تجربه های شخصیPersonal experiences

تجربه های شخصیPersonal experiences

خودشناسیSelf-knowledge
تجربه های شخصیPersonal experiences

تجربه های شخصیPersonal experiences

خودشناسیSelf-knowledge

قطع وصل اینترنت

ای وای امشب آنقدر اینترنتم ، قطع وصل شد ، خواستم یک پست بذارم ،
دق مرگ شدم ،
دوست دارم ، یک تکه از میز چوبی کامپیوتر را گاز بگیریم ، ولی حیف خرج دندان پزشکی خیلی گران است ، هیچ دندانی هم دندان طبیعی آدم نمی شود ،
میز کامپیوتر رو گاز بگیریم ، مشکلم حل می شود .
نه ، هر کی بشوند ، یا می خنده ، یا فکر می کند ، من کمی دیوانه هستم ،
ولی الان آنقدر قطع وصل شد ، کلا از اینترنت خارج شدم ، الان به جای اینکه در وبلاگم بنویسم ، دارم  با WordPad
کامپیوتر می نویسم ،
ولی شاید اینکار از عصبانیتم کمی کرد ، مودم را خاموش کرده ام ، این هم یک نوع جدید وبلاگ نویسی ،
وقتی اینترنت خاموش شد ، فقط برای خودم بنویسم ،
خیلی با حال است ، بعد اینترنت که وصل شد ، سر بزنگاه باید ، این مطلب را در وبلاگم ، کپی پیست کنم ،
خدا کند ، که موفق شوم ، ولی وقتی یک چیزی خراب می شود ، آدم قدر وقتهای که اینترنت خوب کار می کرد ، قدر نمی دونست می افتد .
باز هم این مقدار اینترنت دارم ، خدا رو شکر ، شوخی نمی کنم .
وقتی امکانات نیست ، آدم قدر امکانات رو بیشتر می داند ، امکانات و وسایل رو بی خیال سعی کنیم ، قدر هم دیگر رو بیشتر بدانیم .
شب خوبی داشته باشید ،
باید بیشتر از قبل این کار رو انجام بدهم ،
این کار منظور نوشتن است ، وقتی مشوق کسی که شما رو تشویق می کرده است ، یک کاری رو انجام بدهید ، بعد مشوق یک روز به شما می گوید این کاری رو که بهت گفتم ، حالا بی خیال شو انجام ندهید ،
امروز یک اینجور حسی به من دست داد ، حس جالبی نبود ، ولی همه چیز در این دنیا امکان دارد ، این هم یک جورش بود ، ولی قصد کسی که یک روز به من گفت : در این مسیر برو ، حالا می گوید : از این مسیر برگرد ، خیر است .
خدایا ، حالا ماندیم ، برویم ، برگردیم ، چی کار کنیم ،
عیب بزرگی که من دارم ، این است ، باید بفهمم ، تمام کارهای که دوست دارم ، خودم باید به تنهای کاری برای خودم انجام دهم ، این رو بدان هیچ کسی علاقه من رو نمی داند ، خودم باید برای علاقه خودم کاری کنم .
علاقه من یه چیزهای پیچیده است ، یا شاید هم کارهای ساده رو دوست ندارم ، شاید هم یک کار ساده رو نمی توانم انجام بدهم .
کلی حرف زدم ، پس کی می خوام ، به حرفهای که زدم ، عمل کنم .

قلک تلاش کردن

تلاش کردن برای یک قضیه شاید سودی هم در بر نداشته باشد ،

ولی مثل یک قلک می ماند ،اگر بتوانیم ، بیشتر این تلاش کردن برای یک هدف رو یاد بگیریم ، خیلی از مشکلات رو بهتر می توانیم حل کنیم .

باید این کار رو شروع کنم ، از هر جای که برای من امکان دارد . این چیزی که می توانم در آن بهتر از گذشته نتیجه بگیریم .

در جملات بالا مشکل من این است .

کاری را که باید انجام دهم ، را انتخاب نکرده ام ،

هر وقت هم می خواهم تمام وقت و انرژی ام را صرف یک کار کنم . دچار مشکل می شوم .

دوست دارم ، چند کار را با هم انجام دهم .

هر کاری هم که فکرش را بکنید ، وقتی خیلی آن را انجام دهید ، یک جای دچار مشکل می شوم .

مثل بالنی که بخواهد ، برای اینکه بالاتر برود .

کیسه های شنی آن را بیرون می اندازد .

وقتی کارهای منظمی که قبلا انجام می داده ام ، الان انجام نمی دهم ، به خاطر یک کار بعضی از مواقع احساس می کنم .

اگر این کار هم به نتیجه نرسید ؟

چه اتفاقی می افتد ،

شاید من زندگی را شوخی گرفته ام ، ولی اگر این فرصت را از دست بدهی ، قول می دهم . شاید فرصتهای دیگری به دست بیاورم .

ولی این فرصت هرگز تکرار نمی شود ، زندگی دکمه ندارد ، همه چیز را به عقب برگردادند . 

پس سعی کنم ، تلاش کنم ، مثل یک قلک این تلاش ها روزی به ثمر می رسد و فرصت های را که دارم را از دست ندهم .



