آوردن صفحه شده . صفحه مال قسمت های سفید زندگی یا همان خالی بودن هست . احساس راحتی رنگ زرد نوشته ها در این تم و تکرار کارهای قبلی این باز و باز شروع مشت آهنی و تمرین بی معنی . بی معنی ترین . مفهوم به خاطر فرار کردن از اینکه بخواهی از فکرت استفاده کنی . برای من سخت هست . بحث فقط فکر نیست . اینکه تمام بدن باید به کار بی افتد . تا جمله ای نوشته شود . خیلی سخت بوده این راه برای من قبلا آسان تر از الان بوده . واقعا حذف جملات تکراری برای من سخت شده هیچ چیز را درست انجام ندادن حدود ۳ صفحه ایراد گرفتن .این نشد . کار کار کد نویسی هست . این یک کار بی معنی هست . انجام ش نده . بی خیال شو . این واقعیت هست . واقعیت این است . این آینده ای ندارد . به زور نوشتن . به زور کار کردن هست . هیچ آینده ای مال زور کاری نیست . نوشتن راه و رسم خودش را دارد . راه این نوشته ها برای این زمینه شغلی حرفه ای گری خودش صرف زمان بیشتری را می خواهد . وقتی زمان صرف نکنی از کاغذ بعد آن را تایپ نکنی . وقتی از کاغذ بنویسی . دیگر حوصله ای نمی ماند . برای تایپ کردن آن نوشته باید طوری باشد . همین جا و همین لحظه انجام شود . نیازی نیست . روی کاغذ بنویسی اگر هم نوشتی باید با یک چیزی دیگر اینجا تایپ کنی . یا باید برای این صفحه آن را بخوانی . بعد از خواندن این صفحه خود به خود تایپ شود . با نرم افزار مربوط به این کار به چه دلیل می خواهی اینجا بنویسی . دلیلی ندارم . بنویسم . باید این کار را انجام دهم نزدیک هست . این صفحه تمام شود از نصفه صفحه بیشتر شد. دلیل خوبی دارم . دارم می نویسم . شاید این منفی انگاری ها تمام شوند . با خودم می نویسم . کار با نوشتن را یاد بگیریم . شاید یاد بگیریم . حتمی نیست . به خودم فکر می کنم . قبل از اینکه بخواهم بنویسم . چقدر اشتباه تایپ املایی رخ می دهد . اینجا چون صفحه بیشتر باز شده اشتباهات کمتری رخ می دهد . اینکار قبلا به صورت یک نوار باریک برای من تایپ می شد . به دلیل این اشتباهات را کمتر می توانستم ببینم . کمتر می توانستم ببینم . چقدر تایپ کرده ام . این دلیل فقط و فقط ۳ صفحه این خیلی کم هست . می خواهم این کار را انجام بدهم . برو که رفتیم . برای این همه چیز بی دلیل شده . چیزهای اضافه را کم کن . کارهای بیشتر انجام شده برای یک حرفه ای خیلی راحتر است . این که من دائم در سطح مبتدی دارم کار می کنم . یکی از بزرگترین مسائل پیچیده زندگی است . یک زمینه و چیزهای حرفه این کار را گرفتی . تا کار کنی . اما زمینه کاری نساختی برای اینکه کار کنم .نیاز به حوصله بود . باید در تنگنا بیشتری قرار می گرفتم . هرچقدر در تنگنا قرار گرفتم . هیچ چیز تغییر نکرد . فقط دارم روی خودم احساس می کنم . باز چیزهای که گوش داده ام در دیروز دوباره روی کاغد و فکرم تاثیر گذاشته دارد .اینجا دوباره روی کاغذ دیجیتال پیاده سازی می شود . خیلی به درد نخور بودن . اینکه خاص بمانم برای من خیلی سخت و درد آور هست . باید کمی بیشتر کار می شد . اما نشد . بشود هزینه های که پرداخت نشد . قبضی که باید برای اینکار پرداخت می شد . من تمام عمر خودم را صرف هدر دادن زمان کرده ام . حالا هم نمی توانم این کار را برای تفریح انجام دهم . باید بنویسم . انجام دهم . این به این معنی هست . این صفحه بیشتر و بیشتر دارد . ادامه پیدا می کند . امید خودم را به پایان این صفحه در زندگی ام از دست می دهم . به خاطر اینکه باید صبح هم یک صفحه می نوشتم شروع به نوشتن کردم . خیلی زود و بی تاثیر از روی عادت به نوشتن این صفحات و پر کردن همه چیز از جمله عمر و زندگی و راه های که باید طی می شد . شروع به انجام دادن می کنی . اینبار بی رحمانه ترین حالت را دارم . انجام می دهم . دارم این صفحه را پر می کنم . صفحه که پر شود. ۲ صفحه دیگر باقی می ماند . این یعنی اگر زود تمام نشود . من خسته تر از قبل خواهم بود . خسته بودن همه چیز هست و بس دلیل اینکه امروز اینقدر خسته هستی . به خاطر این هست . شروع به فکر کردن کرده ای نه نوشتن تصمیم گرفتن به اینکه اینجا چه چیزی در حال انجام هست . باز خط دیگر باید پر شود . از خط های سخت زندگی برو که باید پر شوی . باز خط جدید تر به خاطر همین است . اقدام پشت . اقدام قدم پشت . قدم شاید این صفحه ها برای من بی معنی هستند . دلیل بودن باید و چقدر راحت شروع کردم صفحه های اضافه را خاموش کنی . خودت را در گوشه ای گیر بی اندازی . تو به من ۳ صفحه بدهکاری این بزرگترین بدهی من به این روز هست . بدهی من را به روز بعد موکول کن . من هیچ صفحه ای ندارم که پرداخت کنم . این بدهی دارد . پشت من را خم می کند . هر روز در زندگی ۳ صفحه بدهکاری نوشتاری دارم شاید یک سال حدود ۹۰۰ صفحه حدود ۹۰۰ صفحه متن که باید هر سال در اینترنت یا جای نوشته می شد . اما نوشته نشد . خیلی می شود . این نوشتار به چه درد کسی می خورد . از جمله خود من روی من چه اثری می توانست داشته باشد . برای این نیاز بود . تمرکز از من گرفته شود . برای این بدهی ۳ صفحه ای حالا چه کار کنم . یک اتفاق بزرگ در زندگی من به صفحه بعد منتقل شدیم . جانمی جان . این خوشحالی بزرگی هست . من به خاطر این خیلی سعی کردم . بارها پاک می کنم . این تمرکزم را از دست می دهد . باید اینجا آبرومندانه تر ضاهر شوم . من حوصله ندارم . دائم در حال شکایت کردن از دست این نوع نوشتن هستم . نوشتن که هیچ کاری به غیر از اینکه توسط شخص دیگر خوانده شود . نمی تواند انجام دهد . به دست من نوشته می شود . دوباره کاری خواهد شد . ذهنیت اشتباه من می تواند . یک آدم را پر توقع کند . این نوشتن می تواند راه بهتری برای خالی کردن خشم و هیجانات و دیگر انرژی های برخواسته یک آدم داشته باشد . هیچ تاثیری نمی گذاری بر این دنیا فقط کمی می خواهی . در این ناحیه کمی ورزش نوشتاری انجام بدهی . چیزی که دنیا را تغییر داد تایپ کردن . نوشته ها کلمات این چیز مهمی هست . قبلا فکر می کردی .این نوشته ها دزدیده شده اند . حالا فکر می کنی . این نوشته ها به درد روغن کاری ذهن زنگ زده خودت می خوردند . وقتی که گفته شوند . آماده باید تغییر ... جمله اشتباه باید تغییر کنی . این تغییر در چه زمینه باشی . این به اندازه کار بر روی یک قطعه چوبی یا فولادی باید تغییر کنی . تا این حد گوش ها به مغز نزدیک هستند . باید یاد بگیریم . به چیزهای دیگر گوش بدهم و کارهایم را انجام بدهم . اینجا در حال یادگرفتن کارهای تازه هستم . این تمرکزم را بیشتر می کند . من تا این حد تمرکز نیاز ندارم . دوست ندارم در کارم عمیق شوم . احتمال دارد . خلاقیتم بیشتر شود . و ... بزرگترین مشکل هست .اینجا وجود دارد . زمان هست . که صرف نوشتن می شود . هنوز نیمه راه هستم . باید این مشکل بزرگ را حل کنم .