تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی
تجربه های شخصی

تجربه های شخصی

خودشناسی

طوطی چاق و لاغر

دو طوطی سفید در در سرزمین زندگی می کردند ، پر بود از منطقه صخره های که جای خوبی برای لانه سازی ، طوطی چاق ،

و طوطی لاغر هر دو شروع به ساختن خانه های خود نمودند .

طوطی چاق طوطی پر تلاشی بود ، دائم روی خانه خود کار می کرد ، ولی طوطی لاغر خیلی در کارش جدی نبود .

طوطی چاق بعد از اینکه شروع به ساختن کرد ، به خاطر اینکه مجبور بود ، چوب ها و زیادی بیاورد ، خیلی بیشتر از طوطی لاغر

رفت آمد می کرد ، چون خانه بزرگتر می خواست ،بسازد .

ولی طوطی لاغر خانه کوچکتری می خواست ، بسازد ، کمتر رفت آمد می کرد . بعد از مدتی وقت بیشتر برای استراحت و غذا پیدا کردن داشت . به مرور طوطی لاغر چاق شد .

طوطی چاق لاغر شد . روزی شاهین ، به آن منطقه آمد ،

یک روز که این دو طوطی در حال پرواز بودند ، قصد شکار یکی از این 2 طوطی را داشت . چون طوطی لاغر چاق شده بهترین گزینه بود . 

چون کند تر پرواز می کرد .

طوطی چاق را شکار کرد .

متوسط بودن

آیا کاری که انجام می دهم ، روی خودم هم تاثیر می گذارد ، به من کمک می کند ، بهتر کارهام رو انجام بدهم ، چیزهای که می نویسم در خاطر خودم باقی می ماند .

فقط می خواهم این کار رو انجام بدهم ، بهتر خودم رو بشناسم ، ولی این که خودم رو بشناسم ، هر چه جلوتر می روم ، احساس می کنم . باید این عقب افتادگی در کارهام رو بیشتر دنبال کنم . ولی وقتی صحبت از اصلاح و یادگیری است .

خیلی زمان بر و خسته کننده است .

ولی اینقدر باید این کار رو انجام بدهید . تا ذهن شما ورزیده بشود . مثل یک رشته ورزشی می ماند . مغز مانند یک ماهیچه است . هر چقدر بیشتر از آن کار بکشید .

دائم قویتر می شود . باید بیشتر کار کنم . دست درد نکند . فقط همش این رو تکرار می کنم .

چطوری فقط کارکردن شما را به جاهای خوب نمی رساند . این که از فکر و عقل خودم استفاده کنم . تشخیص درست بدهم . که چه کاری الان در چه وضعیت باید انجام بدهم .

آیا کاری که میخواهم انجام بدهم ، آینده ای خواهد داشت ، درآمد خواهد داشت ؟

با روحیه و شخصیت هنگام کار همخوانی دارد ، استرس های شغل آینده را بشناسم . کلی موارد دیگر .

ولی وقتی یک آدم متوسط مثل من نه قوی نه خیلی ضعیف همیشه تلاش برای این باشه که فقط متوسط باشم . بعضی از اوقات یک جاهای کم کاری می کنم .

همین کم کاری این که روی خودم حساب باز نمی کنم . یک جایی یقه من رو می گیرید . همه چیز رو نقش برآب می کند .

باید سعی کنم .

از یک آدم متوسط به یک آدم با انگیزه تبدیل بشوم .

این در عمل گفتنش راحت است . اگر توانای عمل داشته باشم . دوباره احساس می کنم . باید اول خودم را بیشتر قبول کنم .

منظور توانایی های خودم است .

کار نیمه تمام

انگار نه انگار یک روز دیگر هم رفت ، ولی انگار نمی خوام این کار رو تمام کنم ، همیشه دوست دارم ، کارها رو رها کنم . خود به خود انجام شوند .

آخر تا حالا خود به خود کاری انجام شده است . بار اولی وجود داشته که اینبار دوم آن باشد .

احساس میکنم ، باید موقعی این کار رو انجام بدهم . حوصله داشته باشم ، شاید این شرایط لازم برای انجام اینکار هرگز برای من محیا نشد .