مشکلات غیر آشکار

هر کاری شروع آن سخت تر روال عادی آن کار است ، انگار این شروع بعضی مواقع خیلی طول می کشد .
چرا شروع کار خیلی طول می کشد ؟
چون یک مشکل وجود دارد ، وقتی که کاری را مدت ها به تعویق می اندازیم ، متاسفانه این کار را بدون هیچ علامت یا نشانه ای به تعویق می اندازم ، من در این کار استاد هستم ،
بدون اینکه حتی خودم هم خبر دار شوم . مدتها کارهای را که باید خیلی قبل تر انجام می داده ام ، مدام به تعویق می اندازم .
این مشکل برای من به وجود آمده است ، متاسفانه ما آدم ها به طور ذاتی مشکلاتی را که داریم، را انکار می کنیم .
ولی باز هم می گویم این مشکلات برای ما  آشکار نیستند  ،
بیشتر مواقع پنهان اند ، همیشه فکر می کنیم ، همه چیز روبراه است ، در صورتی که مشکلاتی داریم .
حتی خودمان هم از آنها خبر دار نیستیم ،
وقتی یک املاء برای یک دانش آموز می گوییم ، اگر آن املاء را به خود آن دانش آموز بدهید، تا آن را تصحیح کند .  غلط های املایی کمی در آن پیدا نمی کند . شاید هیچ غلط املایی پیدا نکند .
یا حتی خودمان ، اگر بخواهیم ، غلط های املایی خودمان را صحیح کنیم .
اگر چند بار آن را صحیح کنیم ،
با این مسئله روبرو می شویم ، غلط های املایی را اصلا پیدا نمی کنیم ،
ولی وقتی به یک معلم آن را می دهید ، یا شخصی به غیر از خود شما می بینید .

بعضی از اشتباهات را داشته اید ، به نظر شما اشتباه نبوده اند .

اشتباهاتی را که پنهان هستند ، را پیدا کنیم ، مثل  : به تعویق انداختن یک کار مهم ، را در درون خود پیدا کنیم .

بعد کاری کنیم ، از این به بعد با این مشکل در زندگی ،  آن را ببینیم . سعی نکنیم ، آن را دوباره پنهان کنیم .

نظر شخصی من این است .

وقتی این مشکل را دارم ، سعی کنم ، دوباره آن را تکرار نکنم .

البته ممکن است ، بعضی از مشکلات هم بهتر است ، دیده نشوند .

در اینجا در مورد مشکلات عادی کاری بحث می کنم ، اگر مچ کاری اشتباه را بگیریم . دوباره آن را تکرار نمی کنیم .

یا حداقل سعی کنیم ، کمتر یک اشتباه را تکرار کنیم . 

بعضی از اوقات هم ، مشکلاتی داریم ، به عنوان نقطه قوت از آن ها یاد می کنیم ، گاهی مشکلاتی دارم ، خودم هم از آن وجود آنها خبر دار نمی شوم .

ما آدم ها موجودات ساده اما پیچیده ای هستیم .

تغییرات بزرگ ، از کارهای کوچک

بعضی از مواقع برعکس روزهای که وقتم رو خیلی راحت از دست می دهم .

خیلی خوب تلاش می کنم ، این برای خودم هم باعث شگفتی است . شاید به خاطر این است . چیزهای یاد گرفته ام به خاطر تجربه و رعایت کردن .

نکته های خیلی ریز که وقتی می شنیدیم خودم هم باورم نمی شود . یک کار خیلی کوچیک بتواند در طول مدت این تغییرات بزرگ روی یک آدم بگذارد .

ولی در مورد من اینطوری بوده است .

اگر خدا کمکم کند . بعضی از تغییرات مثبت رو در مورد خودم شاهد بودم . باعث تعجب خودم بوده .

ولی هر چی توانایی های خودم رو بیشتر احساس می کنم ، غرور هم بالاتر می رود .

در نتیجه خیلی راحت همین نتیجه خوب می تواند ، جای خودش رو با یک باخت عوض کند .

پس باید حواسم رو بیشتر از قبل جمع و جور کنم .

همیشه گزینه های بهتر وجود دارند .

همیشه وقتی می خوام ، روی یک کار متمرکز بشوم ، به جای آن که بیشتر نتیجه بگیریم ، کمتر از قبل نتیجه می گیریم ، چرا ؟

 

دلایل زیادی وجود دارد ،

 

وقتی روی یک کار می خواهم ، تمام وقت خودم رو میگذارم ، احساس می کنم ، از خیلی چیزهای که دوست داشتم ، فاصله گرفته ام .یک احساس که انگار اسیر کار جدید شده ای ، انگار از همه لذت های زندگی روزمره جدا شده ای ، بعد به جای اینکه تمام تلاشم رو انجام بدهم ، این کار رو به خوبی به پایان برسانم ، یک استراحت 5 دقیقه ای به خودم می دهم ، بعد استراحت 5 دقیقه تلویزیون نگاه کردن 3 ساعت طول می کشد .

الان بعد از گذشت: 3 روز هنوز هم برای من این اتفاق جالب است ،اگر می توانستم ، این اشتباه خودم درس می گرفتم ، می توانستم ، دیگر در دام این 5 دقیقه 3 ساعت دوباره در زندگی من تکرار نمی شد .

اگر می توانستم ، از اشتباهاتم درس بگیریم ، می توانستم ، آدم بهتری باشم .

ولی انگار نتوانستم ، روی این کار کنم ، چون متاسفانه وقتی به اشتباهاتم فکر می کنم ، احساس می کنم ، یک حس بد به من دست می دهد ، جوری که فقط یاد گرفته ام .

من نبودم ، شرایط جوری پیش آمد ، عیبی ندارد ، روز بعد جبران می کنم .

این هم روش بدی نیست ، ولی همیشه گزینه های بهتر هم وجود دارند ، همیشه می شود ، فکری کرد ، برای بهتر شدن ، بهتر بودن .