این همه چیز را تغییر داده . زمان مسئله زمان این که زمانی برای انجام دادن نوشتن ندارم . فوق العاده مشکل بزرگی هست . من باید راه حل برای این مسئله داشته باشم . همه کار دارم . انجام می دهم . به غیر از موضوع اصلی چرا و چطوری توانستم . این مشکل بزرگ را برای خودم درست کنم . بدون اینکه از کسی کمکی بگیریم . این حواس پرتی را برای خودم درست کرده ام . واقعا نیاز به سالهای بیشتری برای زندگی دارم . می خواهم از دست این مشکلات خودم را رها کنم . این ناامیدی بزرگ را برای من درست کرده است . این آلارم بزرگ این صدای ناقوص هست . این کارش از زنگ بزرگ یا زنگ خطر گذشته است . این آژیر قرمز هست . یک مشت وقت ندارم . این باید وقت را برای خودم می ساختم . باید فرصت را ایجاد می کردم . چه چیزی باعث این حواس پرتی بزرگ شده است . بارها و بارها این مشکل هر روز تکرار شده است . این نیاز به این حواس پرتی از موضوع اصلی هست . چندین صفحه از خودم باید به چه چیزی دسترسی نداشتم . من باید خودم را به خودم دسترسی پیدا می کردم . باز حذف شد . نمی توانم هم گوش بدهم . هم تایپ کنم . دارم یک کار بی ارزش می نویسم . واقعا باید تمرین کنم . تمرین کنم . واقعا بی ارزش هست . نه درست نیست . به خاطر چه موضوعی تمرکزم خراب شد . واقعا صداش گوش خراش هست . نمی شه . به این گوش داد واقعا چقدر صدا می تواند . در روحیه من تاثیر بگذارد . به خودم می گم . ای کاش هیچ چیز برای گفتن وجود ندارد . این بازی هست . شروع کرده ای . بازی را تمام کن . دیگر ننویس . دیگر ادامه نده . حتی نمی توانی تایپ کنی . حتی نمی توانی انجامش بدهی . این دائم در ذهن من تکرار می شود . به خاطر عدم توانایی حتی می توانی . آدم ها را بکشی . از فقر همه فساد ها صورت می گیرید . شرایط از عدم توانایی و توانایی توسط من که نمی توانست صورت بپذیرد . این همه ساعت آموزش بی تاثیر بود . حالا باید تبدیل به یک شخصیت شوی . حوصله ای برای انجام دادن شغل خودم نداشته باشم . این کار به خاطر من بود. به خاطر اینکه دوست ندارم . این کار به درد من نمی خورد. واقعا از این کار متنفر هستم . من دوست ندارم . تایپ کنم و بنویسم . این راه جدیدی هست . برای نوشتن . موقع مدرسه باید به جای قلم و خودکار یک ماشین تایپ جلوی من قرار داده می شد . حالا نمی توانم . با یکسری دکمه کنار بیام . این ماشین تایپ دیجیتال سخت افزاری دارد . این سخت افزار آن را نمی توانم تولید کنم . نمی توانم تعمیرش کنم . این ماشین تایپ دیجیتال کارهای دیگر و جذاب دیگری هم انجام می دهد . نمودار های قیمت را هم نشان می دهد . صفحه های وب و تمام بازی های نینتندو و سگا را اجرا می کند .این ماشین تایپ سی پی یو خیلی قدیمی دارد . اجازه نمی دهد . جی دی کی و نرم افزار اندروید به راحتی در آن اجرا شود . پس ماشین تایپ به درد نخوری هست . اگر سی پی یو هفت داشتم . زندگی بهتری داشتم . این ماشین تایپ زندگی من را تغییر داده است . یخ زدگی شانه برای من آورده است . گردن درد برای من به ارمغان آورده است . از بس به طور بت وار به آن خیره نگاه کرده ام . به خاطر اینکه به آن چشم می دوزم . مجبور هستم . ورزش کنم . اگر ورزش نکنم . چیزی از بدنم باقی نمی ماند. زندگی نیست . که این ماشین تایپ لعنتی همان کامپیوتر واقعا قسمت های قابل تنظیم ندارد . این ماشین تایپ می توانست لغت های کرانچی در اینترنت تایپ کند . اما بعد از مدتی مزه این کارها از بین رفت من ماندم و این وضعیت عجیب دیگر لغت های کرانچی نزد . این همه چیزی بود. برای من ماندم . من و یک ماشین تایپ بی معنی . بعد از یک مدتی تمام قطعات آن به دلار شد . درآمدی که نداشتم از ماشین تایپ به خاطر این ... به خاطر چی ؟انتخاب های بهتری وجود داشت . این کار را بدجور انجام دهم . بی معنی ترین حالت بود. به خاطر دکمه دلیت ... ماشین تایپ از رقم افتاد . حوصله ای نداشت . باید چه دستوری به این لعنتی بدهی . هر کاری می کند . به آن دستور داده باشی . به طور کامل از زمینه نوشتن خارج شد . واقعا شخصی سازی به صورت بدی صورت گرفت . این هم یک مشت حرف که این صفحه ۲ غیر قابل پر شدن شده هست . واقعا تا به حال ۲ صفحه این باور نکردنی هست. این ابتکار عمل را از من گرفته واقعا ناامیدی هست . من نمی توانم بیشتر از این ادامه دهم . به اندازه کافی سخت شده است . حالا دارم می فهم م که چرا این کار نمی شه . امیدوار بود . انجامش داد . چون واقعا طاقت فرسا است . حوصله سر بر به تمام معنی هست . این به شکل بی معنی هست . هر چقدر می نویسی این جمله ها درهم فرو رفته تر می شود . این واقعا سخت شده است. قبلا خیلی راحت به جلو می رفتم . واژه ای ندارم .برای پیشبرد اهداف یعنی دیگر باید دست از ادامه دادن بر دارم . این کار تقریبا داره به مرحله این می رسد . فقط می شه دست از ادامه دادن آن بر داشت . باید از ادامه آن دست بر داشت . به خاطر چی ادامه می دهی . به خاطر اینکه شاید یک اندازه و اینکه فقط خوش حال باشی بعد از آن یک شکنجه از زندگی ام تمام شده است . بیشتر از این ادامه دادن امکان ندارد . تمام جمله بعدی از این جنس خواهد بود . سعی نکنید . بقیه مطالب را بخوانید . واقعا ناامید کننده است . فکر کردی بعد از ۲ صفحه تایپ کردن آن هم بدون هیچ مطالعه ای چه حالی خواهم داشت روز سوم سخت ترین حالت برای من شکل گرفت . باید این زمینه زندگی به سخت ترین حال بوده است . برای من نیست . برای همه است . اگر همه می توانستند . این امکانات را داشته باشند . حال بهتری می داشتند . حتی فکرش را نمی توانی کنی . همه این زمینه را داشته باشند . این آموزش را داشته باشند . برای خودم این تکنیک ها به درد نمی خورد . چون من بلد هستم . با مشت به یک سری افکار ضد نشکن مشت بزنم . فکر کردی نتیجه تلاش برای اینکه زندگی را تغییر دهید . چه بوده این بوده . من قوی تر از تو هستم . نمی توانی هیچ تغییر در این زندگی و ایجاد عادت جدید داشته باشی . ضمیر ناخودآگاه من خیلی قوی تر از آن چیزی هست . به نظر می رسد . من روی اتوماتیک دارم . زندگی می کنم . دارم بدون فکر کارهایم را انجام میدهم . شما نمی توانی چیز جدید وارد زندگی کنی . زندگی و سرنوشت شما از قبل مشخص شده است . چیزی مثل یادگرفتن یک زبان برنامه نویسی را حتی اگرآموزش آن را ببینی برای شما ندارد . شما یک انسان هستی . در این زندگی گیر افتاده ای . این زندگی هست . برای شما هیچ راه فراری باقی نگذاشته است . حتی اگر همه امکانات را داشته باشی . حتی انگیزه این را نداری برای خود و دیگران انرژی ببخشی ؟ فکر کرده ای انگار داری . هزینه می کنی . من کاری به کار دیگران ندارم . اگر من موفق بشوم . ۳ صفحه تایپ کنم . یا بعد از اینکه صدای گوش خراش را گوش بدهم . بعد زنده بمانم . شما هم می توانی . این کار را انجام دهی . این واقعا نیاز دارد به تمرین کردن . تمرین کردن . تمرین کردن . ریاضیات خوبی نداشتم . اگر داشتم سرنوشت بهتری داشتم . اینقدر ریاضیات را برای خودتان سخت نکنید . این به خاطر این هست . شکنجه ای مثل مدرسه و دانشگاه وجود داشت . مدرسه و دانشگاه هیچ چیز خاصی به من نشان ندادند . فقط وسیله را فراهم کردند . برای اینکه شروع به این کنم . دیگر ادامه ندهم . این نقطه نقطه ای هست . دیگر هیچ روزنه ای برای کار کردن وجود ندارد . کرانچی شدن کلمات به خاطر وجود اینترنت به خاطر دکمه انتشار دیگر صورت نمی گیرید . صفحه را کامل باز کن . این نوار باریک ورد دیگر چیست ؟