ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کلاغ : نه این گردو مال خودت ، شما برنده شدید .
کلاغ در دلش می گفت ، به خاطر یک گردو باختم ، به خاطر یک گردو نزدیک بود ، دوستی ما بهم بخورد ، یک گردو یا یک برد ، ارزش آن کمتر از یک دوست است .
همه خرگوش ها با تعجب او را نگاه می کردند . خرگوش خیلی از اینکه تنوانسته بود .
عده ای از خرگوش ها به او می خندیدند .
خرگوش هم خیلی ناراحت شده بود .
خرگوش بعد از این اتفاق این را آموخت . قبل از اینکه دیگران را دعوت کند ، باید امتحان می کرد . آیا می تواند این کار را به خوبی انجام دهد .
قصه کارتونی
روباه با سرعت در حال فرار کردن بود . سگ هم به دنبال او به او می گفت : اگر جرات داری وایسا .
روباه فرار می کرد . اصلا قصد نداشت ، پشت سرش را نگاه کند . فقط می دوید .
قصه کارتونی
Once upon a time
خرس قطبی باید جایی پیدا می کرد ، تا بتواند آنجا استراحت کند . ولی یخ ها کم کم شروع به آب شدن کرده بودند .
خرس محبور بود . بیشتر شنا کند . به دنبال یخ های ضخیم تر بگردد . بعد از 2 ساعت شنا کردن بلاخره یک یخ محکم پیدا کرد .
خودش را به زحمت به بالای یخ رساند .
بعد از این همه شنا کردن خواب برای او خیلی لذت بخش تر از روزهای معمولی بود .
از خواب که بیدار شد . یخ شکسته شده بود . دوباره خودش را در چنگال آب اسیر می دید . هر جا نگاه می کرد . فقط آب بود . خبری از خشکی نبود.
بعد از اینکه کامل بیدار شد . دوباره به شنا کردن و جستجوی خشکی شاید هم یخ های ضخیم تر ادامه داد.