تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

شطرنج زندگی

شاید توانایی این کار را داشته باشم ، هر چه پیش می روم ، می بینم ، با چیزی قویتر از آن چه فکر می کردم ، سر و کار دارم ، انگار مواقعی که خسته تر هستم ، اصلا موقع خوبی نیست ، برای تصمیم گرفتن ،

انگار نمی خواهم راه خودم را درست پیدا کنم ؟

انگار ، نه انگار یک روز گذشته است ، ولی من هیچ کار مفیدی انجام نداده ام ،

گاهی آدم روی باخت است . ای کاش میتوانستم ، باخت را برد تبدیل کنم ، ای کاش می توانستم ، حرکت بعدی بازی را تشخیص دهم .

مهره های شطرنج چه حرکتی خواهند داشت . 

انگار فکر می کردم ، که دست ذهن فریبکار خودم ، را خوانده ام ، ولی انگار هرچقدر پیشرفت می کنم ، راه های حقه زدن این که سر یک آدم رو خودش کلاه بگذارد ، پیشرفته تر و جدید تر می شوند .

یک روز می رسد ، که روزی است ، که تمام نقاط که روی آن حساب می کردم ، از دست خواهم داد ، مثل سربازهای باز شطرنج فیل ، رخ ، اسب ، وزیر باید جوری بازی کنید ،

در زندگی شاه خود را حفاظت کنی . مراقب تمام مهره های حریف باشی .

موشی که ببر شد ، ولی از گربه ترسید

ای وای چرا همیشه هولناک باقی مانده ، فکر می کردم ، به مرور خیلی راحت با این مسائل کنار میام ، ولی همیشه احساس می کنم ،

هرچقدر من کار می کنم ، ولی انگار کارهام هم هر روز بیشتر و بیشتر می شوند ، انگار من همیشه عقبم ، کارهام دائم دارند ، بیشتر و بیشتر می شوند ،

هرچقدر من دستم ، تند تر می شوند ، انگار روند ، کارهای که باید انجام دهم ، بیشتر و بیشتر می شوند ،

آخر چرا مگر نه اینکه باید ، کار رو تا الان قورت می دادم ، ولی چرا همیشه می بینم ، که کارها هم سخت تر و سخت تر میشوند ، انگار تازه دارم ، می فهمم که بیشتر و بیشتر .

دارم ، ضعیف تر می شوم ، به جای این که قوی تر بشوم ، خوب . همه چیزی که من می دونم ، این چیزهای که در این جا یاد می گیری ، یک روزی می رسد ، که به آدم کمک می کنند .

ولی شاید ، یک روز باعث بشود ، که من دیگر انرژی نداشته باشم ، این کار یا کارهای دیگری رو که انجام می داده ام ، دیگر انجام ندهم ، خوب .

یک جوری نمیشود ، همه آدم ها که قوی نیستند ، من هم ، ضعیف هستم ، ولی ضیعفی که ضعیف که فکر می کند ، ضعیف ترسو است . خوب ، چطوری می شود ، که فکر کند ،

امروز قوی خودم هم می دونم ، اشتباه فکر می کنم ، ولی بلاخره نیاز به چیز دارم ، نیاز دارم ، بلاخره اعتماد به نفسی رو که هرگز در هیچ مرحله ای در زندگی ام ، پیدا نکردم ، رو پیدا کنم ،

شاید ، بلاخره ، مثل کارتون می تی کمون ، که نقش کمون همان آدم پیره وقتی کایکو داشت ، کتک می خورد ، قدرتش کم ، می شد .

دستمال قدرت رو برای کایکو می انداخت ، منم یک روز دستمال قدرت رو پیدا کردم ،

یا مثل کارتون  که اسمش یادم نیست ، با چند تا شخصیت متفاوت راه می رفت ، شیری که شجاعت نداشت ، یکی از آنها است ، خوب نمی دونم ، چطوری شخصیتش یادم ، بلاخره . که با اون دختره به جادو گر می رسند ،

جادم گر هم یک تکه گوشت معمولی به شیر می ده.

بعد از اون شیر احساس شجاعت می کند .

یا مثل اون کارتون چینی که تلویزیون داد .

موشی که از گربه می ترسیده ، آرزو می کند ، به ببر تبدیل می شود .

