تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

برنامه ریزی بهتر

باید از این که این کار رو انجام می دهم ، انرژی داشته باشم .

ولی همیشه احساس خستگی می کنم .

پس کی می خواهم ، یاد بگیریم ، به هیچ چیز حتی خستگی اجازه ندهم ، جلوی من رو بگیرد .

باید قدرت این رو داشته باشم ، کمی بیشتر تلاش کنم .

ولی با خواب کافی کلا باید ، برای هر کاری برنامه ریزی دقیق تری داشته باشم .

یک شب دیگر

امشب موفق نشدم . بلاخره شکست خوردم می خواهم این کاری که انجام نمی شد . خیلی عصبانی کامپیوتر رو خاموش کردم . درست بود ، اوایل خیلی راحت کار انجام می دادم . ولی انگار نیاز به تجربه داشتم . کسانی که عمری در این کار هستند . یک شبه این راه را نرفته اند . نمی تواستم با بزرگان این کار برابری کنم . برای همین خیلی عصبانی شدم . آنقدر این کار را انجام داده اند . به راحتی و تسلط به راه خودشان ادامه میدهند .

ولی من یک آدم معمولی هستم . خیلی زود شکست را پذیرا می شوم . امیدهایم نقش برآب شد . همه چیز را فراموش کردم . اصلا انگار نه از روز اول با خودم چیزی را مشخص کرده بودم .

ولی بیش از این تلاش بسه امروز اینکه همین کار رو می توانستم  ، انجام بدهم ولی انگار چیزی مانع من می شد .

امروز فقط یک کمی بنویس . مقاومت کن .

شاید درست یک کمی سرماخورده ام ، نه انگار انرژی ندارم . این همیشه ادعا می کنی . نیروی برای پایان کار ندارم . ولی اگر این کار را انجام ندهی تا آخر می فهمی هیچ کاری را در زندگی ات انجام نخواهی داد شکست خواهی خورد .

بیخیال ما شو، اصلا علاقه ندارم . ولی با همه این حرف ها یک شب دیگر هم گذشت .

رکورد های که فقط برای خود آدم مهم هستند8

الان ساعت 03:37 وای خدا سرشانه سمت راستم ، وای دلتویید هیچ حسی ندارم ، خوب . الان می فهمم چرا با سرعت نرمال بدون هیچ دغدغه ای کار می کرده ام ، شاید خاطرات خوبی از سریع کار کردن نداشته ام . ولی عجب آدم بی حالی هستم . شاید مسابقاتی که آدم هیچ تماشاچی نداشته باشد .

هیچ امتیازی در آن پخش نشود . هیچ چیز ، بدست نیاوری ولی به غیر از درد شانه همین جوری تمام می شود احسامی کنم بله ساعت رو یک ساعت اشتباه ثبت کردم ، الان ساعت 02:39 دقیقه است .

خوب وقتی همه چیز به صورت خیلی سریع شد . این اشتباهات هم در آن عادی تر می شود . این چیزی که من به آن دستزده ام .

نمی دونم . الان حس خوبی و قوی ندارم ، فکر کنم ، هرچی انگیزه داشتم رو یک جا سوزندم ، دیگر انگیزه و انرژی ندارم ، ای کاش می توانستم . این کار رو با قدرت بیشتری انجام دهم . این کاش چیز بیشتری می توانستم ، یاد بگیریم .

خوب . حداقل یک مسابقه در درون خودم ، برای یکی از توانایی های که داشتم ، برگزار کردم . ای کاش بتوانم ، این کار رو با انگیزه بیشتری انجام دهم . ولی این خیلی خوبه که چیزهای که خودم رو دوستدارم می نویسم  .این قدرت رو بیشتر از قبل می کند .

ولی الان به جای که احساس اعتماد به نفس خوشحالی کنم . حس خودم رو نمی توانم ، مدیریت کنم .

شاید در قدم اول باید یاد می گرفتم . که اعتماد به نفس داشته باشم . شاید این چیزی که من می خواهم . شاید هم همیشه هیچ چیز رو نخواسته ام .

اصلا خوب نگاه کن .

آدم بی خاصیت تا حالا چیزی رو از ته دل خواسته ای؟

پاسخ مسلما نه است .