نگاه کن این همه کلمه واقعا اعتراف می کنم . این حالت وقتی باز می شود . صفحه را خیلی خیلی سخت پر می کنم . دوست ندارم . چقدر از صفحه برای تایپ کردن باقی مانده است . وقتی یاد بگیریم . چطوری وقت صرف کنم . از این نوشتن روزی به پایان خواهد رسید . من می توانم از همیشه بهتر تایپ کنم . می خواهم یک درس بزرگ بهت بدهم . هرچی که بلد نیستی توان انجام دادن آن را نخواهی نداشت . تحمل نمی کنی . به خاطر خودم این چیزها را یاد بگیر. دکمه انتشار به خاطر من واقعا ۱۸۰ پست خنده دار داشتم . بعد از ۶ سال که فکر می کردم البته فقط در یک سایت . یک سایت دیگر به اسم میزکار داشتی واقعا تنها چیزی که نداری صفحه یا میزی به اسم . میز کار نداشتن . این که من می خواهم خودم را نبینم . این هست . میز کاری ندارم . میز کار دسک تاپ نداشتن . این به معنی این هست . من وقت ندارم . برای کار کردن . این که سفره را اینجا دارم . کار می کنم . این به معنی این هست . همه چیز در حال خراب شدن هست . باید بنویسم . سالهای از اولین روز کاری ام گذشته هنوز باید مثل مبتدی ها کار کنم . باید مثل کسی که روز اولش هست . این دوست داشتن امضا کردن صفحه به خاطر این چه معنی میدهد . من دوست ندارم کار کنم . باید زمینه کاری خودم را پیدا کنم . این شورش را درآورده ای به خاطر من باید آپدیت ش کنی . باید بیشتر و بیشترش کنی . باید تغییرش بدهی . باید تغییرش بدهی باید نگاه کنی واقعا دیوانه ترین حالت قرار بدهی . به چه حالتی باید باشد . همه چیزی که می توانی . ببینی .این چیزی نیاز داری و این به چه روزی و چه تغییری نیاز داری ؟به هیچ چیزی تغییر نداری. فقط یکم نیاز داری . مثل مته بنویسی .باید مثل مته باید سوراخ کنی . باید خورد کنی . باید چیزی که نیاز داری بدست بیاوری .این وضعیت به خاطر داشته باشی. وقتی نیاز داشته باشی . اینکار را انجام میدهی . به خاطر یک تغییر بزرگ باشد . نه فقط یک کار ساده است . بعد از این چند مدت برای همیشه دیگر این کار را می بوسم و می گذارم کنار باید یاد بگیریم . این دیگر ... این همه حرف اضافه واقعا عاشق این هستم. چیز با ارزشی ننویسم . واقعا دوست دارم . کارم خسته کننده باشد . تا کسی نتواند آن را بخواند . از جلمه خودم دارم . از خستگی همه اش در و زیرا و چونکه و چی چه حالی و چه روزی احتمالا حالی هست . یک مشت ستاره روی سرت درحال چرخیدن هست. اینقدر نوشتم . هوشیاری ام را از دست دادم نیاز دارم استراحت کنم . این سبک نوشتن چیز خاصی نمی رسد . باید مقدار زیادی این کار را انجام داده باشی . بعضی از لحظات مسخ می شوید . این فشار برای من سابقه نداشته است . من عادت به این نوع نوشتن ندارم . دست از سرم بردار برو روی سر یکی دیگر بنشین . اینطوری نمی شود . نفس کشید . این فشار کاری فشار بیشترین و سخت ترین فشار کاری هست . در هر کاری وجود دارد . باید دائم از فکرت استفاده کنی . یک کاری انجام بدهی . بعضی موقع ها چیزی داری ؟یا بیشتر مواقع چیز به درد بخوری ظاهر نمی شود . نیاز داری با حرفه ای که در آن کار می کنی . سنخیت . این دیگر چه واژه ای هست . چیز عجیبی بود . بیخیالش سنخ یت . نوع کاریت خیلی بهتری هست . مور مورم شد . چیزی بود . که اصلا استفاده نمی کنم . یک صفحه کاری یک صفحه که درحال پر شدن هست . خوب سوال بزرگ این بود . بعد از پایان پذیرفتن کل تمرین های یک مقطع تحصیلی بعدش چی می شود ؟به عنوان کسی که با درس و مدرسه استعمار شده است . یک روزگاری دانش آموز خوبی برای پایتون بود . متاسفانه چیز زیادی یادنگرفت . این است . هرگز از تکرار مقطع تحصیلی و از این بترسید. بعد از پایان همان کاری را که با مقطع و رشته تحصیلی قبلی کرده اید . با این شاهکار انجام بدهید . بترسید از روزی که این کار را با کارهای معمولی اشتباه بگیرید ، آن را شخصی سازی و تباه کنید . وقتی موفق می شوی . چیزی را تباه و دوری کنی . از کرانچی شدن . آن فاصله گرفته ای عادی سازی صورت بگیرید . همه چیز نرمال شود . زندگی به حال روز بدی در می آید . دیگر هیچ چیز هیجان انگیز نباشد . دکمه انتشار به صورت یک چیز عادی قرار می گیرید . همه چیز عادی می شود . طراحی ها به درد نخور می شود . نقاشی عادی می شود . زندگی به حالت این در می آید من می خواستم این کار را برای اینکه بفهمم من در این کار هم چیزی را پیدا نکرده ام . این آخر کابوس هست . کابوس شروع شده است . همه چیز به حالت عادی در آمده است . دوباره می خواهی . مثل قبل زندگی کنی . زندگی به حال روز گذشته در می آید . همه چیز تکراری می شود . اگر یاد می گرفتی . خوب تمرین کنی . این زندگی اینطوری نبود . دائم در حال رشد کردن نیستی . باور نکردنی است . تمام شد ۳ صفحه ... من مجبور بودم . صفحه ورد لعنتی را نگاه کنم . لعنت به ورد . لعنت به کار کردن . لعنت به نوشتن . لعنت به کار کردن . لعنت به این زمان که صرف این شد . لعنت به نوشتن . لعنت به من این زمان را صرف نوشتن کردم . من باید این زمان را صرف کد نویسی می کردم . خودم را نمی بخشم این ۳ صفحه از جنس دروغ و راه فرار بود . برای کد نویسی نکردن . آن هم از نوع پایتون و تمرینات آنلاین که باید انجام می شد . اما نشد . من تایپ کردن را برای کد نویسی . کردن یاد گرفتم . نه اینکه در یک صفحه وب لاگ پر از حرفهای مفت داشته باشم . این کار را نمی خواستم . نمی خواستم . یک آدم حراف باشم . با امید اینکه کسانی . که وبلاگ را با عشق انجام می دهند . بر نخورد . سراسر این صفحه ها و جمله ها پر بود از تنفر من برای نوشتن و این کار را من مدت ها دیگر دوست ندارم انجام بدهم ...
باز تکرار می کنم . قصد توهین به هیچ شغلی و هیچ کاری را نداشتم . این صفحه فقط یک تسویه حساب شخصی با خودم و خودم هست . به هیچ کسی . و هیچ شغلی و هیچ کاری کاری ندارد . تا این تسویه حساب شخصی انجام نشود . شروع به کار به درد بخوری نشده است . این صفحه را طوری در نظر بگیرید . اگر ترس ها و ادیت های پشت سرهم به خاطر در نظر گرفتن عواقب و مسئولیت های و... ملاحظات می توانست سانسور شود . چیزهای نوشته شود . که هیچ ربطی به قضیه و تسویه حساب شخصی من نداشته باشد . چیزی نبود . به غیر از یک مشت دروغ ...
حالا باید اینطور ...
واقعا وقت زیادی تلف شد .حیف شد . این چه کاری بود . انجام دادم . من نیاز ندارم . وای سحر خیزی .. شب دارم . این کار برای خودم می خواهم . این پام برای این ...
وقت به خاطر من می خواهم تازه نیستم . رس کشیده نشده است . شهامت برای چه چیزی می خواهم . واقعا مغز من دچار تسلسل هست . حالا می خواهم کار کنم . این به خاطر ....
باز چیز های می شنوم . انگشت پای من و این ضربات که به پا میزنم . برو بیخیال شده . این وقت . باز سر همان ساعت . باز دوباره این اشتباهات گذشته این فوق العاده بودن استاد و گوش دادن شاگر می خواهم . این چه بخت و اقبالی بود . به صورت ناخودآگاه کار کرده ام . واقعا بعضی ها دارند . این کار را به بهترین شکل به حالت بدترین حالت ممکن هست . این کار من نیست . من دارم برای دیگران به خاطر من فردا دوباره دارم . خودم را سر زنش می کنم . من نتوانستم . درست پیش بینی کنم . کار من احتمالات هست . من این بدترین نوع حدس زدن حملات هست . نه چه ؟ نه چ گم شد . حرف چ در کیبرد گم شد ؟ شوخی می کنم . انگشتم با این حرف چ مشکل دارد . همه را پیدا می کنم . به غیر از چ به جای چ حرف پ را پیدا می کند . بیخیال ...