بعد از اینکه موش به ببر تبدیل می شود ، وقتی گربه رو می بیند ، پا به فرار میگذارد ، خوب .

موضوع در مورد من هم صدق کند ،

خوب . حالا با لیست کارهام مواجه می شوم ، فقط راهی ندارم ، جزء انجام آن .

راهی ندارم ، که شجاع بشوم ، شجاع بودن رو یاد بگیریم ، ولی هنوز هم عوامل منفی رو حس می کنم ،

باید به انرژی منفی ،از جمله خستگی و سختی و سر درد و کمر درد ، اعتنا نکنی ، باید کارت رو انجام بدی .

البته زیاده روی هم ، نکنی ، کار زیاد ، بعضی از وقتها آدم نیاز به استراحت دارم ،اگر هم زیاد فشار بیاوریم ، از آن طرف پشت بام می افتیم .

عکس 7 سین عید 94

عکس 7 سین عید

کارهای بدون فایده

بیشتر از اینکه همیشه فکر می کنم ، به سمت چیزهای که می خواهم ، قدم بر می دارم ، ولی به عنوان  ویترین ،یک اسباب بازی فروشی . همیشه فکر من را به خود مشغول می کند .

ساعت ها به اسباب بازی ها نگاه می کنم، خوب الان اسباب بازی ها چقدر با حال شده اند ، با قیمتهای حتی میلیونی ، خوب . از اصل موضوع منحرف شدم .

می خواستم بگویم : همیشه میخوام یا فکر می کنم ، کارهای انجام میدهم ، که به سمت هدف می روم ، ولی سر از جاهای به غیر از چیزی که می خواستم ، در می آورم .

مثل یک کودک که برای خرید بیرون می رود ، در راه بهانه یک اسباب بازی را می گیرید ، خوب انگار هنوز با این که سن و سالی از من گذشته ولی به آن درجه از کنترل نفس خودم، نرسیده ام به حد لازم ، کارهای درست را انجام نمی دهم ،

یا سخت کار نمی کنم ،

البته این وازه سخت کار کردن ، در چیزی که می خواهم ، هیچ وقت کار محکمی انجام نداده ام ، به قول معروف گفتنی ، کاری را که دوست داشته ام ، را کامل یاد نگرفته ام ، انقدر فاصله زمانی انداخته ام . که کار از کار گذشته .

یا وقتی انجام شده ، ارزشی نداشته .

این به موقع رسیدن به هدف خیلی اهمیت دارد .

حداقل سرمایه برای سهام خریدن

بعضی از کارها رو دائم دوست داری ، انجام بدی ، ولی بلاخره یک کار رو که از سال قبل می خواستم ، انجام بدم امروز ، بلاخره انجام دادم .

خوب از سال قبل خواستم ، بفهمم که با چه مقدار سرمایه می توانم ، سهام بخرم .

خوب به یک نمایندگی در شهر مون رفتم ، بعد از یک مقدار پرسش فهمیدیم با 1000،000ریال همان صد هزار تومان خودمان ،می توانم ، سهام بخرم .

خوب از آنجا که خواستم ، بلاخره پارسال یک مدتی طول می کشد ، یک چیزهای رو آدم یاد بگیریم ، مثل اینکه فکر کنم ، روند خرید 2 روز طول میکشد . اگر پشیمان بشوی این مسائل ، یا سهامی که بخری . بلافاصله نمی توانی بفروشی .

بورس مثلا 5 شنبه ها تعطیل است .

برای شروع به یک کد احتیاج داری . و من هنوز وارد نیستم ، خوب البته 5هزار تومان هم برای کد و ثبت نام هزینه شد ، 5 هزار تومان هم برای خرید  .

یک تجربه است . ولی سهام نسبت به پول در بانک گذاشتن ریسکش بیشتر ، چون همانطور که امکان افزایش سهام وجود دارد ، به همان قدر احتمال کاهش هم بعضی از اوقات وجود دارد .

خوب من هم آدم ریسک پذیری نیستم .

امیدوارم ، بیشتر سرمایه داشته باشم ، بیشتر این کار را انجام دهم ، البته نیاز به شناخت بیشتر و روند ، پیچیده ، سال خوبی برای بورس کشور داشته باشیم .