آن وقت هیچ موقع این کار ناقص نیمه تمام باقی می ماند . شاید با وجود اینکه همیشه وقت صرف می کنم  .یک روزی یک جایی دیگر حوصله ام به سر برود .

پایان عمر این کار باشد . شاید روزهای یکی پس از دیگر می آیند ، اگر برنامه درستی برای این که داشته باشم . خیلی از کارها را با همین روش فراموش کرده ام . ناقص ، بی ارزش شده اند .

ای کاش برنامه منظمی داشته ام .

شاید تا به امروز به نتیجه رسیده بودند .

دانشگاه زندگی

این خوب نیست ، آن خوب نیست ،

وقتی می نویسی ، با این مشکل دائم روبرو هستی ، بک جایی باید اجازه بدهی ، بهترین کارت نباشد . چون وقتی خیلی وسواس به خرج بدهی.

یک جای کار همان در شروع باقی می مانی . بیشتر دائم در حال دلیت کردن چند خط اول همیشه ای بلا ها سرم آمده .

ای کاش می شد . همه چیز رو بهتر و اصولی تر یاد می گرفتم .

ولی همین چیزهای هم که یادگرفتم . باز هم خدا رو شکر.

نوک زبانم . چی می خواستم  بگویم . شاید تقدیر من از قبل رقم خورده باشد .

این بهانه ای که همیشه می آورم ، نه این چیزی از آن سوء استفاده می کنم . یا الان یه هو آمد در ذهنم که بقیه ادامه مطلب....

چرا نمی دونم ولی من اصلا از این ادامه مطلب رو دوست ندارم .

وقتی وبی رو باز می کنم . دوست دارم همان قسمت چیز ها رو بخوانم ، تمامش برود ،

ولی هر کسی ، سلیقه خاص خود رو دارد . بعضی از وقتها چیزهای خوب رو جمع می کنیم ، بعضی از وقتها چیزهای بد رو جمع می کنیم .

منظورم باورهای خوب و بد ماست .

سعی کنید باورهای مثبت  و خوب را جمع آوری کنید ، بسازید . هر چقدر مشکلات بزرگ باشند ، شما خدایی بزرگتر دارید .

فقط کافی است .

بتوانید برنامه ریزی کنید . مایوس نشوید .

ولی چرا دائم ، از این چیزها صحبت می کنم . وقتی خودم هنوز تکلیفم با خیلی از مشکلات ریز و درشتی که دارم ، اینطوری است .

خیلی به جایگاه درستی ندارم ، که بقیه را بخواهم راهنمایی کنم .

از اینجا به بعد فقط برای خودم می خواهم ، چیزهای خوب را از اینجا به بعد به دیگران اهمیت نمی دهند . هر حرفی که می زنند . من می دونم . دارم تلاش می کنم . می توانستم . الان به جای نوشتن این چیزها سر خودم را با چیزهای بیهوده تلف کنم .

ولی باید سعی کنم ، بییشتر تلاش کنم .

شاید بتوانم چیزهای به درد بخور تری برسم .

این به درد بخور یعنی چی ؟

یعنی یک مشکلی یک دردی رو از زندگی من بتواند بر دارد .

احساس میکنم کافی است . نه هنوز هم می توانم ادامه دهم .

دوست دارم با شتاب پیش بروم ، ولی بعضی موقع ها نیاز به استراحت دارم . دوست دارم ، بدون وقفه پیش بروم ، ولی گاهی تا سالها سراغ کارها نمی روم .

شاید هنوز هم شاگرد تنبل کلاس زندگی باشم .

دوستی به من گفت : این زندگی بزرگترین دانشگاه است ، همیشه خودت رو دانشجو حساب کن ،

پس زه گهواره تا گور دانش بجوی .

برنامه ریزی بهتر

باید از این که این کار رو انجام می دهم ، انرژی داشته باشم .

ولی همیشه احساس خستگی می کنم .

پس کی می خواهم ، یاد بگیریم ، به هیچ چیز حتی خستگی اجازه ندهم ، جلوی من رو بگیرد .

باید قدرت این رو داشته باشم ، کمی بیشتر تلاش کنم .

ولی با خواب کافی کلا باید ، برای هر کاری برنامه ریزی دقیق تری داشته باشم .