این بیخیال بودن ...
به درد این کار نمی خورد . به خاطر خودم نیاز ...
به خاطر خودم ... این واژه تنفر انگیز دوباره تکرار شد . مثل متن انشاء معلم گفت :
من و من و من و بیخیال این همه من ....
چه کار کنم . باز دارم تلاش می خواهم . کار کنم . بیخیال اینبار مثل اون بار نیست . این بار فرق می کند . فقط به خاطر مسخره بازی بوده و ....
به خاطر من با خودم این کار را بیش از حد این کار می خواهم . به خاطر این وضع گم شدن به خاطر بیار چی می خواهی . حرف ها گم شدند . کیبرد . له شد . به خاطر به خاطر بیار نمی خواهم به خاطر بیارم . به این وضع نیاز ندارم . این وضع به خاطر خودم به خاطر دیگران این نوع کارهای به این چیزی که بوده . به خاطر خودم به خاطر کار با این وضع نیاز دارم. به چه دردم می خورد . به کار نگاه کنم . واقعا درد دارد . این وضع نیاز به این داشت . نیاز ندارم کار کنم . نیاز دارم کار کنم . قدرتش را ندارم . کار کنم . واقعا مغزم به این قسمت وصل نمی شود . به خاطر این فرق دارم . فرقی ندارم . فرق من این است . به خاطر خدا دست ننداز من را نمی توانم این کار را انجام بدهم . واقعا این کار به درد من نمی خورد . این کارها به خاطر خودم این وضع به خاطر خودم این وضع به اینجا رسیده بود .
این نیاز به کار خودم . به خاطر خودم می خواهم این کار را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را را ر را را را را را را را را را ر را را را را را را را را را را را را را را را را را را را
نا هماهنگی ناهماهنگی ناهماهنگی ناهماهنگی ....
این ناهماهنگی که دارم . این کار به درد این چه ناهماهنگی دارد . و این کار به خاطر خودم می خواهم به خاطر خودم می خواهم کار به کار خودم نیاز دارم . این به درد خودم کار می خواهم و این چه می خواستی . کم بودن . کم انجام دادن کارهای که می خواستی ؟
این کار دیگر بدترین کار من است . بدجور ترین و بد ترین نوع هست . این وضع برای من نیاز دارم . چند تا قرص سر درد به خاطر این بخورد . چه قرص سر دردی من اصلن عادت ندارم . قرص بخورم . فوق ش بیخیال کار کردن شده ام . اما قرص نخورده ام .
کم کار کنی . اما درست کار کنی . این کار ها برای من مثل این هست . واقعا نیاز ندارم این کار می خواهم این کار را انجام دهم . واقعا دیگر تعطیل شده ام . از خستگی هیچ کاری نمی توانم انجام دهم . واقعا دیگر سخت تر از این کار برای خودم می خواسته ام این را برای خودم به خاطر خودم . این چه معنی می داده این به خاطر ممن نیست . دیگر صدایی خوب هم گوش دادن به درد من نمی خورد . به دنبال سکوت هستم . صدایی که شنیده نمی شود . صدای فکر خودم هست . هر چقدر فکر می کنم . می بینم . صدایی ندارم . صدایی دنیا بلند تر شده . من گم شدم . دستم دیگر گرم نمی شود. هر چقدر هم کار کنم . این که صدای من برای خودم این وضعیت برای من نگران کننده تر از قبل شده است . این واقعیت هست . من دیگر نمی خواهم این کار را تکررا کنم . من دیگر هیچ شانسی ندارم . این صدای من برای یعنی اینکه دیگر نیازی به کار کردن ندارم . من سود ها و منافع خودم را از دست داده ام . به جای آن همه چیزهای خوب را از دست داده ام . کار با من سخت شده است . دیگر هیچ کاری برای من وجود نخواهد داشت . به شرط اینکه یاد بگیریم . کار صحیح را انجام دهم . من تضمین می کنم . کار کردن در این زمینه هیچ حس خاصی برای من به وجود نخواهد آورد . حس بی ارزشی و پوچی و دروغ بودن این همه حرفهای سطحی و عمیق نشدن در موضوع این برای من گمراه کننده تر از قبل هست . کاری ندارم . کار برای من سطحی شده . کار برای من تفریح گونه شده است . کاری به این نداری . دنیا یک نوع دروغ شده است . کار به این کال اوضاع نداری جبران کارهای گذشته . این یک نوع بازی شده است . دنیا دارد ثابت می کند . من دارم در این زمینه یک کار اشتباه را تکرار می کنم . این کاری نیست که آینده ای داشته باشد . حقیقت این امر این هست . کارهای بیهوده را هیچ کسی انجام نمی دهد . من برای گذشت از این اوضاع یک روش ساده باید برای خودم داشته باشم . یک ساعت دیگر همه چیز تغییر خواهد کرد . احساسم . این که من یک ساعت بیشتر از این کار کنم . به خاطر اینکه فهمیده ام دنیا برای کسی که نمی تواند . تمرکز کند . هم هیچ ارزشی قائل نیست . کار راحت نیست . مشکل اختلال تمرکز در موقع کار داری . یعنی اینکه حتی نمی دانی . چه دردی داری می خواسته ای هم گوش کنی . هم کار کنی . این وضعیت به خودم دارم . دائم دروغ می گویم . باز تکرار نکن این وقتی برای من مثل چه چیزی هست . وقتی نیاز داری چیزی را تغییر دهی و این وقت برای من نیاز نیست به اندازه خودم این هست .حالت هست . بارها نتوانسته ام این معنی را بفهمم این وضع به خاطر خودم این کار به خودم چیزی به خودم این کار به خاطر خودم خیلی خوب هست . من می خواهم . این کار من به خاطر من نیست . وضعیت به درد من نخورد . این صدای من نیست . کار به خودم این راه می خواهم به نظر من و اینکه چطوری یک نفر توانسته این کار را انجام بدهد . من به خاطر خودم این کار را خیلی مسخره انجام شده است . مسخره بودن واقعا در کار جدی نیستم .من می خواهم علیه این موقعیت می خواهم به خودم را به این کارها را به این نظر می خواسته من را دگرگون کند . این راه به خودم می خواسته این کار را به نظر می خواهم و این راه به خاطر من نباشد . به خاطر وضعیت ها که حالات می تواند این وضع بهم بریزد . من نمی خواهی بیش از این حالت من نتوانسته این نحوه این به خاطر خودم می خواهم نباشم . این وضع به درد نخور هست . من سر چه دارم این کار را برای واقعن وقتی نیاز دارم . این به خاطر اگر به حالت این که من نیاز دارم به خودم و این کار به خودم نیاز دارم اماکن به خودم را به خودم این کار برای من و این کار من نتوانسته این کار دگرگون را کنم . دگرگون کردن باید نیاز می خواهم این معنی می دهد . کار به خودم این کار را به خودم نیاز دارم . وقت نهایت دروغ هست . من نمی خواهم این کار را به خودم این کار برای من می خواهم این کار به خودم این منطقه منطقی را ترک کنم . این به کار من نشاد داده ... به خاطر اشتباه دیور من این اشتباه را تکرار کرده ام . این کار من به خاطر خودم نیاز دارم این کار به خودم کنم . واقعیت . شغل من ...
واقعا این هست . این کار به خودم ... غیر تمرکز کردنم . این و این کار من واقعا به خاطر خودم همه چیز در یک زمینه هست . اینبار ههم چیز برعکس عمل کرده این به نظر من می خواهم اندازه گرفتن . این واقعیت من هست . من نتوانستم . روی یک کار به خودم را به این نگاه کنم . به خاطر خودم این نوشته است . وقتی به خاطر خودم راه به خودم نگاه کنم . این وضع به خاطر خودم نیاز دارم . به کار خودم نیاز نیست . واقعیت برعکس هر کاری کردم فوق العاده برعکس من بازار این کار را انجام داده من می خواهم این کار به خاطر من نیاز بوده انجام شود . فوق العاده این کار به خودم به خودم هست . واقعا نیاز دارم خودم را به این چه فرضی هست . کار خودم نیست . زیاد حرف می زنی . به خودم نگاه می کنم . کار من این هست . به خودم به خودم نگاه می کنم باز خودم را به چه حالتی ساعت ابتدایی روز این نگاه می کنم . با این کار با این حالت به خودم نگاه می کنم . کار نگاه ندارم . کار را انجام دهم . کار نگه داری نکنم . به خاطر خودم دوست دارم . خودم را به این حالت نگهداری کنم . واقعیت من هست . هر چه کاری باید این راه راه راه برای خودم نیاز ندارم . این کار به خودم را گفته ام . این حواص پرتی ها را به خودم نگاه کنم . شبیه به کاری می خواهم . این وضعیت من نیست . به خودم را به این نشان نمی دهم . کار من گناه هست . کار من این به خودم راه می دهم . کجاست ؟کار به من نگاه کنم . از این کار به معتاد به کار شده است . نیاز به تمرکز عمیق هست .