اوایل خواسته ام ، ولی از بس نرسیده ام به چیزی که از اعماق قلب می خواسته ام ، آموخته از این به بعد هیچ چیز رو از ته قلب نخواهم .

ای ..........

خوب پاشو سعی کن . حداقل برای خالی نبودن عریضه این کار رو انجام دادی شاید یک کار نو بود ، از این به بعد با خودم با هیچ کس نیستم . سعی کن اگر چیزی رو خواستم . با تمام وجود بخواهی هیچ موقع اگر نرسید ، با شرط عقل بی شرط عقل با تمام وجود تلاش کنی .

با تمام روحت کار کنی حتی از انگشت کوچیک پا هم استفاده کنی . این رو دیگه از کجا آوری .

آدم تمام بدنش روح دارد .

اگر از انرژی انگشت کوچیک یا یک نخود استفاده کنی . می دونم کوچک رو اشتباه تایپ کردم اصلا عمدا اینطوری تایپ می کنم . اگر یک نخود از توانایی های که داری یاد بگیری بهتر استفاده کنی .

تمام مشکلات من رو حل می کنم Got it

گرفتی .

رکورد های که فقط برای خود آدم مهم هستند 3

خوب همه چیز شروع شد شاید خبر نداشته باشید . ولی الان من در یک مسابقه شرکت می کنم ، که باید خیلی سریع تایپ کنم ، انگار خیلی سریع باید تایپ کنم . این کار رو باید انجام بدهم .

خوب امشب همه چیز درهم و برهم تر از همه شب است ، چون هیچ چیز رو نمی توانم ،فکر کنم ، انگار همه چیز در دست دیگر است .

وای خدای من چقدر استرس دارم ، این هم صدای زیاد از کیبرد ، آن هم با این تکنیک ، الان باید چی بنویسم . باید بیشتر تمرکز داشته باشم . ولی انگار من نمی توانم . خوب الان احساس می کنم ، من یک بازنده هستم . ساعت چند است . خوب الان ساعت 01:46 دارم من 10 پست امشب در 5 وبلاگ باید داشته باشم .

این رکورد برای من هیچ اهمیتی ندارد ، فقط خوبی این روش این است که خیلی سریع دارم کار می کنم . منی که این همه باید فکر کنم یک چیز رو بنویسم . البته خیلی هم فکر نمی کنم .

فقط احساس می کنم .الان همه چیز به مرگ و زندگی من بسته دارد . یکی جلوی من رو بگیرید .

زیاد اتفاق خاصی نمی افتد . فقط احساس می کنم . دغدغه های که داشتم ، دارند . خودشون رو نشان می دهند . انگار الان مچ تمام شکست های زندگی خودم رو گرفتم . همه چیز خیلی سریع تر دارند آشکار می شوند .

من دوست داشتم ، خیلی زیاد درس بخوانم ، انگار دلیل این که در مدرسه در دانشگاه در کار در هم چیز زندگی ام شکست خوردم دلیل اش این گیج بازی بود .

یادم نمی رود ، برای یک موضوعی فرستاده شدم . هنگ موقع سرباز فرمانده اسم رو صدا کرد . دقیقا وضعیت زندگی من همراه من بود .

به من نگاه کرد گفت : امیر گیج بازی در نیار . 

البته با اردات به هم نام های من امیر منظور خودم هستم . امیر می تواند امید باشه می تواند محمد باشد ، فرقی نمی کند هر اسمی که شما دارید .

من با تایپ ده انگشتی و یکمی استعداد ژنتیکی دارم ، این مسابقه که خودم در آن شرکت کرده ام ، بر محدودیت های خودم غلبه می کنم .

تا این حد کافی الان ساعت01:51

هدف های قدیمی ، کارهای ناقص

همیشه کارهای که دیر به مقصد می رسند . یا به مقصد نرسیده اند ، یک چیز آنها رو تهدید می کند ، آن هم این است ، که هرگز به این هدف نرسی .

چه اقداماتی باید آدم انجام بدهد . تا به کاری که می خواهد ، به مقصد برسد .

این که به هر طریقی سعی کند ، هدف های قدیمی خودش رو از دست ندهد . سعی نکند خودش رو فراموش کند . به نوعی سعی کند . خودش باشه .