تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

آیا پشمک به تنهای این خانه مقوایی را ساخته (قصه کارتونی )

کارتون
once upon a time
‎10/‎14/‎2015
گوسفندی به اسم ابر باران  ، به همراه برادرش زندگی می کرد ، دوستان آنها به اسم های شال گردن و ابر آتش بودند .
گرگی هم دشمن آنها بود ، اسم این گرگ تیز دندان بود .
شروع قصه :
پشمک این بار نقشه جدیدی به سر داشت . قصد داشت . برادرش را غافلگیر کند .
ابر باران از پشمک دائم می خواست . چند کاردستی درست کند .
ولی همیشه برای این کار علاقه ای از خود نشان نمی داد .
پشمک به کمک ابر آتش یک خانه مقوایی زیبا ساخت ، تا جای که می توانست . خودش این کار را انجام داد ، بقیه قسمت ها را از ابر آتش کمک می گرفت .
خانه مقوایی قشنگی ساخته بود . ولی به خاطر این خیلی خوب شده بود . چون ابر آتش به او کمک کرده بود .
وقتی خانه مقوایی به برادرش نشان داد . ابر آتش این سوال را از او پرسید ؟ به تنهایی این کار را انجام دادی یا کسی به تو کمک کرد ؟
پشمک خیلی سعی کرد ، دروغ بگوید . ولی راستش را گفت .
ابر باران خیلی از کار پشمک غافلگیر شده بود . چون خیلی حرفه ای روی این خانه مقوایی کار شده بود .

پشمک و شیردل ها (قصه کارتونی )

کارتون
Once upon a time
گوسفندی به اسم پشمک برادر بزرگتری دارد به اسم ابر باران که از او حمایت می کند . دوستان آنها شال گردن و ابر آتش هستند .
گرگی هم در این نزدیکی زندگی می کند به اسم تیز دندان  .
پشمک وقتی از مدرسه به خانه می آمد .
یک گربه سفید بزرگ در حالی که چشمان خیلی بزرگی داشت را دید . گربه سفید بزرگ با پشمک دوست شد . با هم کمی بازی کردند . پشمک به گربه سفید بزرگ پیشنهاد کرد . به خانه ما بیا برادرم حتما از دیدن شما خوشحال می شود .
وقتی پشمک به همراه گربه وارد خانه شدند .
شال گردن و ابر آتش و ابر باران با دیدن گربه سفید همه از ترس رنگ صورتشان پرید .
هرکدام به جای پناه گرفتند . ابر باران رفت روی میز ناهار خوری ، ابر آتش رفت زیر میز ناهار خوری ، شال گردن رفت پشت میز ناهار خوری .
پشمک در حال که از قضیه بی خبر بود .
از برادرش پرسید : چه اتفاقی افتاده است .
ابر باران : هیچ می دونی ، چه کسی رو آوردی اینجا .
پشمک : یک گربه سفید .
ابر باران : این یک بچه شیر سفید است .
پشمک : به قول خودت یک بچه شیر است ، پس شیر دل ها از میز ناهار خوری فاصله بگیرید . به مهمان من سلام کنید .

تقلید صدای شیر (قصه کارتونی )

کارتون
2015/10/12
Once upon a time
گوسفندی به اسم ابر باران ، برادرش به اسم پشمک ، دوستان آنها به اسم شال گردن و ابر آتش ،
اسم گرگ هم تیز دندان است .
ابر باران در حیاط مشغول شستن دوچرخه است . پشمک برادرش هم به او کمک می کند . ولی متاسفانه وقتی کنترل شیر آب به دست پشمک می رسد .
ابر باران سریع شیر آب را می بندد . صدای گریه پشمک از سر کوچه هم شنیده می شود . ابر باران گوشش بدهکار این گریه ها نیست . فقط این را می داند . پشمک اگر عادت به این کار کند .
تا مدتها این کار را انجام می دهد .
برای اینکه پشمک راضی کند . به او قول می دهد . فردا او را به رودخانه ببرد .
پشمک دست از گریه کردن بر می دارد .
به رودخانه می روند . قسمت کم عمق پشمک شروع به آب بازی می کند .
ناگهان تیز دندان هم کنار آن ها نشسته است . پشمک نگاهی به تیز دندان می کند . نگاهی به برادرش .
ابر باران دست پشمک را می گیرد . ناگهان شروع به دویدن می کنند .
تیز دندان هم پشت سر آنها می دود . درختی در آن نزدیکی است ، از آن بالا می روند .
پشمک و تیز دندان از پایین نگاه می کنند . تیز دندان پایین درخت منتظر می ماند .
پشمک نگاهی به ابر باران می کند . این سوال در ذهنش است . حالا چی کار کنیم . هوا که کمی تاریک می شود .
ابر باران شروع به تقلید صدایی شیر می کند .
تیز دندان پایین درخت ، یک لحظه  می ترسد . اطراف را نگاه می کند .
باز هم صدایی شیر می آید .  تیز دندان از آنجا به سرعت فرار می کند . ابر باران و پشمک آرام ، آرام از درخت پایین می آیند . به سمت خانه خود می روند .