گوش دادن بدون تاثیر گرفتن محال است به خاطر خودم نمی خواهم این چیزها را یاد بگیریم . این به خاطر من نیست . من به خاطر خودم نیستم . من به خاطر خودم کارم را خراب کردم . من به خاطر ترسم . کارم را پیش نبردم . به خاطر اینکه می خواستم . کار را بهم بریزم . همه چیز بدرد نخود شد . همه چیز خراب شد . به خاطر دیگران کارم را خراب کردم . خرابکاری حواس خودم را کجا داده بودم . این در به دری ها از این راه به هیچ جا ... ندانم کاری ها . ندانستن بهترین گزینه هست . گزینه جنگ زدن به در دری چنگال سرنوشت فرار کردن دوباره اسیر همان سرنوشت بودن و ... کدام راه حل .راه دررو راه فرار . راه فرار را پیدا نکردن . راه همین مسئله به همین نگاه کردن . مشکل را فراموش کردن . مشکل را حل نکردن . تکمیل نشدن . تکه تکه کردن نابودی . بخار شخصیت کار . شخصیتی کاری نداشتن . تکمیل نکردن کار در کار حوصله به خرج ندادن و این تاثیر بی معنی برای به چه چیزی فکر می کنی . فکر اینکه راه من نیست . راه من گریز هست . راه من تکان دادن خودم نیست . راه من استراحت کردن هست . راه من به خاطر همه چیز و هیچ چیز هست . به خاطر خودم بود . دیگر ادامه ندادم . این ادامه ندادن بهترین راه حل بود . شما درک نمی کردی . این همه فکر گمشده را کجا پیدا باید می کردی . وقتی چیزی اصلا وجود نداشت . پیدا باشد . به خودم قول داده بودم . همه چیز را نابود کنم . نه به خودم قول داده بودم . کارم را انجام دهم . کار خودم را به بدترین حال ممکن انجام دادم . نتوانستم آن را پیدا کنم . راه گمشده و راه گم کردن هدف را پیدا کردم . در انجام دادن کار ها خسته شدم . فراموش و گم کردم . اینکه به خاطر چه چیزی می خواهم این راه حل را به کار ببرم . کار من نیاز به داشتن یک کار محال بوده نیاز به ندانستن بوده کار نکردن نبوده . بلد نبودن هست . در هر قالبی حاضر شوی دوباره و دوباره شکست می خوری . می خواهم خودم را ثابت کنم . اما دیگر کاری از این جسه ساخته نیست . این یک مرحله بدون بازگشت هست . به خاطر خودم نبوده به خاطر دیگری نبوده به خاطر خود خودم بوده و بس . همه جا این وضعیت ادامه دارد . بازی با کلمات بازی با ریاضی نیست . همه چیز به نفع من انجام شده . من دارم .این مرحله را پیش می برم . دارم اشتباه نتیجه می گیریم . باید یک جا به این وضعیت حمله می کردم . اینجا این حمله صورت نگرفته بود . به خاطر شخص دیگری بوده . حتما به خاطر شخص دیگری به زندگی حمله می کنی . به خاطر همین هم هست . نتیجه حاصل نمی گیری . چون دلیل ش باز و باز از بیرون بوده . همه چیز را وسوسه می کنم . حدف کنم . این به خاطر چه علتی هست . به خاطر چه اشتباهاتی هست . این که بارها این نوشته های هم حذف می شوند .از عجایب هست . تا چه شده ؟این کلمه ها در چه مرحله هستند . صورت وضعیت بد نیست . به خاطر چه حالتی می توان نتیجه ای عکس گرفت . به خاطر همین یک زمینه نتوانسته این کار را به خاطر خودت انجام دهی . باز نتایج بد را حاصل می شود . یا نتایج همیشه گی کار را می دهد . این روز به خاطر نبودن فکر جدید جملات همه اش حرف اضافه از در با همین یک وقتی دیر وقت دیر و زود شده .
کمتر به چشم می خورد .دقیقن همان چیزهای را که شنیده ام را دارم تایپ می کنم . مجبور شدم . صد بار آنها را پاک کنم . تبدیل شدن به یک طوطی چیزی به غیر از این نیست . اگر کنجشک بودم . الان داشتم . جیک جیک می گفتم . اون شاید قابل قبول بود . اما دوباره دارم . تکرار می کنم . یک بخش دیگر از این اوضاع را درست کنی . ادامه بدهی . همین حالت و این حالت یعنی دیگر فکری نداشته باشی . این شاید کمک می کند . به بخش دیگری برسی . این نوشتن نیست. برگشت به حالت قبل هست . حالت قبل مرحله قبل قدم های قبلی کاری نکردن و این وضعیت به خاطر خنده دار بودن چشم امید نداشتن به حرکات قبلی این که چقدر حرکات قبلی می تواند . به داد ما برسد . این نمایی متفاوت داشتن . کم کردن حالت انعطاف و دیگر جهات را بستن به تمرکز نداشتن . چه مرحله ای از زندگی را نشان می دهد . به کم کردن این صورت پذیرفت . شکل حالت قبلی واقعا یک راه حل کم برای حتی حتی حتی یک جمله دیگر هم نمی شود . به نوشته الان اضافه کرد . به دنبال راه حل نیستی . ؟راه حل مشکل مشخص نیست . فقط می خواهی . هدفت به هر حالتی . فقط یک چیزی به هر قیمتی بنویسی . به قیمت به دست آوردن این منظور خاصی نداشتن . خمیر مایه تلاش چی هست ؟
از موضوع خارج شدن . موضوع کم شدن . نتیجه ندادن برای همین بود. ادامه ندادی از موضوع خارج شدی . نتوانستی . به مرحله قبل و بعد برگردی . از مشکل نتوانسته ای عبور کنی . مشکل بی انگیزه بودن هست . چرا گمراه شده ای . دائم باید به حالت گذشته و گذشته و گذشته برگردی به این فکر کنی ؟ این اوضاع تغییر ناپذیر هست . اوضاع تغییر ناپذیر نیست . اوضاغ غیر قابل درک بوده همین راه به خاطر من نبوده به خاطر من این وضعیت پیدا نشده به خاطر من این مشکل به خاطر همین راه که می رفته نبوده این مشکل به خاطر وضعیت گمراه کننده هست . می توان نتیجه ندان را برای این اوضاع چین دانست . من نمی خواهم به خاطر خود تنظیمات را عوض کنم . تنظیمات خودم را به حالت آماده باش تغییر دهم . تنظیم کردن این نوع زندگی به درد نمی خورده . تنظیمات کارخانه یا ریست . کردن گوشی نیست . تنظیم برای تغییر شرایط به هر قیمتی باشد . به هر قیمتی کار دیگری ارائه شود . کارکردن . در هر حالی نیاز به این موضع داشته این راه به جز این نیست . کمبود ها ادامه دار می شوند . چشم ها خسته می شوند . همیشه چیزی گم شده . چیزی دیده نشده است . آن موضوع گمشده برای کمترین روز به خاطر چه تنظیم صورت گرفته است . کار باید به خاطر این باشد . کم ترین حالت ممکن این هست . هیچ کاری رای من ممکن نیست . به جز اینکه دوباره سعی کنم . دوباره درک کنم . این واقعا دوباره بودن . دوباره حضور داشتن دوباره حمله کردن . دوباره حمله کردن . دوباره خسته شدن . دوباره دوری کردن . دوباره استراحت کردن . دوباره فکر کردن . حوصله خودش را می خواهد . اما حوصله نداشتن . هم دلیل خودش را دارد . به خاطر روشن نشدن . در تاریکی ماندن هست . نور باید راه خودش را پیدا کند . وقتی نور کم باشد . مسائل به حالت قبلی باقی خواهد ماند . سالهای سال هست . به این نحوه بوده . حالا بازی در حال عوض شدن نیست . داری این نور را به مشکل مشخص متوجه می کنی . این مشکل هم بیش از این نمی تواند حل نشده باقی بماند .وقتی نور تابیده شود . تازه مشخص می شود. مشکل چیست ؟تا چه حد امکان حل شدن دارد. مشکل اینجا وجود دارد . پس به این معنی نیست . مشکل وجود ندارد . یا اصلا چیست ؟حالا اصلا همه چیز بستگی دارد . این بستگی داشتن باعث می شود . هیچ بستگی بال یا بستگیبال . بستگیبال دیگر چیست ؟بازی با سرنوشت هست . از خودم می پرسم این حرف ها ارزش دارند . در اینترنت دکمه نشر بگیرند . به درد چیزی می خورند . سوال همیشه که از خودم می پرسیده ام . اصلا کار به درد بخور هست . واقعا سوال بزرگی هست . اعتماد داشتن به خودم را چطوری می خواهم معنی کنم . حوصله ندارم فکر کنم . سوال بپرسم . پاسخ بدهم . اگر حدود چند ساعت کار کنم . بعد آن کار را نخوانم . امیدوارم روزی به این مرحله برسم . وقت بگذارم . اشتباهات کارم را تصحیح کنم . قبلا خیلی بهتر و با حوصله تر کار می کردم . الان اوضاع کاری ام بدتر از قبل شده . حجم کاری بیشتر شده وقت نمی کنم . این مطالب را بخوانم . طبق نوشته های قبلی این نوشته ها جملات قبلی هیچ ربطی به جملات بعدی یا هیچ دسته یا شغلی یا کسی ندارد . همه این جملات فقط و فقط در مورد خودم هست . که می خواسته چیزی را از وجود اتفاقات قبلی و بعدی زندگی من . پیش بینی کند . قصد هیچ موضوع و زمینه ای هم در پی نبوده فقط می خواسته یک کاربرگ درهم و برهم را به نمایش بگذارد . شاید مسئولیت کار کردن را برای من پر رنگ کند . مشکلی از دیگران و خودم را حل کند . کمترین و سخت ترین مرحله های زندگی و در کل به زندگی من هم رنگ و دلیل برای بهتر زندگی کردن بدهد . باز دوباره ضد حمله کردن به مشکلات را یاد بگیریم . خیلی سعی شد . از شنیده های که قبل با فایل صوتی در گوش من زمزمه می شد . تاثیر نپذیریم . اما طبق معمول که نمی شد . این کار را به صورت تمام و کمال انجام شود . کمی در نوشته ها تاثیر پذیرفته شد . نوشتن برای یک آماتور خیلی سخت هست . امیدوارم یا کامل این کار را قطع کنم . یا دیگر انجام ش ندهم با کیفیت بهتری ارائه شود . همان طور که قبل هم کارهای کمتری انجام می داده ام حالا هم کارم را به صورت کم کاری یا درون کاری بدون دکمه انتشار انجام می داده ام . حالا هم اگراین نوشته ها خاطر کسی را آزار ندهد . پس می نویسم .به خاطر اینکه زندگی بهتری داشته باشم . به امید فردای بهتر و ...
امیدوارم . اشتباهات تایپی را نادیده بگیرید . و ... اشتباهات دستوری و حتی ... ارتباط جملات قبل و بعد را بیخیال شوید . مفهوم را هم سخت نگیرید . یک کار برگ بود .
هزار و یک سوء تفاهم اصلا قرار نبود . این جملات پشت سر هم بیاییند . این همه سوء تفاهم و اشتباه پشت سر هم مثل و دومینو که کابوس وار نوشته شده . هنوز شروع نکرده ام . بدنم اشاره می کند . من خسته هستم . حوصله نیست . چرا ؟
باید این اتفاق می افتاد نباید حدود یک ساعت طول بکشد . چرا باید یک ساعت انجام می شد . این نوشته های حدود یکساعت بیخیال باش . شروع به نوشتن کن . این همه اش . همین هست . قانون را برای این داشته باش . این به خاطر چی انجام می شود . ؟هیچ قانونی وجود ندارد . به خاطر خودم . به خاطر دیگران و این کار به خاطر من این حالت نیاز همین جا نیست .
گفته ها :حرف ها :من ها :شخصیت ها واقعا علامت = این چه معنی می داد . حتی اگر باید یک خط فاصله قرار داده می شد . به خاطر این همه اشتباهات گذشته که انجام شده این اشتباهات گذشته . من این شخصیت را ندارم . دارم با خیلی ها می جنگم . شرایط و آدم های غریبه را شناختن . این معنی این سب به خاطر من اینطور معنی شده . واقعا یکبار بخوان این متن را واقعن خنده دار شده این به جملات به خاطر این هست . من دارم . به فایل صوتی گوش می دهم . که این جملات را تکرار می کند. من هم دقیقا دارم . از این حرفها استفاده می کنم . خیلی جهت گیری دارم می کنم . به خاطر من که این چیزی به خاطر من شده است .
برای صفت من به خاطر من . همیشه نیاز داری این کار را انجام بدهی . منن واقعا نیاز دارم . کار خودم را بیشتر انجام دهم واقعا حرف اضافه بود . این حملات نیاز به خاطر کمتر نویسی و این چه اشتباهی بود . من دارم هوشیاری خودم را بین کلمات از دست می دهم . این فاجعه است . واقعا به خاطر جای که به یک مقاومت در زندگی رسیده این . دقیقا شروع به واکنش می کنی . دقیقا شروع می کنی به خاطر آوردن حرکات اشتباه و این که واقعا باید این زیان را به خودت می زدی . دوباره حالا دوباره دقیقن در حالت آزمایشی این اشتباه را انجام نمی دهی . در زندگی واقعی این اشتباه بزرگ را انجام می دهی . اینجا چه اتفاقی افتاد . دست هایم درد گرفت . به خاطر خودم این اشتباه را انجام دادم . این کار بزرگی بود . به خاطر خودم نیاز دارم ...
وای لعنتی ... این محال اینجا همان اشتباهات دیروز هست . اینجا سر پیچ بزرگ همیشه هست . به خاطر این هست . چرخه که داشتم . را دوباره تکرار کرده ام . واقعا این کار اشتباه بزرگی که نیاز دارم . این چه کاری می خواهم به خاطر خودم اینجا به خاطر خودم نیاز می خواهم . واقعا به خاطر لعنتی بازی های که در آورده این من اینجا چرا باید شهامت داشته باشم . این شهامت چه کاری می خواهم این . به خاطر خودم نیاز دارم . اینطوری که به این حالت واقعا پیچ اشتباه گرفتار شده ای . چرا می خواهی واقعا در یک اشتباه بزرگ کمتر یا کمتر نیاز داری اینجا باید گیر می افتادی . اینجا دوباره چرخه تکرار شده گذشته است . چرا به خاطر خودم می خواهم اینجا را ورق بزنم . این ورق زدن به خاطر خودم به کار من واقعا چه چرخه کمتری وجود دارد . هرگز اجازه نمی دهم . اینجور چیزی از من روی فضای آنلاین منتشر بشود . این کجاش به درد بخور بوده . اینجا می خواهم کمتر نتیجه بگیرم . حالا چه کار کنم . کمتر نیاز دارم . کار کنم دائم باید نقطه بگذارم . ورزش ذهن اینجا نیاز ندارم . بنوسیم . این قسمت از ذهن من درد می گیرد . وقتی می نویسم . کمتر و زنگ زدگی های ذهنی و ....
اشتباهات جمله پشتی چه چیزی بوده . به این جمله ربطی ندارد . به هیچ کس ربطی ندارد . به خاطر خودم و فقط خودم نه به خاطر هیچ شغلی یا هیچ شخصی یا هیچ کسی کارهای کم و بیش من نیاز ندارم به خودم این کار را برای خودم نیاز نداشته ام . کار من کم شده است .
کار من وارونه شده می خواستم . کار کنم . حالا ضد خودم شده ام . من ضد خود شده ام . من خودم را پاک کرده ام . من پاک کن بودم .