فرار دسته جمعی ابر باران و بقیه (قصه کارتونی )

کارتون
Once upon a time
2015/10/11
گوسفندی به اسم پشمک ، همراه برادرش زندگی می کرد . این گوسفند 2 دوست داشت ، به نام های : شال گردن ، ابر آتش .
گرگی هم به دنبال شکار آنها بود . اسم گرگ تیز دندان است .
ابر باران قصد داشت ، یک روز متفاوت تجربه کند . پس همه چیز را برنامه ریزی کرد . برای اینکه چهار نفری به کوه بروند . فقط چیز کوچکی را برنامه ریزی نکرده بود .
تیز دندان .
وقتی برای استراحت همه کنار هم نشستند . متوجه شدند .
تیز دندان یک تور روی سر آنها انداخت ، پشمک ، ابر باران ، شال گردن و ابر آتش در تور تیز دندان اسیر شده بودند .
تیز دندان گوشه ای نشست ، با خیال راحت گوسفندها را که به راحتی شکار کرده بود . نگاه می کرد .
ابر باران صدا زد همه هماهنگ به سمت درخت ها بروید .
همه به سمت درخت ها میرفتند . در حالی که به خاطر اینکه تور روی آنها را گرفته بود . خیلی نزدیک هم می دویدند .
تیز دندان در حالی که فکر می کرد ، شکار به پایان رسیده ، سعی می کرد . به آنها برسد . ولی وقتی نزدیک می شد . هیچ کاری نمی توانست انجام دهد . گوسفند ها مثل یک گوسفند خیلی بزرگ شده بودند .
به درخت ها که رسیدند . ابر باران بقیه هدایت می کرد ، به چپ به راست ، خیلی مراقب باشید .
تا اینکه از دست تیز دندان فرار کردند .
این بار تیز دندان موفق به شکار نشد .

وقتی یک صابون در جیب به داد ، ابر باران رسید (قصه کارتونی )


کارتون
Once upon a time
ابر باران اسم گوسفندی است ، اسم برادر کوچکترش پشمک است ، اسم دوست آنها شال گردن است ، دوستی دیگر به نام ابر آتش ، تیز دندان هم یک گرگ است .
وقتی ابر باران از سر کار برگشت . خبری از پشمک نبود . ولی امروز پشمک قرار نبود . جایی برود .
ابر باران چند بار صدا زد .پشمک ، پشمک .
ولی هیچ خبری از جواب نشد .
ابر باران در کوچه و خیابان دنبال پشمک می گشت . ولی اثری از پشمک نبود .
این بار نا امید به خانه برگشت . وقتی به خانه برگشت . تعجب کرد . پشمک در حال تلویزیون نگاه کردن بود .
وقتی به پشمک رسید از او سوال کرد . پشمک چند ساعت پیش کجا بودی ؟
به دنبال چند اسباب بازی قدیمی در زیر زمین بوده است .
ابر باران وقتی چند اسباب بازی قدیمی را دید . حرفهای او را باور کرد .
بعد از این ماجرا ابر باران و پشمک همراه هم به دیدن شال گردن رفتند ، شال گردن مشغول دویدن بود ، همراه ابر آتش با هم آرام می دویدند . ولی وقتی به ابر باران و پشمک رسیدند . دست از دویدن برداشتند . بعد از این به پیاده روی ادامه دادند. شروع به بحث در مورد تیز دندان کردند .
اینکه تیز دندان بیشتر در چه مواقعی حمله می کند .موقع حمله باید چه کارهای انجام داد .
ولی گوسفندها عقیده داشتند .اگر کمی ورزش کنند . می توانند با عکس العمل مناسب از چنگال تیز دندان فرار کنند . در حال بعث بودند .
پشمک فریاد زد ، تیز دندان همه شروع به دویدن کردند .
تیز دندان به دنبال گوسفندها افتاده بود . حالا هر چهار گوسفند با سرعت می دویدند .
تیز دندان هم پشت سر آنها قالبی صابون در جیب ابر باران بود . که از جیب او افتاد .
از بد شانسی تیز دندان زیر پای او رفت . تیز دندان روی زمین افتاد . نتوانست به هدف خودش برسد .