پاک کن بودم . ننوشتم . پاک کرده ام . برای من که پاکن بودم . خودم را هرچقدر می خواهم پاک کنم . پاک نمی شوم . لعنتی . هیچ نمی شوم . واقعا با یک حرکت پاک شدم . دلیت حذف . حذف کنم خودم را هرکاری می کردم . این پاک کردن خودم . این نوشتن هیچ تاثیری روی من ندارد . من نمی خواهم . بنویسم علاقه ای به نوشتن ندارم . تاثیراتش را نمی دانم . این نوشتن به خاطر من این چه رنگی به این کار الان باید ۴۵ دقیقه دیگر باید بنویسم . باید خیلی خوب باید بنویسم . به خاطر خودم می خواستم . این جا به خودم . دروغ می گویم . کار و خواندن اینها حوصله می خواهم . واقعیت این هست . نوشتن و خواندن این حرفها برای من کابوس هست . این را بدان و آگاه باش من . خیلی راحت تایپ می کنم . انتظار نداشته باشید . این نوشته ها را بخوانم . اگر همان لحظه درست تایپ شد. واقعا من و شما خوش شانس بوده ایم این . نوشته ها نمی توانند . که انتظار داشته باشید . بد باشد چه زیان هست . چرا من باید درست بنویسم . اینجا آره پاک می کنم . اما معنی اش غیر قابل کنترل هست . اینقدر تند بنویس من نیاز دارم . این نوشته می خواهم این نوشته ها را به خود و دیگران دائم دارند . مفاهیم اشتباه را می گویند . حتی اگر سعی کنم . این سعی دروغ یا سوء تفاهم هست . اوج سوء تفاهم . اوج اشتباه فهمیدن در عصر ارتباط هست . این کار نکردن من باید خودم را وادار کنم . کلی چیزهای پر از اشتباه تایپی و دستوری و جملاتی پر از سوءتفاهم راحب کسی که کتاب می خواند . راجب کسی که دارم به خودم اشاره می کنم . اون فکر می کند .نظر سوء یا اشتباه و یا دروغ من دارم کار می کنم . ای کاش این قسمت را در دکمه انتشار قرار ندهم . که چی ؟
هیچ چیز شاید به درد یا قسمتی از این نوشته درست از آب در بیایید . من پاک کن هستم . من تراش هستم . من خودکار هستم . نه من ذهن هستم . بخشی از قسمتی از یک فکر هستم . تازه زیاد هم در شخصیت این آدم کار عملی نتوانستم . انجام بدهم . همه بخش های این قسمت آدم صرف به این شد . از این بخش فرار کند . موفق هم شد . من اصلا نتوانستم خودم را نشان بدهم . من خود ـ خود تفکر هستم . شاید کمی خودم را درست نشان دادم . من با تمام سرعت نمی توانستم . خودم را هماهنگ کنم . این ناهماهنگی من و عدم سرعت و عدم کار کردن من باعث شد. من نرا کمتر ببینید . حالا سعی می کنم . خودم را آشکار کنم . شاید اصلا نتوانم . خودم را به دنیا معرفی کنم . خیلی بهتر می شود . من هم علاقه ای برای آشکار شدن . در واژه ها نداشتم . شاید تاثیر من بر دنیا چیزی نداشته ... شاید هم تاثیر گذاشته باشم . من تمام قدرتم را از این تمرکز های کوتاه می گرفته ام . شاید فردا زنده نشدم . شاید سالها طول بکشد . به ذهن انسانی برسم. این ها انرژی های هستند . می خواهند آدم ها را پیدا کنند . با انسان ها ارتباط برقرار کنند . بعضی از آدم ها انرژی ها را دریافت می کنند . بعضی آدم ها همیشه در حال فرار و کلافه شدن هستند . این ذهن آدم نیاز دارد . این چه بخشی هست . می خواهم . به کسی اجازه ندهم این کار را انجام دهم . من می خواهم کار کنم . واقعا کار به جایی رسیده که این کار به خاطر من نیست . شاید واقعا فقط به خاطر خودم دائم احساس می کنی . این خودت نیستی . تقصیر دیگری هست . این خودت هستی .
داری می نویسی . چرا اشتباه داری ذهنیت می دهی . بخشی از خود ما هست می نویسد . کسی اشتباه فکر کند کسی دیگری هست . دارد می نویسد . خودت داری می نویسی . این اشتباه هست . فکر نکن . دقیقن به خاطر خودت داری می نویسی . حتما چشم داشتی . داری به چیزی که داری می نویسی . چرا باید این قدر بنویسم . آن هم پر از اشتباهات دستوری و کلامی . دیگر خسته کننده هست اینجا به خاطر خودم به خاطر دیگری به خاطر پول به خاطر سردرد های متفاوتی به خاطر سردرگمی های فکری و همه راه راه راه
خط راه راه یا چهار خانه به هیچ راهی نرفته ای . اینجا می خواستم . نیاز خودم را بهتر از دیگران نشان دهم . من می خواستم . به خودم دروغ بگویم . من نتوانسته این این کار را به خوبی انجام دهم . من واقعا دچار کارهای اشتباه و گمراه کننده و دچار گمراهی شده ام . که همه چیز و محیط و سر درگمی و ناتوانی و سگهای مارتین سلیگمن و درماندگی و ...
دچار درماندگی شده ام . در فکر کردن و جستجو کردن . معلوم هست . کسی اینطوری می نویسد . دچار خستگی و دچار سرگیجه ذهنی یا درماندگی مقصد و راه و کسی که دائم اینکار را نکرده باشد . واقعا اذیت می شود . من رفتم . خودم را پیدا کنم . خودم را گم کردم . این واقعا قدرت نوشتاری بیشتری می خواست . توان و حوصله این نوع نوشتار را نداشتم . فکر نکنم . حتی یک ساعت دیگر بتوانم این نوع نوشتن را بتوانم تحمل کنم .
این سخت گیرانه ترین و بدترین نوع سبک هست . من حوصله ندارم . این حالت واقعا سخت گیرانه هست . باید در ثانیه چندین نوع محاسبه کنی . واقعا بعضی وقت ها چند دقیقه ای این کار را انجام داده ام این نوشته ها حداقل چندین برابر نوشتن هست . در این مدت خیلی کلمه و خیلی نوشته . نوشته ام قبلا این کار را نکرده ام .درست مثل اینکه بخواهی زیاد کار کنی . شاید به بخش ناگفته ای از ذهن خودت برسی . من می خواهم اینکار را برای این انجام دهم . این بار فرق می کند . این بار با استاد دارم کار می کنم . اینبار یک مربی برای نوشتن وجود داشته است . اینبار برای کار خیلی سخت شده است . من حوصله ای پیدا کرده ام . دروغ می گویی حوصله نداری . داری حوصله به خرج دادن را یاد می گیری . این واقعیت زندگی هست . از یک جایی داری کار کردن را یاد می گیری من خودم را به این حال روز انداخته ام که من می توانم با خیلی از بخش های زندگی ام که با آن روبرو نشده ام روبرو شوم . من دارم به خودم نگاه می کنم . خودم کارهای عجیب و غریبی هم می توانم انجام دهم . این زندگی به خاطر من خیلی سخت می توانم . انجام دهم یا اینکه خیلی آسان از کنار خودم رد شوم . همان کار های قبلی را انجام دهم . این نمی تواند به این روش برای خودم کاری نیاز دارد . به خاطر خودم اینجا ...
این به خاطر خودم مشکل من هستم . راه حل هم من هستم . این جمله را قبلا شنیده ام . مشکل من هستم . راه حل هم من هستم . به خاطر اینکه روی هرچیزی تمرکز کنی آن چیز بیشتر می شود . روی هر چیزی تمرکز کنی آن چیز بیشتر می شود . بارهای این جمله را در یک کتاب خوانده ام واقعا فوق العاده است . دفترچه یادداشت هم دارم . اما جالب هست .
الان نمی توانم به کسی توضیح دهم اون منبع کدام کتاب هست . این مسئله من را اذیت می کند .
دقیقا این مقدار زیان یا سود برای من فوق العاده است . من می خواهم به خاطر خودم نیاز دارم . کار کنم . به خاطر خودم بنویسم . این معنی زندگی من است . من حوصله ام سر رفته است . دارم مداوم کار می کنم . می خواستم . کار نکنم . می خواستم . استراحت کنم . این استراحت کردن . برای من باید بیشتر اتفاق بی افتد . من نباید کار کنم . من باید طراحی کنم . من باید بیشتر نقشه بکشم . من باید نقشه بکشم . من باید طراحی کنم . چه کار کنم .
من باید همه را شکست . دهم . چرا ؟ واقعا این بخش را بارها در کتاب اثر مرکب دارن هاردی بارها اشاره شده است . وقتی روی کاغذ نوشته شده است ؟شکارهای من یا فرق اینکه من به این اشخاص می خواهم . کمک کنم .
من می خواهم به دیگران کمک کنم . من می خواهم دیگران را شکار کنم . خیلی فرق می کند . حالا این هدف من هست . من اصلا برام فرق نمی کند . کسی من را بخواند . یا اینکه من را نخواند . من باید بنویسم .
من دائم دارم اشتباه می کنم . من دائم دارم کار می کنم . این قضیه برای من مثل گذشته است . باید با چشم هام دائم دنبال کنم . چه جایی دارم اشتباه تایپ می کنم . واقعا این کار برای من این اشتباهات را در پی داشته . من ای کاش بیشتر این کار را انجام می دادم . واقعا میزان راحتی در کار خیلی تاثر گذار هست . وقتی تاثیر خودم . را روی کاغذ راحتی می توانستم انجام بدهم . این اشتباهات را انجام نمی دادم . من باید این کار را به دیگران ارائه کنم . ارزش دارد . یا ندارد . این نشان می دهد . واقعا به درجه ای از کار نرسیده ای . راحت آن را انجام بدهم . در هر کاری نیاز داری . کمی فخر فروش و اعتماد به نفس داشته باشی . کمی ترسناک هست . اما اگر روی آن کار شود . شاید خیلی راحت تر از بقیه بتوانی با دیگران ارتباط برقرار کنی . این نوشته می توانست خیلی راحتر انجام شود . خودت هم راحت تر می توانستی کار کنی . تا وقتی که از مرحله درد کردن خارج بشوی . تا زمانی که موقع کار کردن احساس درد کردن یا درد آمدن یا کوفتگی داری. واقعن داری . کار اشتباهی انجام میدهی . یا نمی دهی . این کار کردن همراه درد آمدن . واقعا دارم . خسته می شوم . کاری نیست . که بعد از انجام آن آدم احساس خستگی یا درد روانی یا درد مالی یا درد ذهنی انجام ندهد . می خواستم به خودم نشان دهم این کار برای من خیلی آسان هست . اما تمام چیزی که از آن یاد گرفته ام این کار محال هست بدون درد انجام شود . واقعا همه جام درد می گیرد . از این کار بخش های از بدنم بی حس و خواب آلود می شود . احساس درد روانی می کنم . احساس می کنم . احساس می کنم . آدم هستم . که دارم درجا می زنم . کارهای انجام می دهم . دیگران به من بخندند اما این به چشم من خیلی ریز و خیلی کوچک هست . دائم درحال بال زدن یک پروانه یا بال زدن یک مگس هست . می تواند یک توفان درست کند . یا نمی تواند یک توفان درست کند . این شبیه به چه بخشی هست . هیچ کار درحال انجام شدن نیست . من می خواهم خودم را تمرین دهم با سخت ترین حالت برای اینکه بخشی از صفحه را تسخیر کنم . تمام تلاشم را می کنم . کار کنم . تمام سعی ام را می کنم . بیشترین درد را از آن خودم کنم . بیشترین درد بیشترین شکنجه از کار را این کار برای من واقعا دوستداشتنی نیست . این کار برای من مثل اره کردن یک قطعه یا سوهان زدن یک قسمت . یا تراش هست . داری بخشی از چیز اشتباه را می بری . آن هم با اره ای دستی . اما این قطعه به حدی بزرگ هست . نه یک ماه نه یک سال نه ۱۰ سال نیاز به مدتی طولانی دارد . واقعا این بخش در ذهن و این قطعه اعمال می کند . هر زمان به استادی رسیدی من بریده خواهم شد . واقعا مسخره هست . انگار تمام چیزها در ذهن ما شکل می گیرد . هرگز بریده نخواهد شد . هرگز نمی فهمی واقعا داری . تلاش می کنی . برای کار غیر ممکن این کار غیرممکن است . واقعا من این کار را هرگز یاد نمی گیریم . مثل این هست . من از نوشتن خودم درآمد داشته باشم . برای من یک چیز غیرممکن خواهد بود . من باید این فرهنگ کار کردن را از نوشتن و تایپ کردن یاد بگیریم . لعنت به این کار این کار من را نابود می کند . مثل آن بخش از اینکه دارن هاردی آدم را مجبور می کرد . روی یک بخش از کاغد و مانیتور بنویس . این کار من را نابود می کند . کلا کار کردن من را نابود می کند . این هم از این جنس و از این نوع این کار یک کار عبس و بیهوده بوده . این کار و اینکه دست به این حالت و این زندگی نزنی و هرروز این اشتباه را انجام بدهی . این اشتباه بارها و بارها در زندگی من صورت بگیرید . من خودم را آرام کنم . من نیاز دارم . کسی من را دل داری دهد . خدایا من را برای چه می خواستی ؟این سوال برای من واقعا بارها از خودم بپرسم . خدایا زجر های که به من می دهی ؟کدام قسمت از تو را خوشحال می کند . من از این اذیت شدن ها به بالاترین سطح درد رسیده ام . بس هست . بخش های بهتر خودم را نشانم بده . واقعا با خودم ارتباطی می گیریم . که از دیگر بخش های خشم . نا امیدی را می بینم . حالا می توانم . بگوییم بارها به من لطف داشته ای و این را بگویم . بارها به دادم رسیده ای. اگر این قسمت های بد زندگی را حذف می کردی . چه می شد . اگر مشکلات من را حل می کردی چه می شد ؟
تمام شانس من... این هست . نوشته های جملات قبلی را بیخیال شوم . به سراغ بخش های بهتر بروم . مسلما تمام بخش زندگی من این هست . این کارها را برای چه چیزی انجام می دهم .حالا ۵ دقیقه بیشتر یا کمتر نوشتن این کار برای من خیلی راحت انجام می شود .این کار را برای هیچ کسی انجام نمی دهم . این تمام مغز من هست . یا بخش کوچکی از آن هست و این باید برای من اینکار را به خاطر خودم . بیخیال همه چیز و همه کس باشی . بیخیالترین حال خودت باشی . باتمام جزئیات خودت خداحافظی کنی . کمتر به دنبال خودت باشی . به دنبال اره کردن قطعه غیرممکن ترین و سخت ترین چیزی که غیرقابل نابودی هست . چیزی نداری . به غیر از راه و تیشه . این اره و تیشه . چیزی نیست . جزء امیدوار بودن به این که من می توانم این قطعه سخت و خیلی ضخیم و غیر قابل برش را نابود و تکه تکه خواهم کرد . این یخ ناامیدی هست . بی صدا در تنهایی به من قلبه می کند . روحیه خود را برای چیزهای بد خواندن حفظ کنید . از اینجا به بعد نخوانید اگر ذهن خلاق قوی دارید . یا احساس می کنید . هرچه می خوانید . به گونه ای اسرار آمیز برای شما اتفاق می افتد ، این کار برای من چیزی مثل اینکه که کسی در حال استفراغ کردن هست . جنس استفراغ چیست ؟ چیزهای که خورده ای . حالا جنس استفراغ کلماتی هست . قبلا شنیده ای . نه جنس استفراغ ها بیشتر این طوری هست . جنس استفراغ کلمات چیزهای نو هست . واقعا تشبیه بدی بود . یک مشت چیز بی ربط بود . هدف خاصی نداشت . فقط می خواستم . از کلمه مسخره استفاده کنم . وحشتناک هست . به درد نخور هست . این معنی واقعا نمی توانیم . خودمان را کنترل کنیم . این که می توانم خودم را کنترل کنم . واقعا یک دروغ محض هست . این مدت دائم داشتم . علیه خودم کار می کردم . درست هست . تمام این مطالب را که نوشته ام را نتوانسته ام عمل کنم . کار می خواهم . یعنی می خواهم . این ۵ دقیقه بنویسم . می توانست . معنی دیگری داشته باشد . حالا بخندم . به اینکه من کار می خواهم . یعنی می خواهم . این ۵ دقیقه بنویسم . می توانست . معنی دیگری داشته باشد . حالا بخندم . به اینکه من ۵ دقیقه نتوانستم بنویسم . این یعنی چی ؟یعنی ناتوانی در حین و اینکه خودت را کنترل کنی . بر خلاف این یعنی اجازه بدهی به خودت اینکه ضرر کنی . این یکی از چیزهایی هست . که جلوی سود کردن را می گیرد . وقتی نتوانی به خودت ضرر بزنی . نمی توانی سود . کنی یعنی چی اول باید بتوانی به خودت ضرر بزنی . آدم های که نتوانند . البته این جمله در خیلی از بازار ها کاربردی ندارد . مثلا اینکه بتوانی به خودت از لحاظ وقتی و فداکاری به خودت یا اینکه علیه خودت عمل کنی . می توانی یک کار بزرگ کار کنی . یک مرز باریک در این جمله وجود دارد . اگر این مرز باریک را پیدا نکنی . این جمله در مورد من مصداق ندارد . من اگر وضع بهتری داشتم . می گفتم . درست می گویم . وطیفه پیدا کردن درست و غلط این جملات به عهده خودت هست. به عهده من فقط پر کردن صفحات خالی و فکر و خیال کردن هست . این که بخواهی . موفق شوی ؟همیشه به عهده خودت هست . حالا می خواهی به خودت ضرر بزنی ؟واقعا برای شما کلی هیجان انگیز هست . وقتی یک ضرر بزرگ به خودت بزنی . آن موقع احساس درد داری . آن درد کجاست ؟جایی نیست . اما در بدن شما حضور دارد . بیخیال شوی . نمی توانی بیخال شوی تا جبران کنی . دست بکش . از علیه خودت عمل کردن . این کارها به انداز کافی درد دارد . دست از درد کشیدن بردار . ادامه مطلب ...